نهضت آزادی ایران

نهضت آزادی ایران

نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران

نهضت آزادی ایران

نهضت آزادی ایران

نقش آمریکا و روسیه شوروی در اشغال سفارت آمریکا و پیامدهای آن



نشست علمی «تجلی خشم ملی در تسخیر لانه جاسوسی» به مناسبت سالگرد 13 آبان در پژوهشکده امام خمینی
و انقلاب اسلامی برگزار شد.

 

به گزارش جماران، در این نشست مهندس محمد توسلی و دکتر علیرضا شجاعی زند سخنانی را ایراد کردند که مشروح آن در پی می آید:


دکتر عظیمی: بسم الله الرحمن الرحیم.

خدمت مهمانان گرامی، اساتید محترم و دانشجویان عزیز عرض سلام و خیر مقدم دارم و تشکر می کنم از اینکه دعوت پژوهشکده را برای شرکت در این نشست علمی پذیرفتید.

در ادامه سلسله نشست­ های علمی که به صورت مستمر در حوزه مطالعاتی امام خمینی و انقلاب اسلامی تاکنون برگزار شده است، امروز نشست علمی دیگری را در خدمتتان هستیم با عنوان «تجلی خشم ملی در تسخیر لانه جاسوسی». این نشست به بررسی زمینه­ ها، علل، فرایند و پیامدهای داخلی و بین‌المللی این واقعه مهم تاریخی اختصاص دارد. از سخنرانان محترم خواهش می کنم طبق زمانبندی انجام شده، صحبت های خودشان را ارائه بفرمایند.

 

محمد توسلی: حتی شرایط امروز جامعه و خشم نسل جوان ارتباط با اشغال سفارت آمریکا دارد

 

محمد توسلی در این نشست گفت: بسم الله الرحمن الرحیم.

من ابتدا لازم می­دانم تشکر کنم از برگزاری چنین برنامه ای برای ایجاد فضای گفت و گوی در ارتباط با اشغال سفارت آمریکا که به نظر بنده یکی از رویدادهای مهم تاریخی چهار دهه گذشته که پیامدهایش به نظر بنده جنگ تحمیلی و رخدادهای این چهار دهه است. توضیح خواهم داد که حتی در شرایطی که امروز جامعه ما درگیر است و آن نارضایتی که نسل جوان ما دارد و خشمی که بروز میدهد و بیگانگان دارند آن را مصادره می­کنند، توضیح خواهم داد که پیوستگی و ارتباط با اشغال سفارت آمریکا دارد.

در این زمینه مصاحبه ­های متعددی داشته‌ام و در آنها اسناد و مدارک لازم را ارائه داده‌ام. فایل حداقل چهار [نمونه] از مصاحبه ­های اخیر را در اختیارتان می­گذارم که اساتید و دانشجویان محترم اگر خواستند منابع را نگاه کنند. در این صحبت کوشش می­ کنم که فهرست‌وار به مسائل بپردازم و در گفتگو هرجا لازم بود، می­توانیم با تفسیر بیشتری به محتوا بپردازیم. من بحث را به سه قسمت تقسیم می‌کنم. در بخش اول، که خلاصه روایت رویداد اشغال سفارت آمریکا است را مرور می‌کنیم. در بخش دوم، تحلیل این رویدادها و در بخش سوم، پیامدهای اشغال سفارت آمریکا.

در این سه بخش، کوشش می­کنم که به‌صورت فشرده این رویداد مهم تاریخی را خدمتتان ارائه کنم. در اینجا فقط اشاره می­کنم، همان‌گونه که اطلاع دارید، بعد از این­که بحث سفر شاه به آمریکا مطرح می‌شود در دولت موقت هم موضوع مطرح بود و واکنش­های دیپلماتیک لازم را نشان­ دادند که در اسناد تاریخی قابل دسترسی است. آقای دکتر یزدی در خاطراتشان آوردند که جمعی از دانشجویان احساس مسئولیت می­کنند که در ارتباط با چنین رخدادی واکنش نشان دهند. دانشجویان جمع مفصلی بودند نهایتا پنج تن از دانشجویان که رهبری داشتند. با مشاوره آقای موسوی خوئینی­ها، تصمیم می­گیرند که این اقدام را انجام دهند.

 

مهندس بازرگان گفته بود: «این کار خلاف منافع ملی ما است. این عمل یک عمل شیطانی است»برداشت بنده این است که واژه ه­ایی که مهندس بازرگان به‌کار می برند، بر گرفته از این واژه قرآنی «هذا من عمل الشیطان» (قصص/ 15) است

یعنی کار، خدایی و پسندیده نیست؛ به زبان حقوقی این کار در راستای منافع ملی نیست و نباید انجام شود

 

نکته مهم این است که دانشجویان از آقای موسوی خوئینی ­ها سؤال می­کنند، بهتر است که ما نظر آقای خمینی را هم داشته باشیم؟ که ایشان می­گویند به مصلحت نیست که الآن سؤال کنیم. من موافقت ایشان را خواهم گرفت. این نکته تاریخی مهمی است؛ روز یکشنبه سیزدهم آبان حدود ساعت ده و نیم، سفارت اشغال می­شود. البته در روز­های قبل از اشغال سفارت، آقای مهندس بازرگان، آقای دکتر یزدی، آقای دکتر چمران و جمع دیگری، به مناسبت سالگرد جشن انقلاب الجزایر، در الجزیره بودند و با برژینسکی مذاکره کردند. در پیامد این رخداد نیز همزمان فضای سیاسی ملتهبی به‌وجود می­آید. آقای خمینی از آقای دکتر یزدی خواسته بودند که همان یکشنبه عصر گزارش این سفر را ارائه دهند. وقتی آقای  خمینی با آقای دکتر یزدی دیدار داشتند، آقای خمینی به آقای دکتر یزدی می ­گویند که من امروز مطلع شدم که جمعی از دانشجویان رفته‌اند داخل سفارت. همان طور که در بیست و پنجم بهمن که به شما دستور دادم، این­ها را بریزید بیرون.در این مورد نیز اقدام کنید. گزارش این سوابق در خاطرات دکتر یزدی و در سایر اسناد تاریخی آمده است، حتماً ملاحظه کرده‌اید.

آقای دکتر یزدی که از آن جلسه بیرون می ­آیند، فضای ملتهب جامعه و رسانه­ ها به‌شکلی بود که همه علیه دولت موقت موضع‌گیری کرده بودند؛ اصلاً آقای مهندس بازرگان چه حقی داشتند بدون موافقت آقای خمینی، مذاکره­ای انجام دهند؟ فضای ملتهبی ایجاد شده بود به‌شکلی که حتی وزرا دیگر نمی­تواستند به وزاتخانه‌های خود بروند.

 در روز دوشنبه صبح، آقای موسوی خوئینی ­ها وارد سفارت می­شوند و سپس آقای سید احمد خمینی هم وارد سفارت می­ شوند.

دوشنبه بعد از ظهر آقای خمینی مصاحبه ­ای داشتند؛ در آن مصاحبه اعلام می ­کنند که جمعی از دانشجویان، سفارت را تسخیر کردند؛ کار بسیار خوبی کردند. این انقلابی است، مهم‌تر از انقلاب 57. این مصاحبه  پوشش خبری پیدا می­کند.

همان روز یکشنبه که خود من شاهد بودم، چون دفتر ما در شهرداری تهران در خیابان ایرانشهر بود، که تمام گروه­های چپ از حزب توده، مجاهدین خلق، فداییان خلق و جنبش­های اجتماعی مثل جنبش­ اجتماعی آقای دکتر علی اصغر سید جوادی و حتی چپ­ های مسلمان در جلوی سفارت متمرکز بودند که جزئیات در سوابق تاریخی از جمله در خاطرات خانم کاتوزیان آمده است که چه جمعیتی آنجا بودند و چه شعارهایی می­ دادند و چه پذیرایی از آن­ها انجام می­شد.

آقای دکتر یزدی با آقای موسوی خوئینی ­ها تماس می­گیرند و می­گویند، بسیار خوب، طبیعی است؛ همه‌جای دنیا می­ پذیرند که این دانشجوها به‌عنوان یک نهاد مدنی، حق دارند که چنین واکنشی نشان دهند. خواهش می­کنند با توجه به اینکه این کار خلاف قوانین روابط بین‌الملل است و دولت نمی­تواند تأیید کند که دانشجویان بروند سفارتی که ملک آن­ها است را اشغال کنند. شما ترتیبی دهید که دانشجویان بعد از دو روز، از سفارت خارج شوند.

آقای مهندس بازرگان به‌عنوان نخست وزیر دولت موقت، در این زمینه، درآن شرایط اظهار نظری دارند؛ که به لحاظ تاریخی مهم است و من می­خواهم عیناً نقل کنم. ایشان می­گویند که «این کار خلاف منافع ملی ما است. این عمل یک عمل شیطانی است». برداشت بنده این است که واژه ه­ایی که مهندس بازرگان به‌کار می­برند، بر گرفته از این واژه قرآنی «هذا من عمل الشیطان» (قصص/ 15) است، یعنی کار، خدایی و پسندیده نیست. خلاصه به زبان حقوقی این کار در راستای منافع ملی نیست و نباید انجام شود.

 

آن ­قدر فضا ملتهب شد که دانشجوها حرف امام خمینی را هم گوش نمی­ کردند

 

این فضای ملتهبی که به‌وجود می­آید، ادامه پیدا می­کند و حتی آن­قدر فضا ملتهب است که دانشجوها حرف آقای خمینی را هم گوش نمی­ کردند. در پنجم بهمن ماه 58، آقای خمینی پرونده را به مجلس شورای اسلامی ارجاع می ­دهند تا رسیدگی کنند. در مجلس، در شهریور 59، کمیسیونی زیر نظر آقای موسوی خوئینی ­ها تشکیل می­شود.

در اسناد تاریخی هست؛ تمام مذاکرات و گفت و گوهایی که انجام می­شود، کاملاً مشخص است که آمریکا نمی ­تواند زمینه موفقیت مذاکره آزادی گروگان­ها را فراهم کند؛ نهایتا در پنجم اردیبهشت 59 عملیات «پنجه عقاب» را در طبس  تدارک می­بیند و تعدادی هلی‌کوتر، هواپیما و نیرو ­هایی را در طبس پیاده می­کنند که آن­ها بتوانند بیایند و گروگان­ها را آزاد کنند.

اخباری که آن موقع منتشر می­شود، این است که به سبب طوفانی که رخ می‌دهد، هلیکوپترهایی ویران می­شود، یک هواپیما از بین می­رود و تعدادی هم کشته می­شوند. کمی معجزه‌آسا به نظر می­رسید که چگونه شد که در این مقطع، طبیعت هماهنگ با جنبش اجتماعی ایران توانسته است چند هلیکوپتر و هم یک هواپیمای غول‌پیکر را ساقط کند و تعدادی هم کشته شوند!

 

در زمان عملیات طبس، شوروی در منطقه حضور داشت

 

اسناد تاریخی نشان می‌دهد که شش هفته پس از اشغال سفارت آمریکا، روسیه  شوروی افغانستان را اشغال می­کند. بنابراین، روسیه شوروی در منطقه حضور داشته است. اخبار آن موقع حاکی است که روسیه شوروی از این عملیات مطلع شده بودند و آن­ها با عملیاتی این ضربه را به عملیات طبس وارد می‌کنند. در این شرایط، کارتر دیگر با این ضربه ­ای که می­ خورد، تصمیم می­ گیرد که این تجهیزات را برگردانند و این راه حل، درواقع غیرمؤثر می­شود و دیگر دنبال نمی­کنند.

از این به بعد، دیپلماسی شروع می­شود. در واقع مذاکراتی شروع می­ شود که بتوانند گروگان‌ها را آزاد کنند. داستان این­ مذاکرات طولانی و بسیار مهم است. در دورانی که آقای صادق قطب زاده وزیر امور خارجه بودند، با همکاری دکتر شمس اردکانی سفیر ما در قطر مذاکراتی انجام می­دهند؛ همچنین آقای دکتر صادق طباطبایی با دستور آقای خمینی، با توجه به اینکه ایشان بیش از دو دهه در آلمان بودند و با فرهنگ آلمانی و مدیران آنجا آشنایی داشتند، از طریق وزارت امور خارجه آلمان ارتباط می­ گیرند که با کارتر مذاکرات مفصلی انجام می­شود و نهایتاً چون کارتر هم علاقه‌مند بود که به نوعی با جمهوری اسلامی توافق کند، در سه یا چهار محور هم توافق می­کنند. حتی برای این­که کارتر مطمئن شود که این توافق­ ها مورد تأیید رهبری جمهوری اسلامی است، می­گوید که آقای  خمینی باید به نوعی این توافق را اعلام کنند. آقای خمینی در یک سخنرانی این مطالب را می­ گویند که آن­ها هم تأیید می­کنند که مورد تأیید آقای خمینی است. این طرح به مجلس ارائه می­ شود و در مجلس تصویب می­گردد. طرح را در اختیار دولت شهید رجایی قرار می­دهند. آقای صادق طباطبایی نمی ­پذیرد که با دولت آقای رجایی همکاری کند، به دلایلی که خودش به لحاظ ساختاری در آن دولت داشته است، به هرحال، آن طرح هم عقیم می­ماند.

این مجموعه رویدادها ادامه پیدا می­کند. بعد از 444 روز، زمانی که انتخابات امریکا انجام شده بود و ریگان سوگند یاد کرده بود، این گروگان­ها تحویل آمریکا می­شوند. این اشاره، و خلاصه­ای از رویدادهایی است که اتفاق افتاد.

 

 

علیرضا شجاعی زند: دولت مهندس بازرگان یک دولت پساانقلابی بود

در عین حال هیچ یک از ویژگی­های دولت­ انقلابی را نداشت

 

علیرضا شجاعی زند در این نشست گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام عرض می­کنم خدمت حضار محترم و جناب مهندس توسلی. تشکر می­ کنم از پژوهشکده که زمینه برگزاری این نشست را فراهم آوردند.

لازم است دو نکته را در مقدمه عرض کنم. یکی هشداریست به خودم و دیگری هم یک اقرار. هشدار به این  معنا که اُبژه کردن برخی از موقعیت­ها و برخی از اشخاص، خصوصاً افراد صاحب فکر و فعالان سیاسی-اجتماعی، کار فی‌نفسه جسورانه‌ایست. نه این که نباید این کار را کرد؛ بلکه بدین معنی که باید احتیاط کرد. اگر به این نکته امعان داشته باشیم، لابد در مقام اُبژه کردن این موقعیت­ها و اشخاص، احتیاط بیشتری به‌خرج می­دهیم.

این اقرار را هم بکنم که در موقعیت اکنون نشستن و راجع به گذشته سخن گفتن و نقد کردن، کار چندان دشواری نیست. این را در مقایسه با کارِ فاعلان درگیر آن موقعیت عرض می­کنم. آنان  در موقعیت بوده‌اند و محصور در زمان و مکان. ما اما محصور در آن زمان و مکان نیستیم؛ بلکه در موقعیتی قرار داریم بالاتر و مشرف بر آنان و از اطلاعات و دانش بیشتری هم برخورداریم. پس سخن و نقد ما توازنی با عمل آنان در آن موقعیت ندارد و از این حیث قابل مقایسه و ارزش‌گذاری نیست. آنان به هر صورت واجد فضل تقدم بوده‌اند، حتی اگر تقدم فضل هم نداشته باشند. یعنی پیشرو و پیشگام بوده‌اند؛ صاحب عمل بود‌ه‌اند و در آن موقعیت تاریخی،  تاثیرگذار بود‌ه‌اند و در موقعیتی دست به عمل زده‌اند که زمان و مکان در اختیار آنان  نبوده است

این نکات را عرض کردم تا اگر عرایضم احیاناً جنبۀ تعریضی یا انتقادی داشت؛ حمل بر بی‌ادبی یا قدرناشناسی نشود. به هر صورت در مقام تحلیل و نظر و سخن دربارة تاریخ و افرادِ عمل‌کننده  در آن، چاره‌ای جز این نیست. در عین حال باید رعایت کنیم تا ادب سخن در هر شرایطی رعایت شود.

 

انقلاب  اسلامی ایران اساساً به دور از رادیکالیزم رفتاری رایج در انقلابات دیگر بوده است

مهندس بازرگان در موقعیت دولت انقلابی، همانی بود که بود

 

دولت آقای مهندس بازرگان یک دولت پساانقلابی بود؛ در عین حال که هیچ یک از ویژگی­های دولت­ انقلابی را نداشت. بخشی از آن، مربوط به ماهیت انقلاب اسلامی است. انقلاب  اسلامی ایران اساساً به دور از رادیکالیزم رفتاری رایج در انقلابات دیگر بوده است. این به دلیل جوهره و ماهیتی است که انقلاب اسلامی داشت. عامل دوم و شاید اصلی آن، به رویکرد بنیاداً رفرمیستی نهضت آزادی و شخص  آقای  مهندس بازرگان برمی‌گشت. این یک رویکرد شناخته شده بود و در فرآیند حرکت انقلابی مردم هم خودش را نشان داده بود. در  9 ماهۀ دولت موقت هم خود را بیشتر نشان داد. مهندس بازرگان در موقعیت دولت انقلابی، همانی بود که بود. این که این خصوصیت را به مثابه حسنی بدانیم ناشی از ثبات قدم ایشان، یا به حساب آن بگذاریم که متوجه موقعیت نیست و شرایط را درک نکرده و نمی‌داند که در یک چنین شرایط خاصی، چه رویکرد و چه موضعی را باید اتخاذ بکند، نیازمند بحث و تحلیل جداگانه‌ایست. ما در اینجا به دنبال بررسی عقبة  نهضت آزادی  و تحلیل رویکرد و عملکرد دولت موقت نیستیم؛ مجال دیگری می­طلبد. تمرکز ما روی موضوع این نشست است؛ بررسی واکنش و موضع‌گیری­های دولت موقت به ماجرای اشغال لانه.

 

نمی توانیم اشغال سفارت را با اتفاقات چند روز قبلش یا حوادث مثلاً یک هفته ده روز قبلش تحلیل کنیم

یکی از زمینه ­های بنیادیِ آن، چهار پنج دهه مناسبات نیمه استعماری آمریکا با ایران بوده است

 

مدعای اصلی ما در موضوع اشغال سفارت این است که زمینه و عقبه دارد و نمی­شود و نباید آن را با ارجاع به مسئلۀ پناه دادن به شاه توسط آمریکایی‌ها تحلیل کرد یا با مسائلی از این دست و اتفاقات  نزدیک به واقعه. باید قدری دورتر رفت و زمینه ­های اساسی‌تر آن را بررسی کرد. یکی از زمینه ­های بنیادیِ آن، چهار پنج دهه مناسبات نیمه استعماری است که آمریکا با ایران داشته است و مداخلات آشکاری که در تمامی عرصه­های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و امنیتی کشور داشته و در کارِ به یغما بردن ثروت و منابع ایران بوده است. این عقبه را کسی نمی‌تواند نادیده بگیرد و واقعۀ اشغال سفارت را با اتفاقات چند روز قبلش یا حوادث مثلاً یک هفته ده روز قبلش تحلیل بکند. این عقبه به هر صورت جایی در خاطرات ذهنی مردم و جریانات سیاسی فعال و جریان اصلی دست اندر کار حرکت انقلابی داشته و در چنین موقعیتی، خود را آشکار ساخته است.

 

بنای جریان انقلابی و حضرت امام، درگیری مستقیم با آمریکا نیست

این را با بررسی سخنان و مواضع امام در ماه‌های منتهی به این رخداد می‌توان به‌دست آورد

ما یک «انقلاب» بودیم و نه «نهضت آزادی‌بخش»

 

علاوه بر این عقبۀ تاریخی ۳۰-۴۰ ساله، عامل دیگری هم هست که نباید نادیده گرفته شود و آن هم  دنبال کردن و پیاده‌سازی  انواع سناریوهای آمریکاست برای حفظ و اِبقای رژیم شاه به  هر طریق ممکن. کتابی هست  تحت عنوان  برهۀ انقلابی  در ایران که در آن­ 12 سناریو از اقدامات آمریکا ­را معرفی‌کرده‌ام. مجموعه طرح‌ها و اقداماتی که بتواند رژیم شاه را به نحوی حفظ بکند و جریان انقلابی را به مدارا و سازش بکشاند. آنجا 12 مورد احصا شده؛ شاید با دقت و حوصلة بیشتر و اطلاعاتی که امروز از برخی از پشت‌پرده‌های آن داریم، بشود بیش  از آن را  احصا کرد. این عامل را هم به آن عقبة پیش‌گفته دربارة آمریکا بیفزایید. کسانی که درگیر ماجرای اشغال سفارت شدند، از دانشجویان فعال و حاضر در صحنه­ سیاسی آن روزگار بوده‌اند. هم آن عقبۀ ۳۰-۴۰ ساله را می­شناخته‌اند و در ذهن دارند و هم سناریوهای طراحی شدة آمریکا در برهة انقلابی را. واقعۀ اشغال لانه را نمی‌شود و نباید از پلۀ ماقبلش تحلیل کرد. باید از عقبه‌های دورتر و لایه‌های پنهان‌ترش بررسی و تحلیل نمود.

آخرین اقدام آمریکا هم که  جرقة این واقعه شد، پذیرش شاه بود. این در شرایطی رخ داد که بنای جریان انقلابی و حضرت امام، درگیری مستقیم با آمریکا نیست. این را با بررسی سخنان و مواضع امام در ماه‌های منتهی به این رخداد می‌توان به‌دست آورد. تعریضاتی به برخی از مواضع و اقدامات آمریکا دارند؛ اما بنای گشودن جبهۀ جدیدی علیه قدرت‌های خارجیِ حامی شاه و انتقام‌گیری از چند دهه یغما و غارت و نشاندن آمریکا بر سر جایش ندارند؛ آن هم بلافاصله پس از سرنگونی نظام استبدادی شاه. علتش هم این است که ما یک «انقلاب» بودیم و نه «نهضت آزادی‌بخش». فرق‌شان هم در این است که نهضت آزادی‌بخش مستقیماً درگیر یک دولت استعماری خارجی است و تمام تمرکز و توانش را مصروف مقابلۀ مستقیم با طرف خارجی می‌کند. در پدیدۀ انقلاب اما درگیری مستقیم با رژیم حاکم است؛ حتی اگر یک دولت وابسته باشد و مستظهر به پشتیبانی و حمایت خارجی. به هر صورت رویاروشدن با طرف یا طرف‌های خارجی در اولویت یک انقلاب نیست. این را عرض کردم که بگویم این ایده و مبادره، ربطی به امام و رئوس انقلاب نداشت. گزارشی هم که جناب مهندس ارائه فرمودند مؤید همین بود که حضرت امام بعداً مطلع شده‌اند.


 

آگاهی و حساسیت‌های سیاسی مردم در آن  برهۀ 17، 18 ماهه انقلاب به‌شدت بالا رفت

موضع حضرت امام هم این است که ما خواهان روابط برابر هستیم

یعنی درصدد تخاصم نیستیم، «قطع رابطه» که اساساً موضوعیت هم نداشت

به‌جز جریانات مارکسیستی، این نهضت آزادی است که برای اولین بار، پیشنهاد قطع رابطه را مطرح می­کند

 

برای فهم بهترِ آن شرایط، باید فضای سیاسی آن روزگار را درک کرد. آگاهی و حساسیت‌های سیاسی مردم در آن  برهۀ 17، 18 ماهة انقلاب به‌شدت بالا رفته است. هم آگاهی از مسائل سیاسی داخلی و هم آگاهی از مسائل سیاسی جهانی. این فضا را به اضافۀ مجموعه اقداماتی که از سوی آمریکا برای  حفظ رژیم تا آخرین روزها دنبال می‌شد؛ از تغییر دولت­ها و تغییر سیاست­ها تا آوردن بختیار و فرستادن هایزر و مراودات با جریانات میانه‌رو. مردم این­ها را  رصد می‌کردند. با وجود این فضای ذهنی در قبال آمریکا، بنای مقابلة مستقیم و میدانی با آن وجود ندارد. موضع حضرت امام هم این است که ما خواهان روابط برابر هستیم. یعنی درصدد تخاصم نیستیم، «قطع رابطه» که اساساً موضوعیت هم نداشت. جالب است که به‌جز جریانات مارکسیستی، این نهضت آزادی است که برای اولین بار، پیشنهاد قطع رابطه را مطرح می­کند. این را گفتم تا بدانید که ماجرای لانه در چه فضایی رخ داده است.

 

نهضت آزادی و دولت موقت از عوامل مهم اشغال سفارت هستند؛ نه عامل «دلیلی»؛ بلکه عاملِ «علتیِ» آن

 

بنده در واقع دارم از فرصت حضور مهندس توسلی استفاده می­کنم و بحث لانه را بیشتر در نسبت با نهضت آزادی به پیش می­برم. گریزی هم نیست. هرکس در هر شرایط دیگری هم بخواهد ماجرای لانه را تحلیل  بکند، ناگزیر است بحث دولت موقت و نهضت آزادی را به میان آورد. بالاخره یکی از طرف­های اصلی ماجرا است. من البته نقش نهضت آزادی و دولت موقت را بیش از این می‌دانم و معتقدم که ایشان یکی از عوامل مهم اشغال سفارت هستند. نه عامل «دلیلی»؛ بلکه عاملِ «علتیِ» آن. یعنی نهضت آزادی کسی را تحریک و تشجیع نکرده که بروید سفارت را بگیرید؛ بلکه مجموعه اقدامات و مواضع آن در 9 ماهۀ دولت موقت، جامعه و خصوصاً پیشروان سیاسی را به این سمت سوق داده است. بگذارید بنده هم گزارش کوتاهی از آن ایام بدهم تا نقش دولت موقت در این واقعه روشن‌تر شود.

 

دولت موقت، یک دولت پساانقلابی است، اما انقلابی نیست

نه موقعیت خود را درک می‌کند و نه شرایط سیاسی و اجتماعی آن ایام ایران را

 

درست در همان ایامی که آمریکا شاه فراری را در کنف حمایت خودش قرار داده بود و احساسات ضد آمریکایی هم در ایران به غلیان آمده بود؛ آن ملاقات معروف با آمریکایی‌ها صورت می‌گیرد. 30 مهر ۵۸ شاه به آمریکا می‌رود و 10 آبان مهندس بازرگان به اتفاق وزیر خارجه و وزیر دفاع دولت موقت، ملاقاتی را با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر صورت می­دهند. ملاقلاتی غیررسمی و محرمانه. عرض کردم که دولت موقت، یک دولت پساانقلابی است، اما انقلابی نیست. نه موقعیت خود را درک می‌کند و نه شرایط سیاسی و اجتماعی آن ایام ایران را. انقلاب بزرگی رخ داده است و انقلابیون، دولتی را بر سر کار آورده‌اند تا ضمن کنترل اوضاع، شرایط را برای شکل‌گیری نظام جدید فراهم آورد. نقش و مأموریت این دولت هم از روی اسمش قابل تشخیص است.

در چنین شرایطی که جامعه در اوج التهابات سیاسی است و مردم هنوز در کف خیابان حضور دارند و تهدیدات هم جدی است و احتمال وارونه شدن اوضاع وجود دارد و آخرین اقدام معنادار آمریکا در حمایت از رژیم سرنگون شده، پناه دادن به شاه فراری بوده است؛ نخست‌وزیر دولت موقت مبادرت به ملاقات با برژینسکی می‌کند. اصل ملاقات، سطح ملاقات، زمان ملاقات و نحوة ملاقات و طرف ملاقات همه سؤال برانگیز است و گواه بر ناسنجیدگی؛ اگر حمل بر چیز دیگری نکنیم. این را کسانی می‌فهمند که به منازعات درونی آمریکا میان ونس و برژینسکی  بر سر ایران واقفند.

ونس وزیر خارجه است و یک ماه قبل از آن هم ملاقاتی در حاشیۀ سازمان ملل با دکتر یزدی داشته است. آن ملاقات چندان حساسیتی برنینگیخت. اما ملاقات آبان ۵۸ در شرایط بعد از  پذیرفته شدن شاه در آمریکا، آن هم با برژینسکی و در سطح نخست‌وزیر، چیزی دیگری بود. هدف از این ملاقات چه بوده است؟ آقای دکتر یزدی  در مصاحبه ­ای  در خرداد 96  با ایسنا که ظاهراً آقای مهندس توسلی هم در آن جلسه حضور داشته‌اند می‌گوید که برای رفع سوء‌تفاهمات و حل برخی از مسائل فیمابین بوده است. این هدف را از مجموع پاسخ‌هایی که دکتر یزدی در آن مصاحبه داده‌اند می‌توان استنباط کرد.

شما می­ بینید نوع برداشت از آمریکا و سطح انتظارات چقدر نازل است و بازتاب آن در فضایی که معرفی کردم چه خواهد بود. به همین دلیل است که  می­گویم دولت موقت، خود یکی از عوامل شتابزای تسخیر لانۀ جاسوسی بوده است. چرا دانشجویان باید سفارت را اشغال کنند؟ خیلی روشن است؛ برای ممانعت از ساخت و پاخت­های احتمالی پشت پرده و جلوگیری از تحقق سناریوهای بعدی آمریکا در ایران. سه روز بعد از ملاقات هم سفارت اشغال می­شود و فردای آن هم  دولت موقت استعفا می­دهد.

 

نمی ­شود گفت که ماجرای  اشغال لانه یک اقدام هیجانی بوده است

این کار هم ناشی از یک تخاصم بنیادی بوده است و هم یک مقابله پیش‌دستانه با سناریوهای آمریکا

 

با چنین شرایط دیگر نمی ­شود گفت که ماجرای  اشغال لانه یک اقدام ابتدا به ساکن یا دفعتی و هیجانی بوده است. این کار هم ناشی از یک تخاصم بنیادی بوده است و هم یک مقابلة پیش‌دستانه با سناریوهای آمریکا برای برگرداندن اوضاع یا منحرف کردن مسیر انقلاب و هم ناشی از عملکرد شائبه‌برانگیز ۹ ماهة دولت موقت است و موقع‌نشناسی‌های آن.

با وصف این برخی تلاش دارند که چنین نشان دهند که اشغال لانه یک مبادره ابتدا به‌ساکن و اجتناب‌پذیر بوده است و همان نیز سرآغاز تخاصمات فیمابین و مسائل بعدی ما تا به امروز شده است. این یک جور تحلیل از پلۀ دوم است و نادیده گرفتن زمینه و عقبة یک رخداد مهم. این یک روایت ساده‌سازی شده امروزی است از مسائل ما  با آمریکا.

 

نهضت آزادی در بیانیه دو روز پس از اشغال لانه درخواست قطع رابطه با آمریکا را داده است

 

جالب است که روایت خود نهضت آزادی در آن زمان، غیر از این بوده است. نهضت آزادی در روز 15 آبان، یعنی دو روز پس از اشغال لانه بیانیه ­ای داده است و در آن ضمن دفاع از این حرکت، به مناسبات استعماری آمریکا در ایران اشاره می‌نماید. من در عرایضم احتیاط کردم و از مناسبات نیمه‌استعماری یاد کردم. در توجیه آن ممکن است بگویند که این مربوط به یک جناح خاصی در نهضت آزادی، مثلاً جناح  نزدیک به مهندس سحابی بوده است. عرض من این است که این مبین فضای غالب آن روزگار است. چنان که دیگر جریانات سیاسی هم کمابیش همین نوع مواضع را دارند و در ابراز آن هم از یکدیگر سبقت می‌جویند. نهضت آزادی در همان بیانیه درخواست  قطع رابطه با آمریکا را هم داده است و خود را پیشروتر از جریان انقلابی نشان می‌دهد.

 

این آمریکا و کارتر بود که با ایران قطع رابطه کرد

حضرت امام  و جریان انقلابی اساساً بحث قطع رابطه را مطرح نکردند

 

می‌دانید که این آمریکا و کارتر بود که در فروردین یا  اردیبهشت ۵۹ با ایران قطع رابطه کرد. حضرت امام  و جریان انقلابی اساساً بحث قطع رابطه را مطرح نکردند. جالب است خود آقای دکتر یزدی هم در همان ایام کنفرانسی تشکیل می­دهند و از حرکت اشغال سفارت حمایت می­کنند و می­گویند که در ادامۀ اقدامات دولت بوده است. اینها بیش از هر چیز مبین فضایی است که به تبع تحرکات آمریکا علیه انقلاب وجود داشت. تا جایی که جریانات مختلف از چپ تا راست را با خود همراه کرده بود. از جبهۀ ملی بگیرید تا  حزب خلق مسلمانان. به اضافة جریانات چپ. مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز و کانون نویسندگان و مارکسیست‌ها.

 

توسلی: دولت موقت به هیچ وجه دولت نهضت آزادی ایران نبود

مهندس بازرگان به لحاظ فرهنگی انقلابی بود

در شورای انقلاب که آقای مهندس بازرگان انتخاب شدند، ایشان تنها گزینه بودند

 

توسلی در ادامه سخنان خود گفت: من تشکر می­کنم از نکاتی که آقای دکتر شجاعی‌زند فرمودند. ولی چون بحث ما بحث دولت موقت نیست، چون خود بحث دولت موقت بحث کاملاً جداگانه‌ای است، ما در ارتباط با اشغال سفارت آمریکا باید صحبت کنیم. بله ممکن است ارتباطاتی هم باشد.

من فقط عرض کنم که دولت موقت به هیچ وجه دولت نهضت آزادی ایران نبود. در حکم آقای  خمینی این هم کاملاً تصریح شده بود که دولت باید غیرحزبی باشد. دولت از اعضای نهضت آزادی بودند، از جبهه ملی بودند، ... بعدها هم از روحانیون بودند. بنابراین، این را روشن کنیم که دولت موقت - که به دفعات هم تصریح شده است - دولت نهضت آزادی نبوده است.

نکته بعد این است که بله، مهندس بازرگان به لحاظ فرهنگی انقلابی بود، ولی در همان سخنرانی بیستم بهمن در دانشگاه تهران تصریح کردند که آن کار انقلابی تخریب گذشته است؛ ما باید حالا دوران سازندگی را که تدریجی است شروع کنیم. در دوران سازندگی، ما دیگر آن بحث­های تخریبی دوران انقلاب را نداریم. اتفاقاً در چهاردهم بهمن سال 57 در شورای انقلاب که آقای مهندس بازرگان انتخاب شدند، ایشان تنها گزینه بودند که آن زمان مطرح بود و شخص دیگری اصلاً در آن جایگاه نبود که بتواند مسئولیت آن دوران گذار را بپذیرد.آقای مهندس بازرگان شفاف در حضور آقای خمینی و اعضای شورای انقلاب مواضع خودشان را مطرح کردند. البته آن سخنرانی هم که در دبیرستان علوی حکمشان را اعلام می­کنند، در آن سخنرانی هم خیلی شفاف است. بنابراین، مواضع از نظر من روشن است.

از نظر سوابق تاریخی، در ارتباط با آن بیانیه ­ای هم که دوستان نهضت در 15 آبان می­ دهند و آقای دکتر اشاره کردند، آقای مهندس سحابی و جمع کوچکی نهضت آزادی را اداره می­کردند. من اتفاقاً در سال های اخیر در فرصتی از آقای دکتر سید محمد مهدی جعفری که آن زمان در همین جمع نزدیکان آقای مهندس سحابی بود، سؤال کردم در این بیانیه‌ای که دادید، آیا آقای مهندس سحابی هم بودند؟ گفت نه. آقای مهندس سحابی که در کردستان بودند، من هم در شیراز بودم. گفتم، پس چه کسی این بیانیه را صادر کرده است؟ مشخص شد که از جوان­های نهضت بودند که آن موقع در دولت موقت مسئولیت نداشتند.

بنابراین، نمی­ شود دیدگاه آنان را نگاه رسمی نهضت دانست، دیدگاه رسمی نهضت آن نگاهی است که آقای دکتر یزدی مطرح می­کنند یا نگاهی است که آقای مهندس بازرگان به‌عنوان دبیر کل نهضت آزادی داشتند. بله آقای دکتر درست می­فرمایند. که آن جوانان تحت تأثیر جو قرار گرفتند و آن اطلاعیه بسیار تند و رادیکال را دادند. اتفاقاً نهضت، تمام آن اسناد را در سوابق حفظ کرده است.

 حال برگردیم به اصل مطلب بخش دوم صحبت که در واقع، تحلیل آن شرایط است.تحلیل آن رویداد را باید یک مقدار مهم‌تر دانست. سئوال اصلی این است که نظر آقای خمینی از روز یکشنبه بعد از ظهر که با آقای دکتر یزدی صحبت می­کنند، چرا بعد از بیست و چهار ساعت عوض می­شود و این چنین نسبت به اشغال سفارت آمریکا اظهار نظر می­کنند که انقلاب دوم مهم‌تر از انقلاب 57 است؟

این خیلی مهم است. این را باید باز کنیم. تحلیل این مسأله از نظر تاریخی بسیار مهم است. در ابتدا، تحلیل ما این بود که مرحوم دکتر بهشتی که مدیریت شورای انقلاب را داشتند- من در این جا اضافه کنم که هم دولت موقت مخالف بود، هم براساس گزارش‌های رسمی اعضای شورای انقلاب، همه مخالف اشغال سفارت آمریکا بودند- مرحوم دکتر بهشتی زمانی که این جو را در مقابل سفارت آمریکا می‌بینند، با همان تیزبینی که ایشان  داشتند، می­ گویند «موجی ایجاد شده است که اگر ما سوار موج نشویم، موج سوار ما خواهد شد».

به دفعات در اسناد تاریخی این صحبت و اظهار نظر دکتر بهشتی آمده است. برداشت اولیه این بود که ممکن است آقای  خمینی تحت تأثیر این اظهار نظر آقای دکتر بهشتی قرار گرفته باشند و این تغییر موضع را داده باشند. برای اینکه ما اطلاعات بیشتری نداشتیم، در همان حد این تحلیل را قرار دادیم.

اما روایت دیگری هم هست که بعدها آقای موسوی خوئینی­ ها مطرح کردند که با اسناد تاریخی نمی­خواند؛ ولی چون ایشان نقل کردند، من هم نقل می­کنم که می­ گویند ما با دفتر آقای خمینی ساعت یازده و نیم روز یکشنبه تماس گرفتیم؛ احمد آقا گوشی را برداشتند. ما گزارش را به احمد آقا دادیم. احمد آقا بعد از ده دقیقه به ما اطلاع داد که آقای خمینی گفتند که خوب جایی را گرفتید، ادامه بدهید. (نقل به مضمون). این امر منطقی نیست، چگونه آقای خمینی روز یکشنبه ساعت یازده و نیم این اظهار نظر را کردند و عصر یکشنبه به آقای دکتر یزدی آن اظهار نظر را؟ این روایت با واقعیت ها هماهنگ نیست.­ نیاز دارد مقداری بیشتر مسأله باز شود. در این زمینه، اسنادی از اطلاعات اروپای شرقی، در سال 97 منتشر شد که در مجله اندیشه پویا چاپ شد. (اندیشه پویا، شماره 56 بهمن 1397). این اسناد نشان می ­دهند که: «آقای  خمینی از پیش از دیدار بازرگان با برژنسکی در الجزایر مجوز اشغال سفارت آمریکا را داده بود»

این اسناد خیلی مهم است، اگر این اسناد درست نباشد، باید مقامات آن را تکذیب می‌کردند. تا کنون هیچ کس این اسناد منتشرشده را تکذیب نکرده است. چون تکذیب نشده، ما به‌عنوان یک واقعیت تاریخی می­توانیم به چنین تحلیلی استناد کنیم که اشغال سفارت آمریکا با برنامه‌ریزی قبلی بوده است.

حال خود آقای موسوی خویینی ­ها چون مشاور بودند و آن صحبت را با دانشجوها می­کنند که من موافقت آقای خمینی را خواهم گرفت - عرض می­ کنم که نمی­خواهم قضاوت کنم - تحلیل این است که آقای موسوی خویینی­ ها در جریان بودند، بنابراین آقای خمینی ممکن است در جریان نبوده باشند؛ ولی احمد آقا در جریان چنین مذاکراتی بودند. این احتمال بیشتر است که به همین علت در ساعت یازده و نیم بعد از ده دقیقه جواب مثبت به آقای موسوی خویینی­ ها می­دهند که بله، آقای خمینی هم تأیید کردند و بعد احمد آقا به آقای خمینی مطرح کردند؛ آن وقت، دوشنبه آن اظهار نظر را آقای خمینی داشتند.

بنابراین، بر اساس این اسناد مشخص می­شود که آقای کیانوری، حزب توده در جریان مدیریت اشغال سفارت بوده‌اند و آن­ها در مدیریت اشغال سفارت آمریکا نقش داشتند. من این قسمت را نمی­خواهم خیلی باز کنم، برای اینکه آقای دکتر هم اشاره کردند، مسئله مهم ارزیابی پیامدها است که آیا این رویداد وابسته به رخدادهای قبل است؟ چه مقدار در آینده نقش دارد؟ آیا متأثر از مذاکرات آقای مهندس بازرگان با برژینسکی است؟ این­ها را باید مقداری بررسی کنیم و بنابراین من فکر می­کنم قسمت عمده بحث امروز ما روی پیامدها باشد.

 

توسلی: دو عامل اصلی در اشغال سفارت آمریکا نقش داشتند؛ یکی خود آمریکا است، یکی هم شوروی

آمریکا بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، حضور همه‌جانبه در کشور ما داشته است

تمام نیروهای نظامی و سیاسی‌شان حضور داشتند؛ به‌نوعی ایران زیرمجموعه سیاست آمریکا بود

 

به نظر بنده، دو عامل اصلی در اشغال سفارت آمریکا نقش داشتند: یکی خود آمریکا است، یکی هم روسیه  شوروی، هر دو نقش کلیدی در اشغال سفارت آمریکا داشتند. آمریکا  بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، حضور همه‌جانبه در کشور ما داشته است. تمام نیروهای نظامی و سیاسی‌شان حضور داشتند. در واقع، به‌نوعی ایران زیرمجموعه سیاست آمریکا بود. به هر حال، به رغم اینکه بعد از کودتای بیست و هشت مرداد 32 می خواستند مشروعیتی به رژیم کودتا بدهند، اما نهضت مقاومت ملی در دهه 30 ایستادگی می‌کند و مانع این هدف می‌شود. در زمان کندی سال 39، فضا نسبتا باز می­ شود؛ جبهه ملی دوم تشکیل می­ شود و نهضت آزادی ایران در اردیبهشت سال 40 تشکیل می­ شود. رویدادهای سال 40، ورود روحانیت مبارز به عرصه عمومی، ورود جنبش انقلابی و نهایتاً جنبش اجتماعی ایران در بهمن سال 57، گام بلندی برمی­دارد که آن عبور از عامل اول توسعه‌نیافتگی، استبداد سیاسی در قالب سلطنت بود.

 

در انقلاب 57 همه ملت ایران و همه گروه­های اجتماعی حضور داشتند

 

می­دانیم در انقلاب 57 همه ملت ایران و همه گروه­های اجتماعی حضور داشتند و با چنین هماهنگی در واقع، انقلاب سال 57 شکل می­گیرد. طبیعتاً با همان گفتمانی که آقای خمینی در نوفل لوشاتو مطرح می­ کنند، یعنی آقای خمینی مطالبات تاریخی ملت ایران را در نوفل لوشاتو مطرح می­کنند و ملت ایران هم در دوازدهم فروردین سال 58 قبل از اینکه قانون اساسی مطرح باشد، نود و هشت درصد به آن گفتمان رأی می­دهند. یعنی آزادی، جمهوریت، دموکراسی و حتی دگراندیشان مثل مارکسیست­ ها، در اظهار نظرها آزاد خواهند بود. با این چشم‌انداز، انقلاب اسلامی ایران پیروز می­شود. و حضور آمریکا در ایران قطع می­گردد.

 

آمریکا منافعی راهبردی در منطقه و ایران داشته است

بدون حذف حمایت آمریکا از رژیم شاه انقلاب نمی­توانست پیروز شود

 

به هر حال، آمریکا منافعی راهبردی در منطقه و ایران داشته است. بگذارید من این بخش را کمی بیشتر توضیح دهم. خود من در جریان مدیریت انقلاب بودم. از همان سال‌های 54 تا 57 در قسمت­های مختلف مسئولیت مستقیم داشتم. از جمله در دیپلماسی انقلاب که نهضت آزادی ایران در همان اواخر سال 56 این تصمیم را می­ گیرد که با توانمندی که آمریکا در ایران دارد، از شاه حمایت نکند. زیرا بدون حذف حمایت آمریکا از رژیم شاه انقلاب نمی­توانست پیروز شود. بنابراین، ما باید به نوعی بتوانیم حمایت آمریکا را کاهش دهیم یا حذف کنیم. این مذاکرات، اسناد منتشرشده در سفارت است که از اردیبهشت انجام می­ شود. آقای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و بنده هم نقش مترجم را داشتم. در تمام مراحل در جمع بودم. کاملاً مشخص است آمریکایی­ ها گام به گام هماهنگ با تقویت جنبش اجتماعی عقب‌نشینی می­کنند.

حتی زمانی هم که دکتر بختیار می ­آید، باز هم نمی­ خواهند عقب‌نشینی کنند. حتی می‌خواستند بختیار را هنوز هم حفظ کنند. ولی واقعیت­های جنبش اجتماعی ایران آن زمان به‌شکلی بود که حتی بعد از اینکه شاه در همان آبان سال 57 می­گوید «من پیام انقلاب شما را  شنیدم»، آقای مهندس بازرگان در زندان بودند. تیمسار مقدم پیش ایشان می ­روند و می‌گویند «کاری بکنید». می‌گویند «نه. دیر شده است دیگر. ایشان دیر پیام ملت ایران را شنیدند».

 

مستبدین معمولاً دیر پیام ملت را می­ گیرند

برای آمریکا خیلی مهم بود که بتواند جایگاه انقلاب اسلامی در افکار عمومی جهان را مخدوش کند

این نکته از نظر تاریخی بسیار مهم است که چرا آمریکا در اشغال سفارت نقش داشته است

 

مستبدین معمولاً دیر پیام ملت را می­ گیرند. ایشان مقدمه­ای مطرح می­کنند که کار از کار گذشته است. این مقدمه را عرض می­کنم که کاملاً درست است که آمریکا منافع‌اش را از دست داد. بنابراین، بعد از انقلاب باید در جهت حفظ منافع خود عمل کند. این نکته را هم عرض کنم که با آن چشم‌اندازی که آقای خمینی در نوفل لوشاتو داشتند و مطالبات انسانی که انقلاب اسلامی داشت، انقلاب در سطح جهانی یک انقلاب انسانی فراگیر بود. متمایز با بقیه انقلاب­های مارکسیستی. بنابراین، در افکار عمومی جهان، جایگاهی که انقلاب اسلامی داشت برای آمریکا خیلی مهم بود که بتواند این جایگاه را مخدوش کند.

 

وزارت خارجه آمریکا کاملاً پیش‌بینی می‌کرد که اگر شاه را به آمریکا ببرند، سفارت آمریکا اشغال می‌شود

کارتر موافق نبود که شاه به آمریکا برود

 

این نکته از نظر تاریخی بسیار مهم است که چرا آمریکا در اشغال سفارت نقش داشته است. ببینید! در بیست و پنجم بهمن هم در خاطرات دکتر یزدی هست. اگرچه به نام چریک‌های فدایی خلق مطرح شده بود، اما اسناد تاریخی هم آقای دکتر یزدی آوردند که دست عوامل آمریکایی هم در آن اشغال هست که آقای خمینی می‌گویند بریزید بیرون. آن زمان خیلی راحت انجام می‌شد. در اشغال سفارت آمریکا چند سند وجود دارد که سالیوان سفیر آمریکا می‌نویسد اگر شاه را شما به آمریکا ببرید، سفارت اشغال می‌شود. ونس و کارشناسان وزارت امور خارجه آمریکا کاملاً پیش‌بینی می‌کردند که اگر شما شاه را به آمریکا ببرید، سفارت آمریکا اشغال می‌شود.

کارتر هم موافق نبود که چنین کاری انجام شود و شاه به آمریکا برود. جریان خاصی در آمریکا، نئوکان‌ها، راکفلر، کسینجر و جمعی که در آن مجموعه بودند، به‌دنبال متقاعد کردن کارتر بودند که شاه را باید به آمریکا بیاوریم و این اتفاق می‌افتد. من نمی‌خواهم وارد جزئیات بیشتری شوم. این را به لحاظ سیاسی می‌گویند (Provocation).

 

دانشجویان مستقل عمل کردند

اما آمریکایی‌ها کاملاً گام به گام آن جریانی که این تحریک می‌کرد، هدایت می‌کردند

گام به گام در اشغال سفارت آمریکا زمینه‌اش را فراهم کردند که به‌دست خود ما با مسئولیت ما سفارت اشغال شود

 

به نظر بنده، دانشجویان مستقل عمل کردند. به‌عنوان یک احساس دانشجویی، احساس کردند که به عنوان یک نهاد مدنی یک واکنش در آن شرایط داشته باشند، آقای دکتر یزدی با آنان گفتند، خواستید دو روز سفارت را اشغال کنید، حالا بفرمایید بیرون! دیگر خلاف قوانین بین‌اللملی عمل نکنیم که ما باید هزینه پرداخت کنیم. اما آمریکایی‌ها کاملاً گام به گام آن جریانی که این را (Provocation) می‌کرد، هدایت می‌کردند. گام به گام در اشغال سفارت آمریکا زمینه‌اش را فراهم کرده بودند که به‌دست خود ما با مسئولیت ما سفارت آمریکا اشغال شود. این یک فکت تاریخی است که کاملاً بایستی در ارزیابی خودمان مورد توجه قرار دهیم. من تصور می‌کنم که اکنون بخشی از جزئیات این کار در خاطرات آقای دکتر یزدی آمده است. من دیگر نمی‌خواهم بیشتر از این مبحث را توضیح دهم؛ چون وقت محدود است و باید از آن استفاده کنم.

 

 بیست میلیارد دلاری که در آمریکا داشتیم، حداقل چهار میلیارد آن توسط بانک چیس منهتن که وام گرفته بودند دریافت شد

مابقی هم در پی ادعاهایی که داشتند، در دادگاه بین‌المللی از ما گرفتند

 

توسلی گفت: ولی در هر حال آنچه که اتفاق می‌افتاد، در چهارصد و چهل و چهار روز که همه اطلاع داریم، این است که در آن شرایط بحرانی، توافقنامه الجزیره انجام می‌شود. آقای بهزاد نبوی در مجلس مورد ایراد قرار گرفت که آقایان چرا این کار را کردید؟ باید مجلس تصویب می‌کرد. گفت، حال دیگر چرتکه نیاندازید. تعبیر خاصی هم آقای بهزاد نبوی به‌کار بردند؛ بالاخره ما هم تخصص در این کار نداشتیم و در هر حال، نتیجه این شد که آن بیست میلیارد دلاری که ما در آمریکا داشتیم، حداقل چهار میلیارد آن توسط بانک چیس منهتن که وام گرفته بودند دریافت شد؛ مابقی هم در پی ادعاهایی که داشتند، در دادگاه بین‌المللی از ما گرفتند.

 

عکسهایی از گروگان‌ها با ماسک و چشم‌بند به‌عنوان گروگان در رسانه های جهانی منتشر شد

تبلیغات گسترده‌ای که در این زمینه انجام دادند

جایگاه انسانی انقلاب اسلامی را کاملاً مخدوش کردند

 

کاری بود که درآن زمان انجام دادند؛ ولی آنچه که مهم‌تر بود، به نظر بنده کاری است که در سفارت انجام شد، عکسهایی که از گروگان‌ها با ماسک و چشم‌بند به‌عنوان گروگان در رسانه های جهانی منتشر شد، و تبلیغات گسترده‌ای که در این زمینه انجام دادند، از جمله عواملی بود که آن جایگاه انسانی انقلاب اسلامی را کاملاً مخدوش کرد. اینکه انقلاب اسلامی به‌جای اینکه انسانی باشد، خلاف قوانین بین‌المللی عمل می‌کند. ببینید! اشغال سفارت آمریکا یک کار کاملاً غیراخلاقی بود که انجام شد.

 

آیت‌الله مهدوی کنی می‌گفتند شما که آنجا هستید، حق ندارید نماز بخوانید؛ آنجا غصبیه و شما غاصب هستید

آقای مهدوی کنی یک روحانی و متشرع این حرف را می‌زند؛ به لحاظ حقوق بین‌الملل هم به همین شکل است

از نظر دیپلماسی، راه معقول و متداول همین است که شما سقف را کم کنید و محدودیت ایجاد کنید؛ نه اینکه، بروید سفارت را اشغال کنید

 

آیت‌الله مهدوی کنی می‌گفتند شما که آنجا هستید، حق ندارید نماز بخوانید. آنجا غصبیه و شما غاصب هستید. ببینید آقای مهدوی کنی یک روحانی و متشرع این حرف را می‌زند. به لحاظ حقوق بین‌الملل هم به همین شکل است. در واقع، این مطلبی که آقای دکتر اشاره کردند، بله آقای دکتر یزدی در صحبت‌هایشان هست، شما اگر بخواهید واکنش واکنش داشته باشید، سقفش این است که روابط را قطع کنید یا کاهش دهید. از نظر دیپلماسی، راه حل‌های معقول و متداول همین است که شما سقف را کم کنید و محدودیت ایجاد کنید؛ نه اینکه، بروید سفارت را اشغال کنید. این کار غیرانسانی، غیرحقوقی و خلاف منافع ملی است. همانگونه که مهندس بازرگان گفتند، یک عمل شیطانی بود که انجام شد.

 

حزب توده از بهمن ماه قبل از انقلاب تمام تجهیزات خود را با همکاری کا.گ.ب به ایران آوردند

همین حزب توده در تمام نهادها نفوذ کرد

در نماز جمعه‌ها شعار «مرگ بر بازرگان» داده می‌شد

 در آموزش و پرورش و مدارس، شعار مرگ بر بازرگان داده می‌شد

 

حال چون بحث پیامدها مهم است، هنوز نرسیده‌ام به عامل دوم. اگر اجازه دهید، من عامل روسیه شوروی را مطرح کنم. ببینید! حزب توده از بهمن ماه قبل از انقلاب تمام تجهیزات خود را با همکاری کا.گ.ب (K.G.B) به ایران آوردند و در تمام نهادها نفوذ کردند. به شکلی که بعد از انقلاب، حزب توده خود را در کنار حزب جمهوری اسلامی جبهه متحد خط امام و انقلاب معرفی می‌کرد و نهضت آزادی ایران را در کنار مجاهدین خلق به‌عنوان جبهه مقابل خط امام و انقلاب  مطرح می‌شدند.

همین حزب توده در تمام نهادها نفوذ کرد. به شکلی که در نماز جمعه‌ها شعار «مرگ بر بازرگان» داده می‌شد. در آموزش و پرورش ما دقت بفرمایید، در آموزش و پرورش و مدارس، شعار مرگ بر بازرگان داده می‌شد. کیانوری در یکی از سخنرانی‌هایش گفته بود، ما برای تداوم انقلاب و جایگزینی در جمهوری اسلامی باید نیروهای توانمند مدیریتی را که در مقابل با ما هستند، حذف کنیم. روحانیت پوسته‌ای بیش نیست، با یک ضربه حذف می‌شود. اینقدر به لحاظ تفکر، سطحی نگاه می‌کردند. خاطرات مستند زیادی در این  زمینه دارم، چون وقت نیست، از طرح آنها صزف نظر می کنم.

 

شوروی بعد از شش هفته از فرصت استفاده کرد و افغانستان را اشغال کرد

آمریکاستیزی که بعد از اشغال سفارت رخ داده، در این چهار دهه به صورت‌های مختلف ادامه پیدا کرده است

 

اما روسیه شوروی، همان‌گونه‌ که عرض کردم، بعد از شش هفته از این فرصت استفاده کرد و افغانستان را اشغال کرد. در طبس، آن اقدام را انجام می‌دهد و بعد در این چهار دهه، در تمام نهادها و ارگان‌های ما نفوذ می کنند. بعد از رخداد 60 یکی از عوامل سفارت روسیه شوروی که به انگلستان پناهنده می‌شود و اسناد حزب توده را آنجا می‌برد و آن‌ها را در اختیار سفارتشان در پاکستان قرار می‌دهد. و سپس آقای حبیب الله عسگر اولادی اسناد را می‌آورند و به استناد آن اسناد، حزب توده را محاکمه می‌کنند که تعدادی از آن‌ها اعدام می‌شوند و تعدادی هم به آن سرنوشت گرفتار می‌گردند. اما عوامل نفوذی آن‌ها در سیستم جمهوری اسلامی حضور داشتند. به شکلی که این آمریکاستیزی که در هر حال بعد از اشغال سفارت رخ داده است، در این چهار دهه به صورت‌های مختلف ادامه پیدا می‌کند و به همان صورت که در ابتدا عرض کردم، امروز در شرایطی که شما در دانشگاه‌ها می‌بینید، دانشجوها را می‌بینید که در چه وضعی هستند و اساتید دانشگاه‌ها، معلمین، کارگران و به‌خصوص نسل جوانی که تمام  امیدشان را از دست داده‌اند و هیچ امیدی به آینده ندارند. امروز در فضای عمومی، در دانشگاه‌ها ملاحظه می‌کنید. اما بیگانگان الآن سوار این موج شده‌اند و دارند از این جنبش اجتماعی ایران بهره‌برداری می‌کنند در کدام راستای؟ در راستای تقابل با آمریکاستیزی و اینکه ما در کنار روسیه قرار گرفته‌ایم و در جنگ اوکراین داریم با روسیه همکاری می‌کنیم و حمایت کردیم و برجام را نتوانستیم به سرانجام برسانیم.

 

روسیه امروز بحران‌ها را برای ما تشدید کرده است

نقش روسیه در اشغال سفارت آمریکا و پیامد های آن را امروز شاهد هستیم

 

اروپا امروز با بحران انرژی روبروست؛ اسرائیل به طریقی، کشورهای منطقه به طریق دیگری از اینکه کنار روسیه قرار گرفته‌ایم واکنش نشان می دهند. تحلیل بنده این است که روسیه امروز، در کنار جمهوری اسلامی حضور دارد و این سرنوشت را امروز برای جمهوری اسلامی ایران رقم زده و این بحران‌ها را برای ما تشدید کرده است.

بنابراین، نقش روسیه در اشغال سفارت آمریکا و پیامد های آن را امروز شاهد هستیم. اگر این اسناد درست باشد، که من هیچ تکذیبی ندیدم، نقش اصلی را در اشغال سفارت داشته است. آقای موسوی خوئینی‌ها، جعبه سیاهی هست که هنوز اطلاعاتش را کسی نمی‌داند، واقعا چگونه است؟ ایشان می‌توانند این ابهامات را بر طرف کنند. چندبار هم از او خواسته شده، ولی چون بازگو نکردند که چگونه هماهنگ شد که دانشجوها را هماهنگ کردند تا سفارت اشغال شود و شرایطی فراهم کردند که آقای  خمینی آن اظهار نظر را بکنند و به تحریک آمریکاستیزی که خلاف منافع ملی است ما امروز شاهد باشیم. وضع اقتصادی، معیشت ما و جایگاهی که جمهوری اسلامی در منطقه  و در جهان دارد و این مصوبه‌هایی که می‌بینید در مجموع سازمان ملل در اروپا دارد علیه جمهوری اسلامی انجام می‌شود، به نظر من این‌ها تمام پیامدهایی است که می‌تواند از نظر سیاسی بعد از اشغال سفارت آمریکا، به‌خصوص حالا که بحث جنگ تحمیلی است، که تمام قرائن نشان می‌دهد که جنگ تحمیلی هم بعد از هشت سال این (Provocation) است که تمام بنیه اقتصادی ما، انسانی ما، اخلاقی ما را این هشت سال گرفت.

 

دلار هفت تومان پس از جنگ تحمیلی امروز بیش از سی هزار تومان شده است

 

ببینید! به لحاظ اقتصادی خیلی روشن است که دلار هفت تومان پس از جنگ تحمیلی به تعبیری هشت‌صد تومان می شود، امروز بیش از سی هزار تومان شده است. وضع معیشتی جامعه، به نظر من بحث اقتصادی بحث فرعی مسأله است. آن جنبه‌های انسانی انقلاب اسلامی را  از ما گرفت و در واقع نگذاشت که این پیام انسانی انقلاب اسلامی بتواند نه‌تنها در ایران، در درون بتواند جامعه را بسازد، و درون‌زا باشد، بلکه بتواند جمهوری اسلامی ایران الگو باشد برای بقیه کشورهای اسلامی و اثرگذار باشد.

 

شجاعی زند: روح نهضت آزادی در دولت موقتْ ساری و جاری است؛ بیگانه با فضای انقلابی و اقتضائات یک حرکت انقلابی

 

شجاعی زند در ادامه سخنان خود گفت: ناگزیرم ادامه بحثم را رها کنم و نکاتی ذیل فرمایشات ایشان عرض کنم. فرمودند که دولت موقت را نمی‌شود با نهضت آزادی یکی گرفت؛ چون تماما از نهضت آزادی نبود. درست است؛ حضرت امام در حُکم دولت موقت به مهندس بازرگان تصریح داشتند که دولت شما حزبی نباشد. به‌رغم این، حزبی بود. ائتلافی از کادرهای نهضت آزادی و جبهه ملی بودند. مهم‌تر از آن اما رویکرد و مواضع ایشان است در 9 ماهة عمر دولت موقت؛ خصوصا در ماجرای لانه که مؤید آن بود که روح نهضت آزادی در دولت موقتْ ساری و جاری است و بیگانه با فضای انقلابی و اقتضائات یک حرکت انقلابی. قصدم این بود که در بخش دوم، ریشه‌های آن را مطرح کنم و نشان دهم که رویکرد رفرمیستی برای نهضت آزادی، یک «ایدئولوژی» است و نه راهبرد و نه تاکتیک. این که حسب اقتضائات و ضرورت، دست به رفرم بزنیم، غیر از آن است که در هر شرایط و در هر صورتی، به عنوان یک اصل پیشینی، یک رفرمیست باشیم. این یک ایدئولوژی است و خودِ این ایدئولوژی، یک عقبة لیبرالیستی دارد. عقبه‌ای که نیازمند آن است آقای پوپر را بیشتر بخوانیم؛ خصوصاً در آن گفتگو و منازعه‌ای که با مارکوزه دارد. ردَّ این بحث‌ها را می‌شود آنجاها پیدا کرد.

نکته دوم این که ابتنای تحلیل بر نقل قول‌ها و خصوصاً نقل‌های، به نظر ابتنای محکمی نیست. یک مورد را مثال می‌زنم تا منظور روشن شود.

کتابی است با عنوان از کاخ شاه تا زندان اوین که آقای احسان نراقی نوشته و در آن، دو ملاقاتی را شرح داده که در بحبوبة حرکت انقلابی با شاه داشته است. فحوای آن گزارش به گونه‌ای است که انگار شاه هم‌چون کودکی است که به آقای نراقی به مثابه یک فرد فرهیخته و با تجربه پناه آورده است و ایشان هم در حال راهنمایی و روحیه دادن به اوست. چرا می‌تواند چنین تصویری را بسازد و القا کند؟ چون نقل قول یک طرفه است و کس دیگری هم حضور نداشته و یا گزارش دیگری از آن نشده است.

آقای یزدی می‌گویند که حضرت امام به او گفته‌اند «بیرونشان کنید» و ۲۴ ساعت بعد، از اشغال لانه حمایت کرده‌اند. اعتبار این نقل قول نظیر همان مثالی است که عرض کردم؛ مگر مکتوبی یا گزارش دیگری که مؤید آن باشد هم وجود داشته باشد. بعد از آن می‌توان بحث و بررسی کرد که چرا نظر امام در این فاصله ‌کوتاه عوض شده است.

عجیب‌تر از اصل این نقل قول، تحلیل آقای مهندس است از علت تغییر نظر امام که پای حزب توده و کیانوری و خوئینی‌ها و امثالهم را به میان می‌آورند. خُب، اگر قرار بود که ماجرا چنین عقبه‌ای که شما می‌فرمایید داشته باشد، باید یورش چریک‌های فدایی خلق به حیات سفارت را در 25 بهمن ۵۷ تأیید می‌کردند و نه این که در آنجا دستور بدهند، «بیرونشان کنید».

در ماجرای ۱۳ آبان ۵۸ حضرت امام، اول پرس‌وجو می‌کنند که اینها کیستند و بعد از اینکه به طریقی از منظور و غرض آنان مطمئن می‌شوند، می‌فرمایند «جای خوبی را گرفته‌اید». این‌گونه تحلیل‌ها، تحلیل‌های مبتنی بر نقل قول‌، از آن سنخ است که چون من گفتم، شما هم از من بپذیر. یا این که می‌فرمایند آقای بهشتی گفته است یک موجی است که اگر ما سوار آن نشویم، آنها بر ما سوار می‌شوند. یعنی در اوج انفعال، جهیدن روی یک اسب چموش سرگردان که معلوم هم نیست سوارش را به کجا خواهد ‌برد. اتکا نمودن به این قبیل اقوال شاید به‌کار تحلیل در فضای امروزی بیاید، اما مبتنی بر واقعیت آن شرایط و اوضاع نیست. نمی‌دانم و نمی‌فهمم که چرا موسسه تنظیم و نشر آثار امام این قدر ساکت و منفعل است. آن هم در شرایطی که می‌گویند «اسنادی» دال بر نفوذ حزب توده و تأثیرات آن بر تصمیمات امام و دیگران وجود دارد. جالب است که شدیدترین ضربه به حزب توده در تمام ادوار تاریخش، مربوط به همین دوره است.

جالب‌تر آن که جمهوری اسلامی، هم باید پاسخ سرکوب جاسوس‌های توده‌ای را بدهد و هم متهم است که با جریانات وابسته به شوروی همکاری داشته است. از شواهد و لابد اسناد ایشان هم همین است که حزب توده از روز اول خودش را  به انقلاب چسباند. خُب، بفرمایید که چه جریانی خودش را به انقلاب نچسباند؟ جبهه ملی بلند شد رفت پاریس و پشت در ایستاد و تا رئیس آن، آقای سنجابی اقرار به پایان کار سلطنت نکرد، حضرت امام نپذیرفتش. مهندس بازرگان در پاریس ظاهراً دو ملاقات با امام دارند و برای این که بر پایان نظام سلطنتی صحه بگذارند، قدری مقاومت نشان می‌دهند. دلیل مقاومت و مخالفت او هم همان سیاست گام به گام بوده است و می‌گفته‌اند که ما با سه جریان شاه و ارتش و آمریکا مواجه هستیم و نمی‌شود به یکباره به هر سه خاتمه داد و بهتر است که یک راهبرد تدریجی را اتخاذ نماییم. گویا با بیانیه نهضت آزادی در ایران و مواضع انقلابی‌تری که اتخاذ می‌کنند، ماجرا فیصله پیدا می‌کند. پس بفرمایند چه جریانی خود را به حرکت انقلابی مردم ایران نرساند و نچسباند که حزب توده نقیض آن باشد؟ 

این را می‌شود از شما پذیرفت اگر بفرمایید که انقلاب اسلامی ایران یک گرایش چپ داشت. چپ به معنای عام را عرض می‌کنم، نه چپ به معنای مارکسیستی‌اش. بله، انقلاب اسلامی ایران راست نبود؛ چون نمی‌توانست باشد. من برای گرایش چپ به معنای عامش، سه ویژگی قائلم که در باب انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هم صدق می‌کند: یک این که نگاهش به اسلام به مثابة یک مکتب و ایدئولوژی است؛ دوم این که ضد امپریالیست و ضد استکبار و ضد استعمار و هر تعبیر دیگری از این قبیل بوده است و سه این‌که عدالت‌خواه بوده است. گرایش چپ به معنایی که عرض شد ممکن است به انقلاب اسلامی ایران بچسبد؛ اما نمی‌توان به واسطه آن و بدون هر سندی بگویید که حزب توده در انقلاب ایران رسوخ کرده بوده و نقش داشته است. جالب‌تر بخش‌های امروزی این تحلیل است که اصرار دارد گرایش به شرق جمهوری اسلامی در مناسبات اقتصادی و سیاسی را به همان عقبة نفوذ حزب توده متصل کند؛ آن هم پس از سرکوب شدید آن در اوایل دهة ۶۰.

 

حضرت امام هم با این که از اشغال لانه جاسوسی با عنوان انقلاب دوم یاد کردند، نمی‌خواستند که به درازا بکشد

 ایشان در یک فضای به‌شدت رادیکال انقلابی تلاش کردند انقلاب را به سرعت به یک نظام سیاسی مستقر تبدیل کنند

هیچ کس نمی‌تواند به حضرت امام بگوید که یک انقلابی رادیکال بودند و به التهابات دامن می‌زدند

در قضیه لانه هم حضرت امام مشی‌شان پرهیز از حرکت‌های رادیکال بدون نتیجه بوده است

 

یکی از ایراداتی که به حرکت اشغال لانه جاسوسی می‌گیرند، این است که چرا طولانی شد؟ دانشجوها هم طی مصاحبه‌هایی که کرده‌اند گفته بودند قرار ما دو سه روزه بود. رفتیم بگیریم تا واکنشی به اقدامات ضد انقلابی آمریکا نشان داده باشیم. فضایی در سطح جهان ایجاد کنیم و بیاییم بیرون. چرا تداوم پیدا کرد؟ علت اولش تایید حضرت امام بود از این حرکت. اگر فرمایش و حمایت ایشان نبود، امکان نگه داشتنِ بیش از دو سه روز سفارت وجود نداشت. امام اما پشت این قضیه آمدند؛ علتش هم سناریوهایی بود که آمریکا پشت هم برای مقابله با انقلاب اسلامی و بازگرداندن اوضاع به ماقبل طراحی کرده بود و می‌کرد. این مغایرتی با آن سخن که حضرت امام درصدد گشودن جبهه‌ای جدید و رویارویی مستقیم با آمریکا نبودند، ندارد. این یک ابتکار دانشجویی بود؛ طبیعی هم هست که از چنین جایی سر بزند. برای این که بدانیم چرا طولانی شد هم باید به تاریخ و به همان شرایط بازگشت.

حضرت امام هم با این که از آن با عنوان انقلاب دوم یاد کردند، نمی‌خواستند که به درازا بکشد. همان طور که در باب انقلاب هم همین خط مشی را داشتند. ایشان در یک فضای به‌شدت رادیکال انقلابی تلاش کردند انقلاب را به سرعت به یک نظام سیاسی مستقر تبدیل کنند. پس هیچ کس نمی‌تواند به حضرت امام بگوید که یک انقلابی رادیکال بودند و به التهابات دامن می‌زدند. در قضیه لانه هم حضرت امام مشی‌شان پرهیز از حرکت‌های رادیکال بدون نتیجه بوده است.

تلاش حضرت امام همین است که این ماجرا با تحصیل نتایج هر چه زودتر جمع بشود؛ لیکن چند اتفاق هست که مانع شده است و اگر آنها را نبینید، دچار بدفهمی و خطا می‌شوید. حل این ماجرا بدون تحصیل نتیجه حتماً مطمح نظر امام نبود و برای تحصیل نتیجه هم منتظر فراهم شدن زمینه و کارگزار مناسبِ آن بودند. در بهمن ماه همان سال رئیس جمهوری سرکار آمده است که حضرت امام می‌دانندکه اگر کار را به او بسپارند به ساخت‌وپاخت با آمریکا می‌انجامد. منتظر می‌مانند تا مجلس شکل بگیرد و به مجلس به عنوان نمایندگان مردم بسپارند. قبل از تشکیل مجلس اول، واقعه طبس پیش می‌آید. یعنی حمله آمریکا برای آزادی گروگان‌ها. جالب است که آقای مهندس می‌فرمایند برهم خوردن طرح آمریکایی‌ها در طبس، با اقدام روس‌ها بوده است! آمریکایی‌ها این ادعا را نکرده‌اند؛ یا لااقل من جایی ندیده‌ام که گفته باشند دلیل زمین‌گیرشدن هواپیماها و هلوکوپترها در طبس، حملة روس‌ها بوده باشد.

دکتر توسلی: طوفان رو هم نگفتند.

 شجاعی زند: طوفان را اتفاقاً گفته‌اند؛ این که ریگ‌ها و باد، مأمور خدا بودند را نگفته‌اند که طبیعی هم هست. این را امام باید بگوید. آمریکایی‌ها در تحلیل چرایی عدم کامیابی این طرح  به عوامل عدیده‌ای اشاره کرده‌اند، ‌اما به موشک‌های شوروی اشاره‌ای نکرده‌اند؛ اما شما می‌‌گویید.

به هر صورت این واقعه هم کار را به تعویق می‌اندازد. روشن است که نمی‌شود بلافاصله پس از آن برویم بگوییم که  می‌خواهیم گروگان‌ها را آزاد کنیم. بازتابش چه خواهد بود؟ آثار واقعة طبس هنوز فروکش نکرده که کودتا پیش می‌آید؛ کودتا و التهاباتش هنوز فروکش نکرده، جنگ پیش می‌آید؛ یعنی این رخدادهای متصل به هم است و نقش آمریکا در تمامی آنها است که باعث می‌شود ‌ماجرای لانه 444 روز به درازا بکشد. در اولین فرصتی که میسر شده حضرت امام اقدام کرده‌اند تا این ماجرا را فیصله بدهند.

 

اگر بی‌اعتنا به مسائل انسانی بودیم، هم انقلابِ خشنی داشتیم و هم اشغال سفارت امریکا به یک صحنة خشونت‌باری بدل می‌شد

 

می‌گویند که این باعث شد تا یک چهره خشن از ما در جهان نشان داده شود. این را نمی‌توانم بپذیرم؛ هر چند ردّ و اثباتش مستلزم تحقیقاتی است که زمانش هم از دست رفته است.  سفارتِ یک کشور به اصطلاح ابرقدرت توسط دانشجویان به آن شیوه تسخیر شده است و 444 روز آن را هم نگه داشته‌اند و خون از دماغ هیچ یک از کارکنان نظامی و امنیتی آن نیامده است. این چهره خشنی که می‌گویید کجای آن بوده است؟ به‌علاوه در هر موقعیتی که پیش آمده، به بهانه کریسمس و غیر آن، خانم‌ها و سیاهپوست‌ها و مریض‌ها را آزاد کرده‌اند. اینها اتفاقا نشان داد که در عین جدی بودن، رفتاری به‌غایت انسانی دارند. اگر بی‌اعتنا به مسائل انسانی بودیم، هم انقلابِ خشنی داشتیم و هم اشغال سفارت امریکا به یک صحنة خشونت‌باری بدل می‌شد. این نحو از عمل اتفاقاً مثل اصلِ کار، از ابتکارات خودِ دانشجویان بوده و کسی از بیرون به آنها دیکته یا توصیه نکرده بود. همان هم مأخوذ از فضای روحی انقلاب ما بوده است. این پدیده از جنس اشغال سفارت‌ها که در بعضی از کشورهای دیگر رخ داده، نبوده است. در آن موارد نه دوربینی هست و نه ازدحام مردمی که برای چند ماه، شب و روز، در جلوی سفارت حضور داشته باشند.

 

اصل این حرکت، البته رادیکال است و خلاف ملاحظات دیپلماتیک

اما آن را بگذارید مقابل سلسله اقداماتی که آمریکا برای بازگرداندن اوضاع می‌کرد

 

اصل این حرکت، البته رادیکال است و خلاف ملاحظات دیپلماتیک. باید اما آن را ببرید در همان فضایی که عرض کردم. آن را بگذارید مقابل سلسله اقداماتی که آمریکا برای بازگرداندن اوضاع می‌کرد. همین مبادره رادیکال را دانشجویان با اقدامات و مصاحبه‌هایشان چنان تلطیف کردند که هیچ وجدان آگاهی در سطح جهان از آن استنباط خشونت نکرد؛ جز بعضی از دوستان ما در داخل. بله؛ حسب ملاحظات رسمی و دیپلماتیک، یک اقدام نامتعارف محسوب می‌شود؛ اما با ملاحظة شرایط و اقدامات خصمانة امریکا، صورت مسئله به‌کلی عوض می‌شود.

یکی از اشتباهات ما شاید این است که فکر می‌کنیم دانشجویان باید همان کاری را می‌کردند که حضرت امام کرده‌اند و حضرت امام و دانشجویان هم باید همان کاری را بکنند که دولت کرده است یا می‌بایست بکند. اینها سبدها و امکانات متفاوتی بودند در آن شرایط که می‌شد از هر کدام در جای خود استفاده کرد. شما قادر به کنترل همه عناصر نیستید؛ دلیلی هم ندارد که کنترل بکنید. اینها پتانسیل‌های ما بوده‌اند. یک بدنة فعال و باانگیزه و با جهت‌گیری درست که می‌تواند ابتکار عملی را به‌خرج دهد و دولت هم از آن برای پیشبرد اهداف انقلاب استفاده کند. موقع‌شناسی دانشجویان به مراتب بیش از دولتِ پساانقلابی بازرگان بود. آن را مقایسه بکنید با ملاقات با برژینسکی، آن هم در آن سطح و در فضایی که آمریکا به شاه پناه داده بود. نکات مندرج در مصاحبة دکتر یزدی در ۴۰ سال بعد از آن هم نشان می‌دهد که نه درک درستی از آمریکا داشته است و نه از انقلاب و نه از جامعة ایران و نه از موقعیت.

 

توسلی: در اشغال سفارت آمریکا بازنده اصلی ملت ایران بود

انقلاب اسلامی را در سطح جهانی بی‌اعتبار کرد

آن توسعه ملی که مورد نظر بود از ملت ایران گرفته شد

 

توسلی گفت: من تشکر می‌کنم. من می‌خواهم جمع‌بندی داشته باشم. این است که در هر حال در اشغال سفارت آمریکا بازنده اصلی ملت ایران بود، انقلاب اسلامی را در سطح جهانی بی‌اعتبار کرد و آن توسعه ملی که مورد نظر بود که ما بعد از انقلاب بتوانیم حالا که گام اول را برداشتیم، استبداد سلطنتی رفته است، بتوانیم زمینه توسعه همه‌جانبه را فراهم کنیم، در واقع از ملت ایران گرفته شد.

امروز کاملاً در چهار دهه شواهد و قرائنش را به خوبی می‌بینیم، مهندس بازرگان یک صحبت تاریخی دارند همان اوایل انقلاب که تفاوت دیدگاه‌شان را با آقای خمینی مطرح کردند. می‌گفتند ما باید اسلام را برای ایران بخواهیم در مقابل دیدگاهی که ایران را برای اسلام می خواست؛ تا این ارزش‌های معنوی جامعه ما را بسازد، و به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و توان‌مندی که پیدا می‌کند آن وقت الگو شود انقلاب اسلامی برای بقیه کشورها.

 

ما نسبت به بقیه کشورها منطقه عقب‌مانده‌تر هستیم

 پیامد دیدگاه حاکم منفی بوده است، بنابراین در راستای منافع ملی ما نبوده است

 

امروز می‌بینیم که کاملاً برعکس است. در واقع، ما نسبت به بقیه کشورها منطقه عقب‌مانده‌تر هستیم و مشکلات‌مان بسیار بیشتر است. این نشان می‌دهد که پیامد دیدگاه حاکم منفی بوده است، بنابراین در راستای منافع ملی ما نبوده است.

از دهه 70 ما یک میزگردی داشتیم در دانشگاه صنعتی شریف که آقای اصغرزاده، آقای میردامادی و آقای بی‌طرف، بنده و آقای مهندس صباغیان حضور داشتیم. آقای میردامادی آن زمان گفت، شما از یک جوان هجده ساله چه انتظاری داشتید، که ما بتوانیم، پیامدهای کار را پیش‌بینی کنیم، خود آن‌ها هم آن زمان در این‌که جوانی کردند، خامی کردند، در دام افتادند، خودشان آن موقع اصرار کردند، بسیاری از این جوان‌ها هم برگشتند. البته بعضی‌ها هنوز می‌گویند که امروز دیگر نمی‌کنیم اما آن موقع کار خوبی بود که انجام دادیم.

من دو، سه نکته که آقای دکتر شجاعی زند فرمودند در ارتباط با نهضت خلاصه عرض می‌کنم، نهضت آزادی ایران که سابقه هشتاد ساله دارد، می‌دانید از انقلاب مشروطه و از شهریور 20 بازرگان، طالقانی و سحابی کار اجتماعی را شروع کردند. نگاه‌شان به لحاظ فرهنگی، انقلابی بود، اما به لحاظ روش، تدریجی و گام به گام.

 

تحولات اجتماعی همیشه باید تدریجی باشد

تحولات انسانی را نمی‌توانید یک‌شبه انجام دهید

اگر آزادی اصل نباشد، شما هیچ چیز ندارید

 

تحولات اجتماعی همیشه باید تدریجی باشد. شما تحولات انسانی را نمی‌توانید یک‌شبه انجام دهید، این روشی است که شما در تمام آثار آنان می‌بینید، بنابراین، این برچسب لیبرالیسم، حزب توده، مرگ بر لیبرال، خود کیانوری هم جز افتخارات‌شان می‌داند که مرگ بر لیبرال را مطرح می‌کند، یا نهضت آزادی ایران، افتخار می‌کند که لیبرال است. مشکل اصلی انسان را آزادی می‌بیند، انسانی که آزادی نداشته باشد، هیچ چیز ندارد. این را که عرض می‌کنم، آیات قرآن است، نهج البلاغه است، تجربه بشری و عقلانیت است که باید فرصتی باشد به استناد آیات قرآن بگوییم چرا آزادی اصل است، اگر آزادی اصل است، اگر آزادی اصل نباشد، شما هیچ چیز ندارید، آزادی داشته باشید، همه چیز دارید و در آن جایگاه طبیعی خودتان قرار دارید.

عرض می‌کنم که آقای دکتر یزدی که روز یکشنبه با آقای خمینی صحبت کردند، صحبت‌شان همان موقع در مصاحبه‌ها منشر شده و در خاطرات‌شان هم آمده، هیچ کس تکذیب نکرده است. این سند تاریخی است. وقتی کسی تکذیب نمی‌کند، سند تاریخی می‌شود،

توسلی گفتمن این مورد را هم اصلاح می‌کنم که آقای مهندس بازرگان در نوفل لوشاتو دو ملاقات با آقای خمینی داشتتند در اسناد تاریخی آمده است. در جلد سوم «خاطرات آقای دکتر یزدی» نیز آمده است. آن‌چه شاید آقای دکتر مدنظرشان باشد، همه انتظار داشتند که آقای مهندس بازرگان هم مثل آقای دکتر سنجابی نامه‌ای بنویسند و با آقای خمینی بیعت کنند. آقای مهندس بازرگان نکردند، همان شکل که فرمودند، آمدند، گفتند من باید با دوستانم در ایران مشورت کنم. آمدند در پانزدهم آبان سال 58 آن بیانیه را نوشتند و گفتند چون اکثریت ملت ایران، آقای  خمینی را به رهبری قبول دارند، ما هم قبول داریم.

ببینید، این اصل رأی ملت است که آقای خمینی را به رهبری قبول دارند، ما هم قبول داریم، ببینید این بحث رأی ملت و حاکمیت ملت است نه نقش الهی و خدایی. بگذارید من این را عرض کنم که آقای مهدی نواب که از دوستان ما در نهضت بود، اولین سفیر ایران در آلمان بود، خاطرات‌شان را چاپ کردند. بخوانید، دوستان خود ما هم در نوفل لوشاتو معترض آقای مهندس بازرگان شدند.

جلسه منزل آقای صادق قطب‌زاده داستان مفصلی است. در آن خاطرات آمده است، سه الی چهار ساعت طول کشید. خلاصه، یک جمله پایانی دارد. آقای مهندس بازرگان می‌گویند: «حکومت اسلامی که شما در طلب آن  هستید، به حکومت روحانیت منتهی می‌شود و استبداد حکومت روحانیت به مراتب خشن تر و بد تر از استبداد شاهنشاهی خواهد بود، مضافا اینکه دین شما را هم از شما خواهد ربود»

ببینید این سخن مهندس بازرگان در آبان سال 57 است. نکته مهندس بازرگان را ببینید با چه نگاه راهبردی تمام واقعیت‌هایی که در این چهار دهه اتفاق افتاده است را در نوفل لوشاتو می‌دیدند و به همین علت نامه بیعت ننوشتند. این نکات مهم تاریخی است. از نظر پژوهش، من خواهش می‌کنم این‌ها را بررسی بفرمایید.

عرض می‌کنم در ارتباط با برژینسکی، ببینید داستان یک کم مفصل است. بعد از دولت موقت، آقای مهندس بازرگان یک مصاحبه تصویری دارند به دفعات هم منتشر شده است، متن آن هم به دفعات در فضای رسانه‌ای آمده است. مهندس بازرگان جواب این را دادند که اگر نخست وزیر جامعه‌ای همراه وزیر امور خارجه‌اش و وزیر دفاع‌اش که شخصیت‌های انقلابی هستند، نتوانند در دیدار با کسی گفتگو کنند، گفته بودند: «نه من هویدا بودم و نه آقای خمینی شاه که من بخواهم برای مذاکره اجازه بگیرم. نخست وزیری که بخواهد برای چنین کاری اجازه بگیرد به درد لای جرز دیوار می خورد»،

ببینید مهندس بازرگان در سال 58 در یک مصاحبه تلوزیونی شفاف گفتند، بنابراین این بحث‌ها که مطرح می‌شود نیاز است که به‌لحاظ تاریخی بررسی شود و شخصیت افراد و گفتمان‌شان مطرح گردد و ببینیم و نقد کنیم. عیب ندارد هر جا لازم است نقد کنیم، اما در واقع با واقع‌بینی ببینیم کدام گفتمان در این هشتاد سال گذشته و در این چهار دهه بعد از انقلاب در راستای منافع ملی بوده است و توانسته است پاسخگوی نیازهای مردم باشد، کدام گفتمان بوده است که جواب نداده است.

به نظر من گفتمانی که جواب نداده، من شفاف عرض کنم، در یک فرصت بعدی من آماده هستم در خدمتتان باشم. همان نظریه ولایت فقیهی است که آقای خمینی مطرح کردند، بنده شش ماه در نجف در سال 44 در خدمت ایشان بودم از نزدیک با خصوصیات ایشان، زمینه‌های تفکر ایشان از سال 1321 آشنا هستم، با آن نبوغ ایشان و توانمندی ایشان آشنا هستم.

واقعاً فکر می‌کردند که اگر این نظریه عمل شود، جامعه بهشت برین می‌شود. چهار دهه تجربه داریم که این نظریه چه پیامدهایی داشته است. یک کار پژوهشی انجام دهیم، ببینیم این نظریه‌ای که آقای خمینی مطرح کردند به‌عنوان ولایت فقیه، بعد هم گفتند ولایت مطلقه فقیه، آیا با آموزه‌های قرآنی، با تجربه بشری هماهنگ هست یا نیست؟

این می‌تواند به نظر من موضوعی باشد که بعداً آمادگی دارم که در این زمینه به لحاظ نظری، آموزه‌های قرآنی و نهج البلاغه و مبانی دینی و تجربه بشری که عقلانیت است، درباره آن بحث کنیم در واقع، این نظریه را به‌خصوص در این پژوهشکده دنبال کنیم خیلی خوب است، من دوست داشتم که آقای سید حسن خمینی هم باشند. چون به هرحال از ایشان بخواهیم که واقعاً یک کار پژوهشی انجام شود. نقاط قوت آن، نقاط ضعف‌اش بررسی شود که آیا این نظریه جواب داده است؟ اگر جواب داده است که ادامه پیدا کند. اگر جواب نداده است، باید یک پارادایم‌شیفت داشته باشیم.

بین مراجع دینی ما از آخوند خراسانی و دیگران و امروزه، آقای سیستانی و بسیاری از مراجع دیگر، یک نگاه دیگر هم هست ما باید بتوانیم یک پارادایم‌شیفت، یک تحول درون‌ حوزوی داشته باشیم و اگر یک نظریه جواب نداده است - نظریه شیخ فضل الله نوری جواب نداده است - با نظریه آخوند خراسانی عمل کنیم در یک کار پژوهشی می‌توانیم به یک جمع‌بندی برسیم.

 

شجاعی زند: تخاصم ما با آمریکا یا تخاصم آمریکا و غرب با ما ریشه‌دارتر از آن است که واقعه‌ای مثل لانه با همه اهمیتش، تعیین‌کننده آن باشد

 

شجاعی زند در بخش پایانی سخنانش گفت: اولا تشکر می‌کنم از فرصتی که فراهم آوردید؛ مغتنم بود و امیدوارم که اولی و آخری نباشد. آقای مهندس را بیشتر دعوت کنید به این قبیل نشست‌ها. پیشنهاداتی هم داشتند برای بحث درباره نهضت آزادی و درباره این که تجربه انقلاب و برپایی جمهوری اسلامی به نتیجه‌ای رسیده است یا خیر و این که آیا در شرایط یک پارادایم شیفت هستیم یا چه؟ بحث‌های خوبی هستند و امیدوارم که خود شما آن را دنبال کنید تا برگزار شود.

 

این که ریز و درشت مسائل ایران  را زیر سرِ اشغال لانه بدانیم ساده کردن یک ماجرای ریشه‌دار و پیچیده است

 

چند نکته را هم در انتها عرض کنم. ببینید تخاصم ما با آمریکا یا تخاصم آمریکا و غرب با ما ریشه‌دارتر از آن است که واقعه‌ای مثل لانه با همه اهمیتش، تعیین‌کننده آن باشد. ممکن است تشدید کند و بدان دامن بزند، اما به وجود آورنده آن نیست. این که ریز و درشت مسائل ایران در حوزه‌های مختلف را زیر سرِ لانه بدانیم و بعد بگوییم کسانی هم که بانی آن بوده‌اند امروز پشیمان شده‌‌اند و نتیجه بگیریم که کار از اساس خبط و کودکانه‌ای بوده است؛ به نوعی ساده کردن یک ماجرای ریشه‌دار و پیچیده است. نقل‌هایی دیگری هم داشتند که می‌تواند مخدوش یا ناقص بوده باشد و می‌طلبد که موسسه اعلام موضع نماید. می‌گویند که امام فرموده‌اند «من ایران را برای اسلام می‌خواهم و شما اسلام را برای ایران». این سخن مبنائاً غلط است و به همین دلیل هم محل تردید است که از ایشان صادر شده باشد. چرا باید نسبت اسلام و ایران را «یایی» ببینیم که یکی جز به بهای وانهادن دیگری حاصل نمی‌شود. نگاه ما به اسلام و ایران اساساً این‌گونه نبوده است و نیست. اینها معارض هم نیستند؛ بلکه در طول هم‌اند و قابل جمع

نهضت آزادی روز 15 بهمن ۵۷، دو سه روز بعد از گرفتن حُکم دولت موقت،  بیانیه‌ای دارد که نگاه و نگرشش را راجع به جایگاه حضرت امام نشان می‌دهد. در آنجا از تعابیری چون نیابت از ولی و اطیعوالله و اطیعوالرسول استفاده می‌کنند. قریب همین تعابیر هم در سخنرانی کوتاه مهندس بازرگان پس از اخذ حُکم وجود دارد.

نکته آخر هم درباره نقلی است از مهندس بازرگان که گویا گفته‌اند من به عنوان نخست وزیر اگر اجازة ملاقات با یک طرف خارجی را نداشته باشم، به درد هیچ چیز نمی‌خورم. این که نخست وزیر نشد! ببینید سطح ماجرای ملاقات را چقدر نازل می‌سازند؛ گویی ملاقاتی بوده با مثلاً وزیر خارجه سریلانکا. شما رئیس دولت یک کشور انقلابی بوده‌اید که در تخاصم و رویارویی با آمریکا قرار داشته است.آن هم با برژینسکی که تا آخرین لحظه پای شاه ایستاده بود و در تلاش تا هر طوری شده ورق را برگرداند. حتی موقعی هم که دست به آن ملاقات زده، در پی پیاده‌سازی یکی دیگر از سناریوهایش بوده است. یعنی روی دولت موقت حساب باز کرده بودند که با وجود آن شاید بتوانند ورق را برگرداند.

کنار آمدن با دولت بازرگان نسبت به دولت بختیار، البته یک عقب‌نشینی برای آمریکا محسوب می‌شد؛ اما می‌توانست در شرایط شکست، یک سناریوی محتمل باشد. آن دیدار محرمانه آیا یک ملاقات معمولی بوده که بشود آن را بدون اطلاع شورای انقلاب و حضرت امام انجام داد؟ وقتی هم که مورد پرسش واقع می‌شوند، می‌گویند این چه نخست وزیری است! به نظرم مهندس بازرگان این را به خوبی می‌دانسته است؛ چون می‌گوید من به آقای یزدی که روز قبل از سفر، به قم رفته بود و دیداری با امام داشت، گفته بودم که موضوع را در میان بگذارد. آقای یزدی که آمد گفت با امام در میان نگذاشتم. ظاهراً در تماس‌ها و پیگیری‌های پس از واقعه از طریق واسطه‌هایی از امام ‌پرسیده شده است که آیا به شما اطلاع داده‌ بودند؟ حضرت امام ذیل سؤال مکتوبِ شیخ حسن صانعی می‌نویسند که «نه مطلع بودم و نه اجازه دادم».

به هر صورت اتفاق کوچکی نبوده و در آن شرایط نیز به اهمیتش افزوده شده بود. تلاش هست که بگویند یک ملاقات معمولی و روتین بوده است؛ در صورتی که نه معمولی بود و نه حداقل ملاحظات دیپلماتیک در آن رعایت شده است. این که مهندس بازرگان بگوید این چه نخست‌وزیری است که اجازة یک ملاقات دیپلماتیک را هم نداشته؛ بیانگر نوعی خودرأیی و استبداد است. چیزی که با نظر به مشی و منش آقای بازرگان، از ایشان انتظار نمی‌رفته است. به این قالبِ تصویر شده یک‌بار دیگر نگاه کنید. چون من نخست‌وزیرم، حق همه کاری دارم. نه شورای انقلاب مطرح است و نه طرف‌های دیگر و نه فضای سیاسی کشور. من اگر به این نتیجه رسیدم که باید ملاقات کنم؛ چون نخست‌وزیر هستم، این کار را می‌کنم. توجه کنید که ایشان نخست‌وزیر برآمده از یک مسیر دموکراتیک هم نیست و چنین انتظاراتی دارد. آقای بنی صدر در مقابل مخالفین خود همیشه به آرایی که از مردم داشت، متوسل می‌شد. ایشان که آن را هم نداشته است. خودش منصوب است و بعد نسبت به کسی که او را نصب کرده می‌گوید که من نخست وزیرم.

توسلی در بخش پایانی سخنانش گفت: یک توضیح کوتاه بدهم. آقای مهندس بازرگان وقتی که از سفر برگشتند در مصاحبه‌ای کاملاً شفاف، مذاکرات خودشان را با برژینسکی توضیح دادند. هیچ مسأله پوشیده‌ای نداشتند. محرمانه‌ای درکار نبود. در راستای منافع ملی بود. مطالباتی که ما در آمریکا داشتیم، دنبال آن‌ها را می‌گرفتند. این‌ها همه چاپ شده و مشخص است.

در هر حال، اینکه اطلاع ندادند تا آن‌جایی که حافظه بنده یاری می‌کند، آقای دکتر یزدی قبلاً به آقای خمینی گفته بودند ما دیداری خواهیم داشت، به هرحال، باید بپذیریم یک دولت تشکیل شده است، در یک جمعی کسی درخواست دیدار می‌کند، در راستای منافع اگر در آن مذاکرات مسأله‌ای مطرح کرده بودند که در اختیارات دولت موقت نبود، درست است، دقیقاً در چهارچوب وظائف وزارت امورخارجه در آن‌جا مذاکره کردند و مطالبات ملت ایران را از آمریکا پیگیری کردند که در گزارش مهندس بازرگان آمده است.

 

صوفی‌گری علیه قرآن

مهدی معتمدی مهر

منبع: نشریه آگاهی نو، شماره ۳، بهار ۱۴۰۰



به نام خداوند جان و خرد


مقدمه

این نوشتار، مکتوبی است برگرفته از سخنرانی با همین عنوان که در جلسه فضای مجازی مورخ پانزدهم بهمن ۱۳۹۹ در انجمن اسلامی مهندسین برگزار شد و احتمالاً در نشستی دیگر نیز ادامه خواهد یافت. در ابتدا ترجیح بر آن بود تا این مکتوب، در قالب نوشتاری با ویژگی‌ها و اجزای پژوهشی ارایه شود، اما به توصیه برخی دوستان و بنا بر گستردگی بحث ارائه شده که موضوعات متعددی را شامل می‌شد و برای تنظیم و تدوین به شیوه پژوهشی، ارایه مستندات و منابع و ارجاعات را الزامی می‌نمود و این کار، علاوه بر افزایش حجم واژگانی بر لحن نوشتار نیز اثر می‌گذاشت، نسبت به تصمیم یادشده، تجدیدنظر به عمل آمد و این متن، تقریباً بر اساس ارایه شفاهی تنظیم شد.


۱.    تجلیل از سروش و دستاوردهای سروش

پیش از آغاز سخن جا دارد که از دکتر سروش به پاس سال‌ها تولید فکر و پذیرش آگاهانه و مسئولانه تحمل سنگین رنج غربت از بابت همراهی با مردم سرزمین‌مان در فراز و نشیب‌های تاریخی چهار دهه گذشته، تقدیر و یادآوری شود:

۱.۱.         سروش اندیشه‌ورزی توان‌مند، ارزش‌مند و مهم است که عرصه تولید فکر نمی‌تواند از کنار او به سادگی عبور کند. نه تنها موافقان و مریدان او، بلکه حتی عموم دیگر محققان و اندیشمندانی که با دیدگاه‌های او موافق نیستند، سکوت را در حق سروش روا نمی‌بینند و چاره‌ای جز پرداختن به او نمی‌بینند. مساله‌سازی، ایجاد چالش و طرح گفتگوهای اساسی و زیربنایی، از جمله ویژگی‌های جناب سروش است که در ایران به جز معدودی از صاحبان قلم و اندیشه، تعداد زیادی از این ویژگی برخوردار نبوده‌اند.

۱.۲.         اگرچه ممکن است برخی دیدگاه‌های سروش، نادرست ارزیابی شوند یا مورد موافقت عام قرار نگیرند و یا حتی، مستمسکی غیربهداشتی در اختیار برخی جریانات و گرایشات سیاسی و اجتماعی قرار دهند، اما «سروش» هرگز به استخدام هیچ قدرتی در نیامده است. بنابراین حرمت او واجب است و در برابر نظریاتش [ولو با آن‌ها موافق نباشیم] باید متواضعانه رویارویی کنیم.

۱.۳.          نظریات اخیر سروش، برای گفتگو طراحی شده‌اند و نه اثبات و حقیقت‌جویی. بنابراین، اگرچه بر «کشف حقیقت» نیافزوده، اما عرصه اندیشه‌ورزی و ساحت تلاش و گفتگوی برای کشف حقیقت را گسترش داده است.

۱.۴.         ممانعت از کیش شخصیت و عنایت بر این نکته اساسی که هیچ انسانی ولو «پیامبر» هم از دسترسی «عیارزنی» و «بازبینی» و «واکاوی» مصون نیست تا حساب کار به دست دیگرانی برسد که خود را بر مسند آن بزرگوار می‌بینند و همچنین، تفکیک عرصه‌های عصمت و تاکید بر خصلت‌های دنیوی هر حکومتی ولو حکومت مدینه‌النبی در عهد پیامبر، چنان‌چه شایسته برخورداری از این عنوان باشد؛ از دیگر جنبه‌های مفید و سازنده مباحثی است که دکتر سروش در طول سالیان اخیر مطرح کرده است.


۲.    تاکید بر صوفی‌گری به جای عرفان

این نوشتار متعمدانه از تعبیر «صوفی‌گری» به جای «عرفان» استفاده کرد. «صوفی‌گری» روند یا حضوری اجتماعی است که ناظر بر تبلیغات و ترویجات فرقه‌ای و آیینی در ساحت فرهنگ عمومی بوده و موجبات تحولاتی اساسی را در عرصه بینش، تربیت و رفتار سیاسی و اجتماعی پدید آورده است و «عرفان» حامل دستگاهی فکری و زیبایی‌شناسانه است که منتزع از جامعه و روابط عینی، در ادبیات، هنر و شعر ایرانی جریان دارد و تجلیات آن در طول قرون، زندگی را تحمل‌پذیرتر و جهان را زیباتر کرده است.


۳.    چرا این بحث مهم است؟

اهمیت این بحث از آن روست که افزون بر آن که به ارزیابی سخن و نظریه سروش می‌پردازد و بیان می‌کند که: «سروش چه گفت؟» از سوی دیگر، به توضیح منشاء تولیدات فکری سروش در سالیان اخیر توجه دارد و تلاش می‌کند تا به ارایه پاسخی قانع‌کننده به سوالی پیشنی‌تر نیز بیاندیشد که سروش، از چه رو به چنین نتایجی نائل آمد و از کجا به چنین نظریات رسید؟ و آخر آن که این متن بر آن است تا پیامدها و دستاوردهای امروزین دیدگاه سروش را نیز مدنظر قرار دهد و رسالتی اجتماعی را که فراتر از وجوه معرفت‌شناسی محض قرار دارد، به عهده گیرد.

رشد صوفی‌گرایی در سالیان اخیر و شیوع انواع عرفان‌های غیربومی و یا نگرش‌هایی التقاطی که اگرچه مبتنی بر انگاره‌های عرفانی است، اما ریشه‌های تاریخی و اصالت گفتمانی مشخص ندارند، نتایجی را بر روحیات فردی و خصلت‌های اجتماعی ایرانیان در دو دهه اخیر رقم زده است. به نظر می‌رسد که طرح بی‌محابای دیدگاه‌های اخیر دکتر سروش، بر این موج می‌افزاید یا با آن همراهی می‌کند. بنابراین، نمی‌توان از اثرات چنین تحول مهاجمی غفلت کرد و نقد سخنان سروش، چه بسا در حوزه‌ای وسیع‌تر و پیرامون آفت فراگیر «صوفی‌گری» یا «گرایش عام به عرفان» مفید و موثر و آگاهی‌بخش باشد.

این گفتار، شامل سه بخش است: سروش «چه گفت؟» دوم آن که «چرا گفت؟» و به عبارت دیگر، منشاء پردازش کلام سروش در کجاست؟ و آخر آن که پیامدها یا نتایج دیدگاه اخیر سروش چیست؟


بخش نخست: سروش چه گفت و ارزیابی آن؟

·       لب کلام سروش و ارزیابی آن

الف: ارزیابی محتوایی

به منظور تفکیک آسان‌تر سخنان دکتر سروش از پاسخ‌های ارایه شده، عبارات نقل شده از ایشان، با عدد‌گذاری و کج‌نمایی قلم و پاسخ‌ها با علامت «دایره سیاه» نشان داده شده‌اند.

۱.    معرفت دینی در کنار دیگر معرفت‌ها متولد می‌شود و با آن‌ها داد و ستد دارد و پا به پای تحولات بشری پیش می‌رود. دین و معرفت دینی نه تنها در کنار معرفت بشری که در کنار قدرت رشد می‌کند و نه فقط قدرت سیاسی، بلکه سایر قدرت‌هایی بر آن موثر است که در نهایت، بر زبان رسول هم می‌افتند و همین اثرگذاری‌هاست که «متن» و «دین» را شکل می‌دهند.

·       فهم عرفانی چطور تکوین می‌یابد؟ آیا فهم عرفانی ناظر و متناسب با قدرت و سایر معارف بشری شکل نمی‌گیرد؟ سایر فهم‌ها چطور؟ آیا قاعده یاد شده بر فهم هر متنی حاکم است یا فقط متن دینی؟ به نظر می‌رسد که به جز معارف بشری و قدرت، سایر تعلقات و گرایش‌های ناشی از جنسیت، نژاد، طبقه، پایگاه سیاسی و ..... موثر بر فهم هر متن و از جمله دین یا عرفان بوده و «دین» و «عرفان» هم موثر بر فهم سایر معارف هستند.

·       پرسش دیگر آن که: آیا «دین» فقط یک «فهم ذهنی» است یا یک «تجربه زیستی» هم به شمار می‌آید که می‌تواند کاملاً متفاوت از پردازش‌های ذهنی باشد؟ آیا متن قرآن، حقیقت و اصالتی مستقل از برداشت‌های ناظر بر آن و رفتار مسلمانان ندارد؟ آیا رفتار مسلمانان فقط ریشه در فهم دینی آنان و برداشتی دارد که از رفتار پیامبرشان در می‌یابند و یا متاثر از عوامل ساختاری دیگری هم می‌تواند باشد که در عرف و شیوه تولید و نظام اجتماعی آنان جریان دارد؟

·       به نظر می‌رسد که «فهم دینی از گزاره‌های دینی» همانند سایر فهم‌ها از دین و از جمله فهم اجتماعی یا سیاسی و یا فهم عارفانه از دین، متنوع، متکثر و امری وابسته به پردازش‌های اذهان گوناگون است، اما تجربه زیستی، حقیقتی عینی است و کم‌تر از برآوردهای انتزاعی و ذهنی در معرض تلاطم‌های نسبی‌گرایانه قرار دارد. چنان‌چه «متن دین» را «صحف قرآنی» بدانیم، این متن ثابت است و اصالتی مستقل از «قرائت‌های متنوع» دارد. تجربه زیستی از دین و متن دینی، کاملاً معادل و هم‌پوشاننده فهم دینی نیستند و «متن» و «رفتار» حقایقی مستقل از «برداشت‌های متنوع» را شامل می‌شوند.

·       دکتر سروش تصریح می‌کند که همچنان معتقد به امر معنوی است. بنابراین تکلیف او با ماده‌گرایان یکی نیست که نافی حقیقت و حقانیت دین‌اند. سروش «دین» و «معنویت» و حتی «مسلمانی» را رد نمی‌کند. اما نمی‌گوید که بر اساس کدام مبانی، ماهیت دین را مترادف و برابر با برداشت‌های متنوع و متکثر ذهنی از دین می‌داند و از چه رو، برای متن، حقیقتی مستقل از فهم آن قائل نیست؟ بنا بر هیچ منطق دینی و یا روش فلسفی، نمی‌توان «عینیت واقع» و «ماهیت سوژه» را مطلقا نادیده گرفت و حقیقت را تنها به صرف برداشت‌های ذهنی از سوژه فروکاست.

۲.    در اسلام اولیه، بُعد عشق و محبت کم است. تصوف این بُعد را به ما داد. قرآن کتاب« خوف و خشیت» و دیوان شمس و مثنوی،« عشق‌نامه» است. تا قبل از تصوف، اسلام از «عشق» برخوردار نبود و همین امر موجب افول آن شد. صوفیان، کاشفان حسن خدا بودند. در قرآن، خداوند یک ارباب خشن و عبوس معرفی می‌شود که باید در برابر او به سجده افتاد و از عذاب خشم و شکنجه او باید ترسید. پیامبر رحمت دارد، اما «رحمت پیامبر» چندان بر عشق تاکید نداشت. پیام قرآن، سراسر تهدید است: دوزخ، آتشی است که گوشت‌ها را می‌سوزاند و دوباره می‌رویاند.

·       قرآن «خشیت‌نامه» نیست و بلکه فهمی خاص از قرآن بر «خشیت» و «خوف» استوار است. کما این که زنده‌یاد مهندس بازرگان، قرآن را «خدای‌نامه» می‌خواند و فهم‌ها یا قرائت‌های دیگر از قرآن، می‌توانند بر وجوهی متنوع‌تر مانند عدالت، اختیار و یا جبر اعتراف کنند. این متن، فرجام نیک را در فقدان «خوف و حزن» میسر می‌بیند [و لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ.] چگونه می‌توان ابعاد بهجت‌زا، امیدوارکننده، رحمت‌بخش و رافت‌نمای قرآن را یک‌سره نادیده گرفت و تنها بر «خوف» و «خشیت» پافشاری کرد؟

صوفیان فقط کاشفان عشق نبودند و تنها کاشفان عشق هم، فقط صوفیان نیستند. صوفیان، کاشفانی هستند گرفتار «مطلق‌بینی» و «مطلق‌گویی» و «مطلق‌خواهی» که پهنای دیدشان، حامل حقیقتی جز «عشق مبالغه‌آمیز» و «انتظارات بی‌پایان و یک‌طرفه» نیست. «مطلق‌گرایی» می‌تواند منجر به شاعرانگی و شهود و هنر شود، اما فاقد ظرفیت لازم برای بازنمایاندن عیار حقیقت و حقیقت‌جویی است و حال آن که به نظر می‌رسد که سروش، همچنان دغدغه کشف حقیقت و «نیل به حقیقت‌ شفابخش» دارد.

بنابر برداشتی غیرمتعهد به صوفی‌گری هم می‌توان به این نتیجه رسید که پیامبران در کشف قلمرو عاشقی پیشتاز و توان‌مند بودند. پیامبری که آن قدر غم مردم را دارد که به تعبیر قرآن، برای نجات آنان خود را به هلاکت و مشقت می‌اندازد: [لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ. شعراء آیه ۳] و [مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى. طه، آیه ۲] در مقام عاشقی و دل‌سوختگی قرار دارد. عارف، عاشقی است که به تعبیر سعدی: «از پیش شعله‌ای، خام می‌گریزد» و صرفاً در صدد «رهاندن گلیم خود از موج» است، چرا که هدفی جز طریقت فردی ندارد و برای تعالی خود مبارزه می‌کند و پیامبر: عاشقی است که غم شفا و رستگاری مردم را دارد و «نیل به تعالی و فلاح و فردوس» را به حکم [یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایاتهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلْکِتَبَ وَٱلْحِکْمَةَ. جمعه، آیه ۲] در «نجات قوم» می‌داند و «استاده است تا بسوزد تمام». پیامبر عاشقی است که بی‌محابا برای به در کشیدن غریق، مبارزه می‌کند و خطاب به عارف می‌گوید:

 تو را آتش عشق اگر پر بسوخت                    مرا بین که از پای تا سر بسوخت

 می‌توان پیامبران را هم در قامت عاشقانی مشاهده کرد که نه تنها عاشقان خدا، بلکه عاشقان بندگان خدا نیز بودند: چونان که وقتی یونس از تحمل جور قومش کوتاهی می‌کند، به ابتلایی سهمگین می‌افتد و تا به مقام تکامل ملامت‌کشی از خلق و خدا نمی‌رسد، به عقوبتِ «کفرِ رنجش» در محبس ماهی گرفتار می‌ماند. نوح نهصد سال ناز یار می‌کشد و ابراهیم به عشق یار در آتش می‌شود و برای کسب رضای دوست، به ذبح فرزند رضا می‌دهد و موسی در دریای عشق و وعده یار فرو می‌رود. اما پیامبران در جهان واقعی می‌زیستند و عشق به محبوب را در ابلاغ هدایت و ابراز عشق به «مردم واقعی» می‌دانستند که تنها خلیفه خدا بر زمین به شمار رفته و به تعبیر تورات، خداوند آنان را به چهره خود بر تراشیده بود.

·        حیطه مخاطبان پیام‌آوران الهی «عرصه عمومی» بود که پیامی برای هدایت مردم عادی و عامی به سوی زیست مومنانه و انصاف و مهربانی و حق‌گرایی و مدنیت داشتند و حوزه مخاطبان عرفا، نخبگان و خواص‌اند که پیام ایشان، نه ناظر بر نحوه زندگی و تعامل با مردم که حامل تعالی ذهن و روح خواص و نخبگان و منتزع از مردم (غیر) است. از همین روست که زبان قرآن با زبان تصوف و عرفان متفاوت شکل می‌گیرد.

عارف مسجع و از باطن سخن می‌گوید و تنها علاقمند به عروج و طی طریق و فنا فی‌الله است و کاری به کار مردم کوچه و بازار ندارد. اما قرآن، مبین است و آشکار و صریح و بی‌پیرایه که پیامبرش، افزون بر چشم‌اندازهای معنوی، به تربیت اجتماعی مردم و گذار به مدنیت نیز می‌اندیشد و به زبان مردم و از دردها و نیازهای مردم حرف می‌زند: [وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ. ابراهیم، آیه ۴] این تفاوت زبانی، امری ناگزیر، ضروری و ذاتی است که کارکردهایی متفاوت را در محتوا و حوزه اثرگذاری به جا می‌گذارد.

·       تاریخ می‌گوید که عدم برخورداری از عشق تا قرن ششم که مصادف با اوج تجلی عرفان و ظهور مولوی بود، موجب افول اسلام نشد. گسترش اسلام از طریق فتوحات بود که موجبات این افول را فراهم آورد و هویت اسلامی را به مثابه اقلیتی مهاجم در معرض اراده و تقابل اکثریتی قرار داد که اگرچه در عرصه نظامی مغلوب شده بودند، اما از توان‌، انگیزه و ظرفیت‌های فرهنگی و تمدنی بالایی برای هضم و دفع متجاوز پیروزمند برخوردار بودند.

این سیاست [فتوحات] ریشه‌ای در دوران پیامبر نداشت و به تحولات و تحلیل شرایطی مربوط بود که اتفاقا پس از فوت پیامبر و در خلال جنگ‌های موسوم به «رده» حاصل شد و خلفای اول و دوم را به این اندیشه واداشت که اگر «اسلام به مثابه قدرت» صادر نشود، در نطفه خفه خواهد شد و البته، ابعاد این فتوحات به مراتب، فراتر از سطح انتظارات خلیفه دوم بود و به همین دلیل است که متاثر از گسترش مرزهای اسلامی، فرهنگ یونان و ایران چنان هجومی آورد که لشکر اعراب را به کنار زد و هویت اسلامی را به مخاطره و انهدام افکند و در چنین شرایطی بود که «سلفیه» با سیاست «تاکید بر اصالت» و «جزمیت بر پیشینگی» و «عرفان» با تدبیر «تعامل و انعطاف و مهر و هنر» دست در دست هم نهادند و توانستند مانع از اضمحلال فرهنگ و هویت اسلامی شوند.

·       آیات ناظر بر عشق و فداکاری و ایثار و انفاق و مودت و برابری و وحدت و صلح مانند «انما المومنون اخوه، حجرات آیه ۱۰» و سیره‌ شگفت‌آور محمد که در محیط ناهنجار مدینه النبی، مردم را به «پیمان برادری» دعوت می‌کند و به تعدیل و بلکه رویگردانی از مناسبات زندگی بادیه‌ای می‌خواند و تجربه‌ای منحصر به فرد بود که مکی و یثربی را برادر و شریک و هم‌سرنوشت و همسایه هم قرار می‌داد، قرائن انکارناپذیری هستند که از معرض نگاه و قلم سروش جا مانده‌اند.

از آن‌جا که تبیین این بخش در دستور مباحث جذاب محققانی مانند مهندس عبدالعلی بازرگان قرار دارد، از تکرار آن‌ها خودداری می‌شود و تنها یادآور می‌شود که این برداشت که «اسلام تا قبل از شیوع عرفان به افول گرایید» منصرف از تجربه زیستی مسلمانان است و گزاره‌ای است جانبدارانه که به بیان نیمی از حقیقت اکتفا دارد که بیشتر ریشه در مبانی نقلی برخاسته از حدیثی ضعیف و داوری‌های صوفی‌گرایانه دارد.

·        گزاره‌های قرآنی ناظر بر مساله آخرت را هرگز نمی‌توان به ابعاد «خشیت» و «خوف» تنزل داد و از وجوه عدالت‌گرایانه آن چیزی نگفت. این یک‌جانبه‌نگری صوفیانه سبب می‌شود که صوفیان از توضیح نسبت میان «صوفی‌گری» و حتی «عشق» با «عدالت» فرومانند. مفهوم «عذاب» به روایت قرآن، واکنشی عادلانه است و نه مصداقی شکنجه‌گرانه و خشونت‌آمیز. بنا بر کدام انسجام معنایی از جامع آیات ناظر بر «خداوند» می‌توان داوری کرد که «اربابی خشن و عبوس» است؟ این روش‌شناسی منحصر به قرآن نیست و بر هر متنی که واژگانش پرشمار باشند، صادق است که باید «جامع متن» و نه فقط «یک عبارت» ، ملاک داوری قرار گیرد.

 خدایی که بیش از هر صفت، با «رحمت» و «غفران» و «رافت» توضیح داده می‌شود، رئوف بر مطلق بندگان است، اعم از انبیاء و اوصیاء و اولیاء یا بدکاران و خطاکاران و گناهکاران [الله رئوف بالعباد. بقره، آیه ۲۰۷] و پیشانی هر سوره، معرف رحمت عام و خاص اوست و حتی در اقتدار او نیز ردپای رحمانیت متجلی است، چه نسبتی با عبوسی و خشم و عصبانیت دارد؟

·       «شکنجه» و «عقوبت» دو بار معنایی و ارزشی متمایز از هم را دنبال می‌کنند و زوایای متفاوتی را بازگو می‌کنند. «عقوبت» واجد «مشروعیت» و متصف به «عدالت و انصاف و قانون» است و شکنجه، برخاسته از «خودسری و بی‌قانونی و خودمحوری». عذاب الهی و آتش جهنم به تعبیر قرآن، ریشه در «قانون» و «قانون‌مندی» از پیش تعیین شده‌ای دارد که خداوند مداخله‌ای در وقوع آن ندارد و فرجام دردناک و هیمه‌ای که دوزخ را بر پا می‌کند، توسط مجرم گناهکار جمع‌آوری و افروخته شده است و لاغیر: [فالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ. یونس، آیه ۵۴] این مفهوم در سوره یس آیه ۳۶، آل عمران آیه ۳۰، زلزال آیه ۹۹ و .... نیز یادآوری شده است.

این «آتش» ماهیت جوهری دوزخ است و در قبال عنصر بنیادین «آب» در «بهشت» فهمیده می‌شود که زندگی جاوید را توضیح می‌دهد. «»آتش یک «کیفیت دردناک» و یک «فرجام بد» است به مثابه سزا و جزای بدی که در دل گناهکار بر پاست و نه یک آتش به روال معهود این‌جهانی: [ٱلَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى ٱلْأَفْئدَةِ. همزه، آیه ۷]. آتش دوزخ از جنس عالم غیب است و معنا و نه آتشی افروخته در عالم خاکی. داوری‌ حقایق غیبی بر اساس معیارهای این‌جهانی، همان‌ قضاوت اشتباهی است که شاملو بی‌اعتنا به بنیان‌های دوران باستان و عهد اسطوره مرتکب می‌شود و رستم را شعبان بی‌مخ دربار کیکاووس می‌نامد.

·       انکار نمی‌توان کرد که عرفان، یک عنصر مبارزاتی، طریقتی خودسازانه و واکنشی تعدیل‌کننده سخت‌گیری‌ها و تنگ‌نظری‌ها و ریاکاری‌ها و نیز، یک محصول ذهنی بهداشتی است که جهان را قابل تحمل‌تر و زیباتر می‌نماید، اما کشاندن پای عرفان به ورطه اثرگذاری‌های توده‌وار که این نوشتار از آن به «صوفی‌گری» یاد می‌کند، فرآیندی پوپولیستی و واجد نتایج مخرب اجتماعی است.

عرفا جز «تجربه شهودی» که برخاسته از آمال یا توهمات آنان است، مطلقاً هیچ پاسخی برای انتظارات و توقعات مطلق‌گرایانه و یک جانبه خود از «خدا» و «هستی» ندارند. انتظارات مبالغه‌آمیز صوفیانه هیچ تناسبی با منطق عادلانه، عقلانی و فطری «الدنیا مزرعه الاخره» ندارند. رها کردن مجرم و برخورد یکسان با مجرم و فرد ملتزم به قانون، دلیل بی‌قیدی و ناهنجاری است و دلالتی بر «عشق» ندارد. «آتش جهنم» شاید در برابر توقعات مطلق‌گرایانه عرفا قرار داشته باشد و انتظارات صوفیان را برآورده نکند، اما ناعادلانه یا شکنجه‌وار نیست. عارف توضیح نمی‌دهد که چه تعهد صریحی از سوی «خدای او» برای آن سطح از توقعات وعده داده شده است؟

۳.    بسط تجربه نبوی یعنی تمام آن‌چه در عالم اسلام داریم، تجربه وحیانی پیامبر نیست. عرفا علاوه بر «بسط فهم دینی» بر «تجربه‌های وحیانی پیامبر» نیز افزودند و این مساله، دقیقا ادعای صوفیان است که می‌گویند ما هم تجربه‌های وحیانی داریم و این وحی، کمتر از وحی پیامبر نیست. مولانا تمام اوصافی را که قرآن برای خودش قائل است، برای مثنوی قائل است و محی‌الدین عربی هم می‌گفت که فصوص الحکم را در خواب از پیامبر گرفته است و این کتاب، وحیانی است و مسلمانان هم با این کتب عرفانی مانند قران رفتار کردند و تفسیرها بر آن افزودند.

·       بسط تجربه نبوی یک «پندار عارفانه» و یک ادعای ثابت نشده و حتی عمومیت‌نایافته است و نه یک تجربه وحیانی و حتی یک ادعای عمومی از سوی عارفان تراز اول. تا جایی که نگارنده با معارف و مکاتب عرفانی آشنایی دارد، عارفی را نمی‌شناسد که ادعا کرده باشد: بر او وحیی از سنخ «وحی محمد» نازل شده است. حافظ و مولوی هرگز ادعا نکرده‌اند که «شهود عارفانه» یا «الهام شاعرانه» ایشان با وحی انبیای الهی یکسان است. هیچ یک از ابیات مثنوی یا دیوان شمس یا غزلیات حافظ و دیوان عطار، مدعی نیستند که متنی واجد تمام اوصاف قرآن دارند.

تنها وصف قرآن با دست پاک یا دل پاک لمس کردن آن نیست. قرآن مدعی است که از تغییر و تحریف و گزند روزگار مصون است و این ادعا را اثبات می‌کند. مدعی است که کسی نمی‌تواند یک آیه نظیر آن را بیاورد و چنین اتفاقی در طول قرن‌ها رخ نداده است. قرآن مدعی است که کتاب هدایت است. مدعی است که مصدق ادیان پیشین است. مثنوی یا دیوان شمس که نسخه‌های متعدد آن امروزه بر جای مانده است و تفاوت‌های چند صد بیتی یا چند هزار بیتی با هم دارند، کدامیک از این ادعاها را ثابت و یا حتی مطرح کرده‌اند؟

پوشیده نیست که عرفایی مانند حلاج یا محی‌الدین عربی به زبان رمز و استعاره سخن می‌گفتند و بنابراین، زمانی که «اناالحق‌گویان» شده و از «خواب» یا «کتاب» یا حرف می‌زنند، معلوم نیست که مرجع ضمیرشان از کدام باطن، سخن می‌گوید و خواب او معرف کدام حقیقت است و کتاب او آیا فصوص الحکم بوده یا باورهای جاری در تجربه‌های شهودی او؟ آن‌چه واضح به نظر می‌رسد این نکته است که کلام این دست عارفان، سخنی عیان نبوده است.

۴.    پیامبر از خداوند راز مهیب و خوفناک را دریافت می‌کرد و تجربه عرفا، راز جذاب و جمیل. کاشفان صفات جلاله، «پیامبران» و کاشفان صفات جماله، «عارفان» بوده‌اند.

·       عرفا در کشف رازهای خود عاملیت و طریقیت داشته‌اند، به همین دلیل است که قادرند تا مفسر شهودشان باشند و تنها بر آن‌چه می‌پسندند یا زیبا می‌بینند، تمرکز یا کفایت کنند و تعهد به هیچ کلام ثابتی نداشته باشند، اما پیامبران، پذیرنده بودند و تنها رسالت‌شان، ابلاغ آن چیزی بودند که دریافت می‌کردند: خواه واجد جنبه‌های جمال و رحمت باشد و یا در بر گیرنده صفات جلال و اقتدار و خشم.

۵.    قرآن محصول روان محمد و محمد مولف قرآن بود و مولف محمد هم خداوند است. این همه تاکید بر خوف الهی و ترساندن مردم، محصول روان و گرایشات خوف‌برانگیز یا اقتدارجویانه محمد بوده است.

·       اگر که مولف قرآن، پیامبر است و مولف پیامبر، خداوند، مولف عارف کیست؟ آیا زبان و ذهن عارف، مولفی جز خداوند دارد؟ اگر که مولف عارف و محمد هر دو خدا هستند، چرا اکتشافات پیامبر و عارف این قدر متفاوت‌اند؟ زیربنای فرضیه «اقتدار محمد» تئوری «قرآن کلام محمد است» که خود، نظریه‌ای اثبات نشده است که اگر فرو بریزد، اعتباری برای یافته‌های پسینی باقی نمی‌ماند و بافته‌ها را پنبه می‌کند و فرو می‌ریزد. ایرادی ندارد که یک اندیشمند، مبتکر چندین فرضیه اثبات نشده باشد، اما منطقی نیست که فردی، عمر خود را بر تسلسل فرضیات اثبات نشده‌ای صرف کند که با نقض یکی، سایر نظریات نیز مخدوش و منسوخ شوند. چگونه می‌توان بر فرضیه‌ای اثبات نشده، اثبات فرضیه‌ای دیگر را استوار کرد؟

·       مساله آخرت و عذاب و عقوبت، قرن‌ها پیش از رسالت و حتی حیات محمد، توسط کتاب‌های مقدس قبلی یا اسطوره‌های پیشینیان با همین عنصر آتش و درد و رنج بیهوده توضیح داده شده‌اند، آیا همه آن متون هم محصول روان خوف‌انگیز راویان و انبیای سابق بوده‌اند؟

 

۶.     حتی اگر این روایات دروغ هم باشند، مسلمانان این رفتار سرکوب‌آمیز را می‌پسندیدند و ناقض عصمت و رحمت پیامبر نمی‌دانستند.

·       «برداشت‌های مسلمانان» یا «فهم‌های اجتماعی» و یا «سنت مسلمانان» در طول سده‌های پس از ظهور اسلام، بیش از آن که صورت عینی آموزه‌های صرفاً دینی یا بازتاب محتوای کتاب مقدس باشند، متاثر از عرف و تربیت اجتماعی و سایر مولفه‌های اثرگذار مانند پایگاه اجتماعی، تحصیلات، جنسیت، نژاد و نظایر آن به شمار می‌روند که می‌توانند مطلقاً متفاوت و ناهمگون و غیرمرتبط با ساحت هر حقیقت و حقیقت هر متن باشند. همان‌طور که میان «مارکسیسم» و «حکومت شوروی» باید تفاوت قائل بود و نمی‌توان این دو را یکسره مترادف و هم‌پوشاننده دانست و از کشتار چندین میلیونی استالین نتیجه گرفت که این کنش، برآمده از متن خشونت‌گرای «کاپیتال» یا خوی سبعانه «مارکس» است، میان حقیقت دین و بروز تاریخی و عینی رفتارهای مسلمانان در طول تاریخ هم باید تفاوت گذاشت.

پژوهش باید پیرامون این پرسش اساسی جستجو کند که: «مجموعه تعالیم و رفتار محمد، منطبق با عرف یا برداشت مسلمانان در طول قرون بوده است یا نه؟» و بنابراین، در گام نخست لازم است تا به قطعیتی از واقعیات تاریخی و رفتار واقعی پیامبر دست پیدا کنیم. اگر چنین بود، می‌توان نتیجه‌گیری سروش را تایید کرد و اگر نبود، نمی‌توان معکوس اندیشید و از برداشت‌های مردم، حقیقت کلام و رفتار محمد را داوری کرد.

از برداشت‌های متنوع و متعدد مسلمین نمی‌توان به اصالت رفتارها و انگیزه‌های پیامبر و حقیقت او رسید که به هر حال، فراتر از یک صورت محقق نشده است. تاکید سروش از مقبول مسلمین بودن روایات، آن است که توسط مسلمین نقل می‌شده است و دلالتی بالاتر از این ندارد وحال آن که نتیجه‌گیری سروش، ابعادی کلان‌تر را ادعا می‌کند و دلالت بر عینیت‌های تاریخی پیدا می‌کند.

۷.    «دین» هر منشایی داشته باشد، در «جامعه» و به منزله «قدرت» متولد می‌شود و این قدرت، با دیگر قدرت‌ها وارد تعامل و تنازع می‌شود، از جمله با قدرت سیاسی. از این رو، «دین به مثابه محصول ساختار قدرت و معارف بشری» برای تثبیت خود به ارعاب و ضمانت‌اجراهای خوف‌آور نیاز دارد. پیامبر برای تثبیت قدرت خود، قدرت سیاسی را پذیرفت. راه تهدید و تخویف را بر مردم گشود تا فرمان‌بردار باشند. قرآن کتابی است که بر قدرت تاکید می‌کند و پیامبر هم از روز اول، شخصیتی اقتدرگرا بوده است. برخلاف عیسی که حتی در قرآن هم توصیه به جهاد و اعمال قدرت اجتماعی نشده است. «قدرت» مذموم اعلام شده است. در حالی که بدون قدرت، کاری پیش نمی‌رود و «اقتدار» متمایز از «خشونت» و امری بسیار نیکو و ضروری است.

·       البته این حرفی درست است که هر قدرتی با سایر قدرت‌ها وارد تعامل یا تنازع می‌شود و فهم دینی، متاثر از ساختار قدرت و سایر پدیده‌ها یا زمینه‌های اجتماعی است. اما آن‌چه نادرست و یا لااقل اثبات نشده به نظر می‌رسد، این است که «دین» را با «قدرت دین» معادل بدانیم. حقیقت دین لزوماً به منزله قدرت و محدود به آن نیست. مستقل از «قدرت» هم «دین» واجد ابعاد وحقیقت یا حقایقی است. از همین روست که میان «حقیقت دینی» که در «نص» تجلی می‌یابد با «تاریخ دین» که با نحوه سلوک فردی و اجتماعی متدینان توضیح داده می‌شود، تفاوت وجود دارد و این دو، متمایز و مستقل از هم به شمار می‌روند.

·       آیات توضیح‌دهنده «قیامت» و «عذاب»، عمدتاً در دوران مکه نازل شده‌اند که حتی تصور تشکیل حکومت و تحمیل اقتدار هم برای پیامبر مطرح نبوده است. در شعب ابی‌طالب که قوت مردم و پیامبر به دانه‌ای خرما محدود بود و خدیجه از فرط بی‌غذایی و به خاطر عدم دسترسی به درمان وفات یافت، چه انتظار و توقعی برای تشکیل حکومت وجود داشته است؟ مگر آن که بگوییم محمد متوهم یا جاه‌طلب و خودشیفته بوده و یا علم غیب داشته است که هیچ گزاره تاریخی یا قرآنی این ادعاها را اثبات نمی‌کند و هیچ سند تاریخی معتبر وجود ندارد که تا پیش از طرح مساله هجرت به یثرب در اوائل سال سیزدهم بعثت، حتی یکبار پیامبر چشم‌اندازی از تشکیل حکومت را مطرح کرده باشد.

·       سروش «اقتدار» را در معنای قدرت مشروع و ضروری و در مفهومی ماکس وبری مطرح می‌کند و مدعی است که اقتدارگرایی وجه خشونت‌آمیز ندارد و بلکه ضرورتی بی‌بدیل برای تمشیت امور انسان‌هاست، اما تمام اوصافی را که از محمد نقل می‌کند، منطبق با خشونت‌گرایی و چشم‌اندازی ماکیاولیستی از قدرت است. «جهاد دفاعی» که شامل تمام نبردهای نظامی دوران پیامبر می‌شود و اساساً با مساله «فتوحات» به منزله «جهاد ابتدایی» متفاوت است، نشانه اقتدارگرایی یا سلطه‌جویی نیست و بلکه ضرورتی اجتماعی است که حافظ بقای هر هویت و ساختاری می‌شود.

·       سروش در توصیف عیسی (ع) به بیان قرآن اکتفا کرده و گزاره‌های تاریخی و تاویل‌های ذهنی پیرامون تاریخ مسیحیت را که آغشته به خون و تکفیر و آدم‌سوزی در طی قرون است، لحاظ نمی‌کند و به صرف بیانات مهرآمیز عیسی در متن انجیل و قرآن قناعت می‌کند، اما در تبیین اقتدارگرایی محمد، صرفاً بر تاویل متونی غیرمستند و رویدادهایی غیرواقعی بسنده می‌کند که اصالت آن‌ها صرفاً با آن‌چه که از آن به برداشت‌های عام مسلمان تعبیر می‌شود، سنجیده می‌شود. این رفتار دوگانه با معیارهای پژوهشی غیرجانبدرانه ناسازگار به نظر می‌رسد.

·       «تاویل» برای تبیین متن تاریخی قابل اعتماد و مستند کارایی دارد و نمی‌توان هر برداشت غیرمسلم یا تایید نشده ذهنی از تاریخ را تاویل به حساب آورد. تاویل متنی که متکی بر واقعیات تاریخی نیست، نمی‌تواند در راستای حقیقت‌جویی جامعه‌شناسانه یا فلسفی، اعتمادزا و قابل ارایه باشد؛ مگر در قالب «تخیل» و «شاعرانگی» که در انوع صورت‌بندی‌های هنری جاری می‌شود و جای می‌گیرد و رسالتی دیگر را دنبال می‌کند.

 نمونه‌ای از این دست تاویل‌ها را می‌توان در رومان «آخرین وسوسه‌های مسیح» اثر نویسنده کم‌نظیر یونانی نیکوس کازانتازاکیس مشاهده کرد که حکایت‌گر احوالی در مسیح است که هرگز رخ نداده و صرفاً دلالت بر احوال و دغدغه‌ها و اغوائات درونی نویسنده دارد و نه حالات و وقایع پیرامون مسیح. ارزش این سنخ آثار و تاویلات در تولید حقیقتی است انتزاعی و فراتر از واقعیت (سورئال) و بنابراین، نتیجه‌گیری جامعه‌شناسانه از آن، انتظاری نابه‌جا به نظر می‌رسد.

·       قرآن هیچ حق تحمیل و اجباری برای پیامبر قائل نیست و می‌فرماید: «اگر پروردگار تو می‌خواست، همه اهل زمین جبراً ایمان می‌آوردند، ولی به حکمت خود پدیده اختیار را به انسان تفویض کرد. آیا تو می‌خواهی مردم را وادار کنی که ایمان آورند؟» [وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ. یونس، آیه ۹۹] مستندات نسبتاً مسلم تاریخی پیرامون سیره زندگی حضرت رسول و آیات مبینی نظیر [لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ. غاشیه، آیه ۲۲] و [وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. انعام، آیه ۱۰۷] به طور کلی در مواضع و ارجاعات اخیر دکتر سروش نادیده گرفته شده‌اند و حال آن که تاکید ایشان بر روایاتی ضعیف و اثبات نشده و حتی مجعول متمرکز شده است.

قرآن به صراحت ثبت می‌کند که شرط توفیق و نقطه قوت پیامبر، روابط انسانی و برخورد توام با نرمی و لطافت با مردم بوده است و تاکید می‌کند که اگر این رفتار ملایم و جذب‌کننده محمد نبود، مردم از دور او پراکنده می‌شدند و حتی اسباب وحی هم در این مساله، کاری پیش‌ نمی‌برد. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ. آل‌‌عمران، آیه ۱۵۹]

۸.    پیامبر به شدت عمل‌گرا بود و می‌گفت مرتدین را باید کشت. منبع این خبر حدیث «مَن بدَّل دِینَه فاقتلوه» است که از شیعه و سنی روایت شده وحدیثی متواتر است که به آن هم عمل می‌شده است.

·       شاید این حدیث از شیعه و سنی روایت شده باشد، اما خبر واحد است و نه روایت متواتر. بنابراین اعتبار قطعی جهت استناد ندارد. نکته دیگر آن که نیل به این نتیجه که پیامبر مرتدین را می‌کشت، تنها با مبانی نقلی و ارایه روایتی ولو صحیح، از انصاف علمی به دور است. این سنخ حمع‌بندی‌های جامعه‌شناسانه ضرورتاً باید متکی به سنت رسول و واقعیات تاریخی باشند و نه یافته‌های صرفاً ذهنی و یا مستندات نقلی.

·       سنت مسلمانان هرگز ناظر به تکفیر و اعمال حکم ارتداد به عنوان «سنتی عام» نبوده و جنبه استثنا داشته و معمولاً توسط متعصبان مذهبی رخ داده یا بهانه‌ای بوده است برای حکام خودکامه، به قصد حذف رقیب یا مخالف و دگراندیش. حتی در آثار ابن تیمیه هم «تکفیر» نیامده است. کدام سند تاریخی دلالت دارد که مسلمانان و حتی سلفیان و سنت‌گرایان به طور عام، گرایش به کشتن مرتدین داشته‌اند یا این کار را انجام داده‌اند؟ یکی از دامادهای پیامبر مشرک بود که شرح حالش و روابط محترمانه پیامبر با ایشان در کتاب معتبر «مشرکی در خانواده پیامبر» آمده است.

آیات متعددی از قرآن کریم مانند آیه ۶ سوره توبه که می‌فرماید: «هرگاه یکی از مشرکین از تو پناه بخواهد، به او پناه ده تا کلام خدا را بشنود. آن‌گاه، او را به محل امنش برسان» [إِنْ أَحَدٌ مِّنَ ٱلْمُشْرِکِینَ ٱسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُۥ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْلَمُونَ] و یا آیه ۹۴ سوره نساء که صرف مسالمت‌جویی را کافی بر ایمان می‌داند: [وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا] و نظایر فراوان دیگری وجود دارند که به صراحت، نه تنها تاکیدی بر کشتن مشرکین و اجبار آنان به «ایمان» ندارند، بلکه مومنان و شخص پیامبر را به رافت، مسالمت و حتی حمایت از دگراندیشان مذهبی و مشرکان توصیه می‌کنند.

در قاموس قرآن، مفهوم ارتداد، نه «دگراندیشی» و بلکه «محاربه» و «مقاتله» بوده است. تنها موردی که در قرآن مساله ارتداد دگراندیشان و بازگشتگان از عقیده مطرح می‌شود، ارتداد ساحران دربار فرعون است و حکمی که فرعون در خصوص آن‌ها صادر می‌کند، کاملاً مشابه با حکم فقهی ارتداد است که البته، قرآن داوری مثبتی در این خصوص ندارد.

۹.    پیامبر دستور کشتن و ترور کسانی را می‌داد که او را هجو می‌کردند یا مورد اهانت قرار می‌دادند. فرهنگ اسلامی هم با این امر مخالف نبود.

·       آیات ناظر بر رفتار تمسخرآمیز و اهانت‌گرانه مشرکینی که پیامبر را به جنون و تخیل و توهم متهم می‌کنند، فراوان‌اند: [وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ. حجر، آیه ۱۱]. پاسخ‌ها جز توصیه به صبر و سعه صدر نیستند: [وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ. حجر، ۱۴] و یا و[َٱصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَٱهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا. مزمل، آیه ۱۰]. در تمامی این آیات، پیامبر توصیه به صبر و شکیبایی شده است و مطلقاً هیچ مجوزی برای برخورد حذفی با اهانت‌کنندگان و سب‌کنندگان در اختیارش قرار نگرفته است. مهندس بازرگان در کتاب «آیا اسلام خطر جهانی است؟» توضیح می‌دهد که روایاتی که مطرح می‌کنند پیامبر دستور به قتل هجوکنندگان داده است، تا چه حد خلاف واقع و منکر حقیقت هستند.

۱۰.                        حدیثی از پیامبر که مقرر می‌دارد مامور به کشتن مردم هستم تا آن که به یکتایی خداوند اقرار کنند: « اُمِرْتُ أَن أُقاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه» روایتی معتبر و متواتر است و می‌گوید: ابن‌خلدون هم در مقدمه کتابش می‌گوید: در میان پیامبران، تنها پیامبر اسلام بود که مامور به سیف بود. پیامبر مجاز بود که کار خود را با شمشیر پیش ببرد. محمد با مشرکین سر صلح نداشت و اصرار داشت که مشرکین را از جزیره‌العرب اخراج کند. «نبی‌السیف» یعنی آن که مزاحمان و مخالفان خود را باید حذف کرد.

·       محققینی مانند محمد علی ایازی، محسن کدیور و عدنان فلاحی، این حدیث را خبر واحد و در تعارض با آیاتی مانند لااکره فی‌الدین می‌دانند. حتی اگر این حدیث، متواتر هم باشد، باید دید که زمینه اجتماعی و شان تاریخی آن چه بوده است؟ چه نسبتی میان این جملات و آیات قرآن و سنت و رویه اجتماعی محمد وجود داشته است؟ تنها در چنین صورتی است می‌توان چنین نتیجه‌ای را به یک داوری عام اجتماعی تعمیم داده و بگوییم که محمد چنین روحیاتی داشت و نتیجه عام بگیریم که چون روحیات محمد در کلام و عمل او جاری بود، هم «قرآن» کلام محمد و هم تاریخ اسلام هم نتیجه عملکرد اوست که سرشار از خشونت و تندی و غضب و شکنجه است.

·       صدیق و امین و رحیم (پیامبر رحمت) از جمله صفاتی بوده‌اند که محمد در پیش و پس از اسلام، بدان‌ها شهرت یافته است. اگر قول و فعل محمد این قدر ناهمگون بود و رفتار وی با نص آیات این همه تفاوت داشت، آیا ممکن بود که مردم به او اعتماد کنند و او را به عنوان اسوه حسنه و پیشوای خود انتخاب کنند و پذیرا و مروج مرجعیت اخلاقی‌اش باشند؟

·       لااقل بر اساس روایت قرآن، این سخن کاملاً نادرست به نظر می‌رسد که در میان پیامبران، محمد تنها پیامبری بود که سر و کارش با شمشیر افتاد. قصص قرآن حکایت می‌کنند که داوود نبی، مبارزی در صحنه کارزارهای نظامی بود و سلیمان هم لشکریانی داشت که در حدیث مور و داستان ملکه سبا از آن به عنوان ابزار قدرت یاد می‌شود. قرآن به صراحت می‌گوید: [لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ. حدید، آیه ۲۵] نگاهی گذرا بر این آیه حکایت دارد که «حدید» که نماد «شمشیر» است، بر بسیاری از پیامبران و فراگیر‌تر از آنان، بر مردم نازل شده و در انحصار محمد قرار نداشته است.

۱۱.                       آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ » یعنی اسلام با شمشیر گسترش پیدا می‌کند. مسلمانان روحیه فتوحات را از پیامبر یاد گرفتند. چون پیامبر رفت و مکه را فتح کرد.

·       متن کامل این آیه فراتر از واژگان گزینش شده‌ای است که دکتر سروش ارایه می‌دهد: [هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ. توبه، آیه ۳۳] در این آیه، صحبت از ادله و هدایت و حق‌گرایی است و نه سیف. غلبه از طریق هدایت، سلطه قلبی و معنوی و ایمانی است و نه سلطه نظامی. تاریخ گواهی می‌دهد که پیامبر مکه را فتح کرد چون مشرکان مکه، «صلح حدیبیه» را شکستند که الگوی مروت و مدارای پیامبر و مسلمین بود و قتل و غارت کردند. هدف فتح مکه کشورگشایی نبود، برقراری صلحی پایدار بود و احتراز از چنددستگی و تفرق قبایلی در شبه جزیره و گذار از «بادیه‌گرایی» به «مدنیت» که خود، پیش‌نیاز «صلح» به شمار می‌رفت.

۱۲.                       پیامبر دو چیز آورد: اسلام و ایمان. «ایمان» امر قلبی است، اما «اسلام» یعنی تسلیم در برابر حکومت و نوعی تسلیم حکومتی است. مسلمان کسی است که تسلیم حکومت شده است و پیامبر این را قبول داشت و می‌گفت: اگر در دلتان هم ایمان ندارید، باید تسلیم قدرت باشید: [قَالَتِ ٱلْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا. حجرات ۱۴]

·       قرآن بادیه‌نشینان را به کفر و دروغ متهم می‌کند، چرا که از زیست مدنی و متعادل احتراز دارند. در این آیه و بسیاری آیات دیگر، «کفر» در برابر «ایمان» معنا می‌شود و نه مقابله در برابر حکومت. تعبیر «اسلام» در قرآن، کاملاً با تداعی عرفی آن متفاوت است و به تسلیم در برابر خدا تصریح دارد و نه حکومت. قرآن سرفرودآوردگان دربار فرعون و حکام ظالم قصص انبیا را تقبیح می‌کند و مرد مومن از تبار فرعون را که بر او شورید، محترم می‌شمارد [غافر]. یوسف و نوح و ابراهیم و سایر انبیا دعا می‌کنند که مسلمان باشند، اصلا مساله «تسلیم به حکومت» در قرآن مطرح نیست. تسلیم در برابر خدا یعنی تسلیم نشدن به زر و زور و تزویر و مبارزه با اجبار و ستم هر غیرخدا. دکتر سروش هیچ اشاره‌ای نمی‌کند که پیامبر بنا بر کدام سند معتبر گفته است که اگر ایمان در دلتان نیست، تسلیم قدرت باشید؟

۱۳.                       دین محمد ناظر به دنیا بود و نه آخرت. اسلام داعش و سید قطب هم نوعی برداشت دینی است که متاثر از مشی پیامبر است.

·       سوال بنیادین آن است که دکتر سروش بنا بر کدام مستندات به این نتیجه قطعی رسیده است که حکومت اسلامی از مشی پیامبر بیرون آمد؟ رهبری محمد در مدینه، نوعی حکومت‌گری بود یا حکمیت و حل و فصل منازعات؟ آثار پژوهشی زیادی مانند «در کشاکش دین و دولت» به قلم استاد محمدعلی موحد، «دین و قدرت» به قلم اندشیمند سوریه‌ای محمد شحرور، «اسلام میان حقیقت و تجلی تاریخی» به قلم عبدالمجید شرفی، «اسلام، سنت و دولت مدرن» به قلم سید علی میرموسوی و «اعتدال در قرآن» به قلم محمد حکیم‌پور نشان می‌دهند که پروژه فتوحات، پس از فوت پیامبر ضرورت وجودی یافته و احتمالاً یکی از مهم‌ترین عللی به شمار می‌رفته که مانع خلافت علی و تصریح او بر عدم پیروی از سنت شیخین [علی با کدام سنت شیخین معارضت داشته است؟] در شورای عمر شده است.

·        ریاست محمد بر مدینه، از جنس شیخوخیت و حکمیت بود و در راستای انسجام‌بخشی و رفع تعارضات و غلبه بر واگرایی‌های قبایل قابل تفسیر است و چنین بود که سنت و احکام غیرمسلمانان مدینه معتبر قلمداد می‌شد. رهبری محمد در مدینه، حکومت‌گری در تراز آن‌چه که حتی در دوران خلفای راشدین دیده شد، ارزیابی نمی‌شود.

محمد رهبر مدینه بود که پیشوایی اخلاقی و مرجعیت اجتماعی حل و فصل منازعات را به طور نسبی در اختیار داشت، اما نظام واحدی مستقر نکرده بود. «سنت محمد» سپردن مسایل هر قبیله و پیروان هر دین به خود ایشان بود. محمد قائل به مشورت بود وهر گز در مقام حاکمی اقتدارگرا ظهور نکرد. مهندس بازرگان در تبیین آیه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» می‌گوید که معنای این آیه این است که در امور اجتماعی، هیچ حکم حکومتی در کار نبوده و توصیه به مشورت در تمام امور جریان داشته است.

·       در نظریه اخیر دکتر سروش، تمایزات راهبردی و تفاوت‌های زیربنایی میان «سنت‌گرایی» و «بنیادگرایی» مغفول مانده است. سروش «سنت‌گرایان» را با «بنیادگرایان جهادی و تکفیری‌» یکی می‌بیند و از همین روست که داعش و طالبان را هم در عداد جریانات دینی و اسلامی بر می‌شمارد و حال آن که مطالعات جامعه‌شناسی دلالت دارند که اگرچه «بنیادگرایان» از برخی منابع و ارجاعات منفرد دینی استفاده می‌کنند، اما دستگاه فکری جامع و منسجمی ندارند و متعهد به حداقل ویژگی‌های عمومی سنت‌گرایی نیستند و بلکه یک جریان سیاسی و اقتصادی به شمار می‌روند که هدف اصلی‌اش استقرار «حکومت واحد جهانی» است که ریشه در ساختارهای تبعیض و فقر و بادیه‌گرایی دارد.

بازرگان در دو کتاب «ناگفته‌های بعثت» و «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا» بر اساس شواهد فراوان قرآنی تاکید می‌کند که تشکیل حکومت از جمله وظایف پیام‌آوران الهی نبوده است. در صورتی که تشکیل حکومت و بالاتر از آن، تاسیس حکومت واحد جهانی، زیربنایی‌ترین رکن ایدئولوژیک بنیادگرایان دینی اعم از مسلمان یا یهودی و مسیحی است.


ب: ارزیابی روشی (نقد روش‌شناختی)

۱.    نخستین ایراد روش‌شناختی پیرامون دیدگاه اخیر سروش، احتراز ایشان از ارایه پژوهش مکتوب و اکتفا به طرح شفاهی این نظریات است که محتوا را از دقت علمی، همه‌جانبه‌گری و مانعیت در برابر خیل پرسش‌های نافی نظرات ایشان یا پاسخ‌گویی به تردیدها و نقدها بی‌بهره ساخته است. پای‌بندی سروش به حفظ سنت خطابه‌خوانی، در همان گام نخست، اعتبار نظریاتش را که مدعی نوآوری و درکی تازه و هم‌سوی با معارف و تجربه مدرن است، به شدت تنزل داده و زیر سوال می‌برد.

۲.    سروش اگرچه در موضعی از این سخنرانی می‌گوید که تحلیل او پدیدارشناسانه است، اما در فرازی دیگر بیان می‌کند که پاسخ‌های او جامعه‌شناسانه‌اند و نه معرفت‌شناسانه. به نظر می‌رسد که روش‌شناسی سروش در طرح و تبیین دیدگاه‌های اخیرش به طور جدی محل ایراد می‌تواند قرار گیرد. سروش می‌گوید که پاسخ او جامعه‌شناسانه است، اما نتیجه‌گیری او ماهیتی معرفت‌شناسانه پیدا می‌کند و نه جامعه‌شناسانه و مدعی می‌شود که رویکرد او پدیدارشناسانه است، اما بر گزاره‌های ذهنی واقعیت‌نایافته، مجهول و چه بسا مجعولی تکیه می‌کند که نتایج پژوهش او را از اعتبار علمی ساقط می‌کند و فراتر از طرح دغدغه‌های ذهنی و تخیل‌گونه، دلالتی ندارند.

 «پدیدارشناسی» برای کشف حقیقت، به تاویل متن و ساختارها و الگوهای ذهنی و شناختی بدون واسطه می‌پردازد. به تعبیر هوسرل، هر فعالیت ذهنی یا هر چیزی که ذهن ما در مورد آن تفکر می‌کند، در یک لحظه خاص به دلیل التفات ذهنی پدید می‌آید و حال آن که ممکن است آن وجود ذهنی، موجودی عینی نباشد و سروش هم دقیقا همین کار را می‌کند و اذعان می‌کند که: «ممکن است این روایات نادرست باشند، اما چون ذهن مردم آن‌ها را می‌پذیرفته و واجد تعارض نمی‌دیده است» حکایت از حقیقت‌های تاریخی دارند و حال آن که پدیدارشناسی هرگز به دنبال اثبات تاریخی و جامعه‌شناسانه بر نمی‌آید و رسالتی دیگر برای خویش متصور است.

 «جامعه‌شناسی» دقیقاً بر عکس آن فرآیندی رفتار می‌کند که سروش طی کرده است و تبیین پدیده‌ها و کشف قانون‌مندی‌های اجتماعی را در ادامه رویدادهای واقعی یا پدیده‌های عینی محقق و میسر می‌بیند. سروش بنا بر یک الگوی ذهنی نامنسجم و شاعرگونه و نه حتی پدیدارشناسانه، قانون‌مندی جامعه‌شناسانه تبیین می‌کند. جامعه‌شناسی که سروش مدعی آن می‌شود، فاقد عینیات تاریخی است و پدیدارشناسی مورد ادعای او، فراتر از التفاتی ذهنی، واجد تبیین عینی جامعه و توضیح دهنده قانون‌مندی‌های اجتماعی و عینی است. به عبارت دیگر، دکتر سروش هم پدیدارشناسی و هم جامعه‌شناسی را در موضع طبیعی و علمی خود به کار نگرفته است.


بخش دوم: منشاء تولید فکر و زمینه ورود سروش به این مباحث

ناگفته پیداست که بعید به نظر می‌رسد که آن‌ مستندات و گزاره‌های تاریخی و قرآنی را که نویسنده کم‌بضاعت این متن می‌داند و بدان‌ها ارجاع داده است، در دایره دانسته‌های استاد فرهیخته و اهل مطالعه‌ای مانند دکتر سروش قرار نداشته باشد. تردیدی نیست که سروش از تمام یا عموم آن‌ موارد مطلع و آگاه بوده است و بلکه به مراتب، آگاه‌تر و داناتر. پس، چه عاملی سبب شد تا سروش، این همه دانسته‌ها را به کناری گذارد و فارغ از این همه شواهد، نظریه‌ای را بسازد که نه برای او نانی دارد و نه اعتبار و نامی بیش از آن‌چه که برخوردار است، در برابرش می‌نهد؟

تاملی چندباره بر دیدگاه‌های سالیان اخیر سروش، روشن می‌کند که وجه مشترک هر سه نظریه «بسط تجربه نبوی» و «قرآن، کلام محمد» و «اقتدار محمد»، تمرکز بر شخص «نبی» و کانونی دیدن پیامبر، فراتر از آستانه «ابلاغ‌گری» است که او را در قامت «حلقه‌ وصل» یا «امکان محض طریقت» ارتقا می‌دهد و از این روست که پرداختن به محمد، تا این حد جذاب و اجتناب‌ناپذیر تلقی شده است، کما این که سروش هم اقرار دارد که «دین‌شناسی» را معادل با «پیامبرشناسی» می‌داند.

  مطالعات حوزه‌های روان‌شناسی و زبان‌شناسی نشان می‌دهند که تعلقات انسانی مانند جنسیت و نژاد یا پایگاه اجتماعی و باورهای عام دینی و سیاسی می‌توانند بر محتوا و کیفیت برداشت از هر متنی موثر باشند. طبیعتاً سروش نیز از این قاعده مستثنی نیست و چه بسا شیفتگی‌ به گرایشات عرفانی و رویکرد ضدفقاهتی او در عداد عواملی قرار داشته‌اند که زمینه‌های جدی خوانشی متفاوت از قرآن و تاریخ و سیره پیامبر را برای وی پدید آورده و سبب شده‌اند تا به قضاوتی جانبدارانه و البته، مستقل از دیگر برداشت‌ها بنشیند و مجموعه دانسته‌های پیشین‌اش را بدیهی نبیند و با صداقت و از سر اعتقاد، همه آن‌ها را نادیده بگیرد و در نهایت، بدین جا برسد که رسیده است.

سروش صوفیان را عاشقانه تحسین می‌کند و در عرفان، هدفی جز «وصل» مطرح نیست و«حقیقت وصال» در حول وجود پیامبر که نماد «انسان کامل» قلمداد می‌شود، در سیلان است و چه بسا از همین روست که نگاه سروش به سوی «نبی‌الله» می‌چرخد و ثابت می‌ماند و «کشف حقیقت دین» را جز با «کشف حالات و خلجانات روحی و آنات نبی» مقدور نمی‌بیند.

در مقابل این پندارگرایی عارفانه، روش‌شناسی قرآن قرار دارد که به «هدایت تدریجی» باور دارد و نه «کشف ناگهانی حقیقت» یا «شهود آنی» و این رسالت را از طریق پیامبری ممکن می‌بیند که از «جنس مردم» است و به «زبان مردم» سخن می‌گوید و با «دردهای مردم» آشناست. قرآن، نه تنها کارکرد و اصالتی مستقل از «توحید» و «معاد» برای «شخص نبی» بر نمی‌شمارد، بلکه تعمد دارد تا پیامبرش را انسانی فراتر از «بشری عادی» نبیند که به تعبیر قرآن، نه تنها راه رفتن بر آب و طی طریق بلد نیست، بلکه همانند هر انسان عادی دیگر، در کوچه و بازار راه می‌رود و گرسنه می‌شود و می‌هراسد و حتی خطا می‌کند و از بسیاری از امور ناآگاه است.

قرآن خطاب به پیامبرش می‌گوید تو از بسیاری امور مانند «شب قدر» و «هاویه» و «حطمه» و «حاقه» خبر نداری [وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ. وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ. وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ] و حتی قرآن متعمدانه می‌گوید که: ای پیامبر، تو از پدیده‌ای مانند «وحی» که تجربه مستقیم و بلاواسطه‌ات هم بوده است، اطلاعات کامل و دقیقی نداری: [وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا. اسرا، آیه ۸۵]. آیه ۶۲ سوره بقره [مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ] و آیات فراوان دیگر، ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را شرط کافی برای رستگاری، فرجام نیک می‌دانند و نه شناخت پیامبر و تمرکز بر حالات و آنات او را.

 قرآن تاکید دارد که هیچ «غیرخدایی» ولو «پیامبران» نباید ارباب بشر و نقطه کانونی تمرکز او بر امر ایمانی قرار گیرند و هیچ اصالتی برای کسب ایمان به واسطه شناخت رسول قائل نیست: [وَلَا یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ. آل عمران، آیه ۸۰] و به عبارت دیگر، این رویکرد «پیامبرمحور» را به منزله «کفر» و «کیش شخصیت» و «غیرمحوری» و در تقابل با اسلام معرفی می‌کند. اما دکتر سروش بنا بر اعتقاد به استمرار تجربه وحیانی عارف، اراده می‌کند تا سازوکار وحی را کشف کند و بر جغرافیا و اکوسیستم بهشت و دوزخ آگاهی یابد. چرا؟

 چون استقرار بر صراط نبوت و تداوم تجربه‌های وحیانی نبی را ممکن و میسر می‌داند و اذعان می‌کند که دلیل آن که «محمد» بر «حقیقت وحی» دست نیافت و یا به درک و ارایه عشق نائل نشد و «عارف» وحی را فهمید و به شیرینی وصال عشق رهنمون شد، تجربه‌های محدودتر وحیانی پیامبر بود که اگر ادامه می‌یافت، به علم افزون‌تر او منجر می‌شد؛ کما این که عارف طریقت کرد و فهم وحیانی فراتری از «نبی» را آزمود.

·       صوفی‌گری به مثابه گرایشی اجتماعی

ضرورت تفکیک «عرفان» به مثابه یک دستگاه تعالی‌بخش و تعادل‌بخش فکری و عنصری بی‌بدیل در عرصه اندیشه و خودسازی و فرهنگ‌زایی و زیبایی‌شناسی و هنر و ادبیات با «صوفیگری» به مثابه بروزات عینی گرایشی در فرهنگ و باورهای عمومی که ناظر بر فرآیند توده‌ای شدن عرفان است، می‌تواند درکی نو در ارزیابی‌های راجع به عوامل توسعه‌نایافتگی ایران پدید آورد و در تبیین علل شیوع خرافات و زمینه‌های ترویج و پذیرش باورهای مبالغه‌آمیز، عقل‌ستیز، تقدیرگرایانه و انزواطلبانه موثر باشد و مخاطب را از شیفتگی‌های روانی منجر به خروج از بی‌طرفی پژوهشی و تاثیرپذیری‌های مطلق‌گرایانه و غیرعلمی در فرآیند خوانش متن دین رهایی بخشد و یادآوری کند که «عرفان» نه تمام دین است و نه قرار بوده تا در جایگاهی مستقل و جایگزین دین قرار گیرد.


بخش سوم: پیامدها و مخاطرات

«صوفی‌گری» تنها یک پدیده ذهنی نیست و بلکه در تراز سنت اجتماعی موثری عمل می‌کند که در بستر تحولات جامعه ایرانی در طول قرون جاری بوده و نه تنها عرفا، بلکه هنرمندان و فقها و مردم کوچه و بازار و حتی سیاستمداران و دولت‌مردانی را متاثر ساخته است که حتی کلامی از مناجات‌های خواجه عبدالله انصاری نشنیده‌اند و حظی از محضر مولانا و ابوسعید و حافظ و .... نچشیده‌اند. شاید پرداختن به تمام عوارض صوفی‌گری در مجال این نوشتار نگنجد، اما به معدودی می‌توان اشاره داشت.

۱.    عقل‌ستیزی

صوفی‌گری سابقه‌ای طولانی و یدی توانمند در مهیا ساختن جدال مخرب و مصنوع میان دوگانه «عقل» و «دل» دارد که در طول سده‌ها، زمینه‌ اجتماعی بروز و شیوع عقل‌ستیزی و خرافه‌پذیری را فراهم کرده است و با صدور نسخه‌ای عاجل، فلاح راستین و نهایی را در پیروی از «دل» و به کنار نهادن مطلق «عقل» می‌داند و حال آن که لااقل مولانا در مواجهه با «عقل آدمی» بسیار دقیق و محتاط و سنجیده عمل می‌کند و از انواع عقلی سخن می‌گوید که «دل» پا در رکاب آن دارد.

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است       راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش

شعر زیبا و تحسین‌برانگیز بالا که باوری اجتماعی و عام پشتیبان آن است، عقل را به کلی مردود دانسته و تجویز به «توکل» می‌کند. در حالی که توکل در قرآن، در ادامه عقلانیت، خوی نرم پیامبر و توصیه او به مهربانی و غفران‌طلبی و مشاوره‌خواهی مطرح می‌شود و به هیچ وجه جنبه عقل‌گریزی ندارد: [فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ. آل عمران آیه ۱۵۹]

۲.    تقدیرگرایی

«هرچه پیش آید، خوش آید» و «الخیر فی ما وقع» یا «تقدیر آدمی از ازل در لوح محفوظ به ثبت رسیده است» و نظایر چنین تعابیر کلی و مطلق‌گرایانه‌ای از جمله باورهای عمومی و رایجی هستند که متاثر از گرایشات صوفی‌گرایانه پدید آمده و رشد کرده‌اند.

         در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم            کاین چنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما

         در دایره قسمت اوضاع چنین کردند                 این شاهد بازاری، وان پرده‌نشین باشد

۳.    انزواطلبی و جامعه‌گریزی

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم                   که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

گفت که تو شمع شدی قبله هر جمع شدی        شمع نی‌ام، جمع نی‌ام، دود پراکنده شدم

۴.     مسئولیت‌گریزی

چون عود نبود، چوب بید آوردم                    روی سیه و موی سپید آوردم

خود فرمودی که ناامیدی کفر است                  فرمان تو بردم و امید آوردم

۵.    خشونت‌گرایی

موجی از خشونت در برخی قصص معروف صوفیان دیده می‌شود که مقبول و ممدوح برخی طرفداران این جریان است. داستان آن عارف نامدار در تذکره الاولیا که در حیرت گزینش میان «حق» و «خلق» و برای وارستگی از دام تعلقات دنیوی و جهت ورود به مرحله «فنا فی ‌الله»، «اصابت صاعقه به فرزند» عامل رستگاری و رهایی‌اش می‌شود و یا حکایت غم‌بار «دخترخوانده مولانا» که با قربانی‌ ساختن انسانی عامی (کیمیا خاتون) برای تعالی و وارستگی مردی از طایفه خواص (شمس) تجلی پیدا می‌کند و به اوج و اتمام می‌رسد، پیامی جز «تحبیب و تایید خشونت عریان» ندارد.

۶.    نقض خاتمیت

از دیگر عوارض صوفی‌گری، نقض خاتمیت نبی، بی‌اعتمادی به بلوغ و استقلال بشر از سازوکارهای وحی‌گرایانه و در نهایت، رسیدن به نقطه ناگزیر اعلام نیاز به «تجدید نبی» و بالاتر از آن، ابتلا به «توهم خودپیامبرانگاری» است. مبانی نقلی این دیدگاه دکتر سروش که «در اسلام اولیه از عشق خبری نبود و صوفیان، عنصر عشق را بر دین افزودند و مانع از افول اسلام شدند» ریشه در قرائتی صوفیانه از چند آیه قرآن و روایتی دارد بدین مضمون که: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم.» این  روایت، سندی است که انگیزه‌ساز و توجیه‌گر و توضیح‌دهنده‌ عموم فرقه‌ها و آیین‌های پس از اسلام مانند اسماعیلیه، شیخیه، بابیه و بهاییت بوده است و در میان آنان نیز باوری شایع به شمار می‌رود که احتمالا مستند به بیانات شیوخ و اقطابشان است.

میرزا ابوالفضائل گلپایگانی صاحب کتاب «فرائد» از جمله اکابر بهاییان است که بر این روایت ضعیف که منقول از کعب‌الاحبار، جاعل نام‌آشنای احادیث است، صحه گذاشته و  می‌گوید که برای بقای هر امتی، اجلی محدود وجود دارد و منظور از «یوم» که حضرت رسول به پیروان خود وعده داده است، همان «یوم» در قرآن است که برابر با هزار سال شمارش می‌شود و لاجرم، منجر به میعاد ظهوری تازه خواهد شد. از این رو، اتفاقی نیست که ظهور و قیام سید علی محمد باب در کسوت «قائم» در ۱۲۶۰ هجری یعنی دقیقاً هزار سال پس از غیبت امام دوازدهم شیعیان در ۲۶۰ هجری رخ می‌دهد. این ظهور در ادامه وعده و تقدیری الهی معنا می‌شود که متکی بر همین روایت است که مفهوم آن به تاکید دکتر سروش نیز می‌رسد.

 بهاءالله در کتاب اقدس که کتاب اصلی بهاییان است، بر این اندیشه صوفیانه تصریح می‌کند که شناخت دین، منوط به شناخت پیامبر است و می‌گوید: «ان اول ما کتب الله علی العباد، عرفان مشرق وحیه و مطلع امره» و سروش هم به صراحت، «دین‌شناسی» را معادل با پیامبرشناسی» می‌داند و برای نیل به حقیقت دین، «نبی» و «تجربه نبوی» و ضرورت استمرار وحی را عنصری ضروری، بنیادین و بدون جایگزین معرفی می‌کند.

احمد کسروی، نویسنده شهیر و پژوهش‌گر بزرگ که البته با زیاده‌روی‌هایش در خصوص کتاب‌سوزان حافظ و مولانا و یا تثبیت پروژه «عرفان‌زدایی» و ترویج «پاک‌دینی» نمی‌توان موافق بود، در سه کتاب پیاپی «صوفی‌گری» و «شیعی‌گری» و «بهایی‌گری» به اثرات باورهای صوفیانه در تدوین اندیشه‌های بهایی و فراتر از آن به روند اجتناب‌ناپذیر صوفی‌گری می‌پردازد که لاجرم به «نودینی» می‌انجامد. «بسط تجربه نبوی» عارف را به همزادپنداری با پیامبر و در نهایت به ورطه «خودپیامبرانگاری» می‌کشاند و این تجربه بارها آزموده شده و به اثبات رسیده است.

۷.    عبور از گفتمان روشن‌فکری

اگر مهم‌ترین رسالت «نهضت روشن‎فکری» را «عقلانی‌سازی نظام باورها» و نوسازی اجتماعی و تقویت روند مدرنیزاسیون بدانیم و بنیادی‌ترین رسالت «روشن‌فکری دینی» را اصلاح دینی در راستای عقلانی‌سازی باورهای دینی و ارایه برداشتی سازگار میان مفاهیم عصر جدید با مبانی و ارزش‌های دینی تعبیر کنیم، نمی‌توان از طریق راهی که دکتر سروش دنبال می‌کند به این اهداف رسید. سروش با جهت‌گیری‌های اخیر خود که ملازمه‌ای با عقلانیت و رحمانیت دینی ندارد و پیام‌آور دین را فردی مقتدر و خشونت‌گرا و مامور به سیف معرفی می‌کند، راه خود را از «روشن‌فکری دینی» جدا می‌کند و از آن‌جا که همچنان، خود را باورمند به «وحی» و «عالم غیب» می‌داند، بر صراط «روشن‌فکری عرفی» هم جای نمی‌گیرد.

«سروش متکلم و اندیشه‌ورز» که گرایشات عرفانی دارد، به تضاد با «سروش عرصه سیاست و اجتماع» می‌رسد و تحت تاثیر کلام صوفیانه، مسجع و فاخر سخن گفتن را بر سخن گفتن به زبان مردم که حاوی ساختارهای شکلی و محتوایی متناسب با نیازهای روز و ادبیات متعارف جامعه است،  ترجیح می‌دهد و از همین روست که تولیدات فکری سروش، کاری به کار جامعه ندارد، همگام با کنش سیاسی او پیش نمی‌رود و بیش از آن که آگاهی‌بخش باشند، شوق‌انگیز و محرک می‌نمایند. مساله‌ سروش، خلجانی روحی است که کاری به مردم و نیازها و دردهای آنان ندارد و از همین روست که اندیشه او، به حل هیچ بحرانی در حیطه مناسبات عصر جدید و زیست انسانی پاسخ نمی‌دهد و تنها نتیجه‌ای که می‌آفریند، برآوردن لبخند رضایت بر لبان منکران دین و مبلغان اسلام‌هراسی است.

مخاطبان سروش که از جنس عارفان و ادیبان و شاعران و زبان‌شناسان و فیلسوفان و حکماء هستند، او را به طرح و تبیین مسایلی نظیر «قرآن، کلام محمد» و به کشف «سازوکار وحی» تشویق می‌کنند، اما چندان به او گوش نمی‌سپارند، چرا که ارزش افزوده‌ای در کلام او به سود عرفان و معنویت پیدا نمی‌کنند. جهت‌گیری نامنسجم سروش به دوگانه «سروشِ اندیشه‌ورز» و «سروش ِ سیاسی» منجر می‌شود و تولیدات فکری وی را از پرداختن به «آزادی» و «دمکراسی» و «حقوق بشر» و «عدالت اجتماعی» منصرف می‌کند و به انتزاع و رویابافی مشغول می‌سازد.

نظریات سه‌گانه سروش، حدیث نفس و آینه تمام‌نمای رویاها و خشم‌ها و روزگار اوست که منتزع از واقعیات و عینیات، در آثارش تجلی می‌یابند و بر او مشتبه می‌سازند که پیامبر نیز، همین مسیر را طی کرد. سروش، «کشف سروش» را به منزله «کشف نبی» قلمداد می‌کند و تجربه خواب‌های معنوی‌اش را مدلی از «رویای رسولانه» تاویل می‌کند که در «کلام سروش» ظهور یافته است.

۸.    گذار به آوانگاردیسم با بازگشت به سنت و مقابله با گذار به مدرنیته؟

دکتر سروش با طرح نظریه «دین و قدرت» نه بر غنای عرفان افزوده و نه پژوهشی جامعه‌شناسانه و متقن ارایه داده است که جامع مستندات و مانع انکارها و تردیدها و نقدها شود و بلکه، امکانی را در راستای توده‌ای‌تر کردن عرفان و ترسیم و اثبات «انسان کامل» در ردای عارفی که ادامه دهنده و افزوننده تجربه وحیانی است، فراهم ساخته و به توجیه مشروعیت ارباب خشن قدرت و الحاق «حاکم مستبد» به «نبی مقتدر» پرداخته است. به دیگر سخن، این دیدگاه اخیر دکتر سروش، اتفاقا آب به آسیاب استبداد دینی و ارتجاع سنت‌گرا ریخته و در جهت پیشبرد مدرنیزاسیون، معکوس عمل کرده است.

به نظر می‌رسد که دکتر سروش در انتهای صفی ایستاده است که فیلسوفانی مانند هایدگر و نیچه بر صدر آن قرار دارند. نیچه حدود چهار دهه پیش از ظهور هیتلر از دنیا رفت اما آموزه‌هایی که از «انسان کامل» یا «ابَرانسان» ساخت، هیمه‌های آتش فاشیسم را بر هم نهادند و هایدگر که هنوز هم استاد مسلم فلسفه در تراز جهانی به شمار می‌رود، بی آن که خود در تشکیلات نظامی و امنیتی نازی‌ها حضور داشته باشند، معاونت تئوریک آنان را به عهده گرفت. چه بسا اتفاقی نبود که پوپولیسم احمدی‌نژادی نیز گرایشات صوفیانه و متمرکز بر «انسان ِ کاملِ آگاه به غیب» بروز می‌داد و از تدارک «بهارآرایی آن منجی واپسین» می‌گفت.

برخی اسناد و کتاب‌های تاریخی مانند «احسن التواریخ» یا «روضه الصفویه» روایت کرده‌اند که ملازمان آدم‌خوار شاه اسماعیل موسوم به «چگین‌ها» که به منظور تقویت روحیه جنگاوری و با انگیزه اثبات خلوص و ابراز وفاداری به مرشد اعظم (شاه اسماعیل) دشمنان پادشاه را کباب کرده و یا خام می‌خوردند، گرایش صوفی‌گری داشتند. گرایشات عرفانی طرفداران اسماعیلی حسن صباح که به ترور و ارعاب شهرت داشتند نیز، از جمله مسلمات تردیدناپذیر تاریخ تصوف است.

نظریه «ولایت فقیه» و به ویژه رویکرد «نصب فقیه» که مورد تایید آیت‌الله خمینی بود نیز، بر خلاف دیدگاه آیت‌الله منتظری که فقهی‌تر بود و از «وکالت فقیه» می‌گفت، فراتر از نظریه‌ای فقهی است که رهیافتی عرفانی دارد. ولایت مورد تاکید مرحوم مصباح یزدی، «فقیه» را بر همان جایگاهی می‌نشاند که عرفان از «ولایت» متصور می‌سازد. فقیه را حلقه وصل به سرمنشاء خیر دو جهان بر می‌شمارد، اطاعت از او را «شرط مطلق ایمان و اخلاص» و نظر او را حق محض و نور الهی می‌داند که نه با التزامی فقهی و قانونی و بلکه بنا بر رابطه «مریدی» و «مرادی» متجلی می‌شود و معنا پیدا می‌کند.

 عموم مبالغات شرک‌آمیز پیرامون پیشوایان مذهبی و شیوخ عرفا از دل گرایش‌های توده‌ای به عرفان و انواع صوفی‌گری‌ها بیرون آمده است: بر روی آب راه رفتن، مشمول غفران الهی شدن زناکاران و مجرمان و گناه‌کاران به واسطه شفاعت پیری یا به مجرد چکیدن قطره‌ اشکی در رثای مولایی، از قانون‌مندی تدریج جستن و باور به بروز تحولات ناگهانی و آنی و نظایر آن، از جمله اعتقاداتی هستند که ریشه در شیوع عرفان توده‌ای (تصوف) دارند که یک‌سره خلاف آموزه‌های قرآنی و تجربه بشری ارزیابی می‌شوند.


·       چکیده

۱.                بررسی گزاره‌های یاد شده از سروش و ارزیابی نظریات و انگاره‌های او، نشان می‌دهد که این دیدگاه‌ها یا بنا بر منابع اعلامی نادرست طرح شده‌اند و مثلا متکی به ترجمه‌ای نادرست و یا متنی جعلی هستند و یا اثبات‌نشده‌اند و یا متعارض با سایر گزاره‌های اعلامی از سوی ایشان. گاهی نیز، این نظریات متکی بر نظریات و فرضیات پیشین جناب سروش است که خود، محل تردید جدی هستند و هنوز به اثبات نرسیده‌اند و نه تنها تاییدی عام یا هر سنخ پذیرش و اجماعی فراتر از بازخوردهای انفرادی از سایر اندیشمندان دریافت نکرده‌اند، بلکه پاسخی برای عموم انتقادات و موارد نقضی که قبال سخنان ایشان مطرح شده است، ندارد. از همین روست که نمی‌توان دیدگاه‌های اخیر ایشان را واجد وصف اثباتی دانست.

۲.     فرضیه «دین و قدرت» بر تئوری «قرآن کلام محمد» استوار است و هر دو، مبتنی بر تئوری «بسط تجربه نبوی» هستند که هر سه مورد، در خصلت اثبات‌نایافتگی با هم اشتراک دارند. از این رو، با نقض یا به اثبات در نیامدن هر نظریه پیشینی‌تر، اعتبار و پایداری نظریات بعدی نیز متزلزل می‌شود. عدم انسجام روش‌شناسی و دوگانگی مواجهه سروش با صورت مساله، نکته دیگری است که اعتماد به نظریات او را دشوارتر می‌کند.

۳.    به نظر می‌رسد که مجموع نظریات دکتر سروش متاثر از نگرشی صوفیانه است که تمرکز بر شخص نبی و ضرورت تداوم تجربه وحیانی را به منظور دستیابی به حقیقت لازم می‌بیند.

۴.    دیدگاه‌های اخیر سروش، تبعاتی انکارناپذیر دارد که ناظر بر شیوع خرافات و ترویج عقل‌ستیزی، تقدیرگرایی، انزواطلبی و مطلق‌گرایی است و لاجرم به ضرورت تجدید نبی، نفی بی‌نیازی انسان از استمرار سازوکارهای وحیانی و گاه به توهم خودپیامبرانگاری می‌انجامد و در نهایت، بنیان‌های استبداد و شخص‌پرستی را محکم و مانعی در برابر توسعه ایران و گذار به دمکراسی می‌نهد.

۵.    دیدگاه‌های اخیر سروش اگرچه او را از جرگه نهضت روشن‌فکری دینی بیرون می‌راند، اما او را در عداد روشن‌فکران عرفی یا سنت‌گرایان قرار نمی‌دهد و بلکه به وادی «سرگشتگی» و «گم‌گشتگی» رهنمون می‌سازد. سنت‌گرایان اگرچه با برخی برداشت‌های سروش از آیات قرآن و سیره پیامبر موافق‌اند، اما نمی‌پذیرند که پیامبرشان «خشونت‌طلب» نامیده شود و روشن‌فکران عرفی و حتی دین‌ستیزانی که البته از طرح تاویل‌های سروش ابراز خوشنودی می‌کنند و آن‌ها را تکرار مدعای خویش می‌یابند، برای این برداشت‌ها جاذبه‌ای هم‌سان و هم‌طراز با نظریات امثال شجاع‌الدین شفا یا کسروی و دشتی قائل نیستند. از این رو، به نظر می‌رسد که سروش با ارایه نظریه «دین و قدرت» جویباری از کلمات پراکنده را روان کرده است که گرهی از زیست پیچیده بشر امروز نمی‌گشاید، به کار کسی نمی‌آید، در هیچ زمینی قرار نمی‌گیرد و با شتاب، محو می‌شود؛ کما این که نظریات قبلی ایشان نیز اثری باقی نگذاشت، در ادبیات دین‌پژوهی، استقراری نیافت و مرجعی برای محققان دیگر نشد.

۶.    عبور سروش از عرصه روشن‌فکری، به معنای پایان عصر روشن‌فکری یا مرگ روشن‌فکری دینی در ایران نیست، آنچه موجب این تلقی می‌شود این است که دکتر سروش، اندیشمندی کم‌نظیر است. از همین‌روست که وداع سروش از حلقه روشن‌فکران، تا این حد مهلک و جبران‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

در پایان، امید است که این نوشتار عرفان‌ستیزانه داوری نشود و همان‌گونه که نویسنده، عامدانه از تعبیر «صوفی‌گری» بهره جست، صرفاً ناظر بر همین رویکرد قرار گیرد و با استقرار در مسیر انصاف و ادب، توانسته باشد ابعادی از دیدگاه‌های اخیر جناب دکتر عبدالکریم سروش را روشن کند و در مسیر آگاهی‌بخشی و گذار به عقلانیت و رحمانیت و خشونت‌پرهیزی موثر باشد.

 



گزارش جلسه پانزدهم دادگاه مهندس عباس امیر انتظام و شهادت محمد توسلی


گزارش جلسة پانزدهم دادگاه امیر انتظام

شهادت محمد توسلی

(23 اردیبهشت ماه 1360(

 

پانزدهمین جلسة دادگاه عباس امیرانتظام روز 23 اردیبهشت در محل زندان (اوین) به ریاست  آیت الله محمدی گیلانى تشکیل شد. در ابتداى جلسه گیلانى عباراتى از خطبهء غدیرخم را قرائت و تفسیر کرد و سپس از آقاى مهندس توسلى که براى شهادت برله آقای مهندس امیرانتظام در دادگاه حاضر شده بود دعوت کرد که بیانات خود را بگوید.

 

شهادت محمد توسلى

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوا الالباب»

با تشکر از دادگاه محترم که درخواست بنده را اجابت فرمودند. چون به اسم بنده ضمن مطالبى که نمایندهء محترم گفته اند اشاره شد، وظیفة اخلاقى و شرعى خود دانستم که به عنوان شاهد در این دادگاه، مطالبى را که در مورد آقاى مهندس امیرانتظام اطلاع دارم، به اطلاع برسانم. در دو جلسة گذشته که آقاى شیخ محمد منتظرى و آقاى (عبدالمجید) معادیخواه صحبت کردند، همان طورى که اطلاع دارید آقاى منتظرى یک ساعت و آقاى معادیخواه دو ساعت به عنوان شاهد در این دادگاه محترم صحبت کردند. بنده نوار کامل سخنان آقاى منتظرى را شنیدم و دیروز هم در این جلسه حضور داشتم. در بیانات این دو برادر هیچگونه مطلبى که دال بر شهادت باشد نیافتم که از ریاست محترم دادگاه بنده هم این انتظار را دارم که تقریباً در همین حدود به بنده فرصتى لطف کنند تا مطالبى راکه لازم مى بینم در این دادگاه مطرح کنم، که البته این مقدمات براى شهادتى که در دادگاه خواهم داد، ضرورى است.

آنچه که آقاى محمد منتظرى و آقاى (عبد المجید) معادیخواه در این دادگاه مطرح کردند، دقیقاً همان مطالبى بود که نمایندة محترم دادستان مطرح کردند. مطالبى هم که ایشان فرمودند محورهایش دقیقاً همان مسائلى است که در یک سال و نیم گذشته در رسانه­هاى گروهى ما و در بیشتر روزنامه هاى ما و در بعضى از خطبه های نماز جمعه و سخنرانی­ها عنوان شده است. مسائلى از قبیل حمله به دولت موقت، حمله به جناب آقاى مهندس بازرگان، حمله به نهضت آزادى ایران به عنوان یک جریان فکرى در اجتماع، حمله به وزراى دولت موقت. بنابراین شرط انصاف حکم می­کند که ما این واقعیت را بپذیریم که این دادگاه، دادگاه آقاى امیرانتظام نیست. بدون اینکه بنده خواسته باشم در مسائل گفته شده وارد بشوم، این واقعیت حاکم است و ما نمى­توانیم چشممان را ببندیم. بنابراین بنده مى­خواهم مطالب را خیلى عام­تر و بازتر بر اساس واقعیاتى که در درون انقلاب ما وجود دارد، در این دادگاه محترم مطرح کنم. در بیاناتى که امام در دو روزگذشته در جمعى از روحانیون محترم داشتند، اهمیت دادگاه­هاى انقلاب و نقش آنها را در انقلاب ما به طور بارزى تأکید فرمودند که:

«چقدر حساس است که اگر دادگاه هاى انقلاب ما که سمبل تفکر اسلامى ما هست و به خصوص چون قصاص شرعى که در این دادگاه ها وجود دارند، نمایندة اسلام هستند بنابراین آنچه که از این دادگاه ها خارج مى شود انعکاسى از انقلاب اسلامى ما هست و صدور انقلاب هم از همین جاها انجام مى شود و این عملکرد ما هست که مى تواند انقلاب را صادر بکند و براى دیگران الگو و اسوه و نمونه باشد.»

آنچه که من حیث المجموع براساس واقعیاتى که در یک سال و نیم­گذشته در جامعة ما وجود داشته و در این دادگاه هم وجود دارد این است که این دادگاهى است که متهمین اصلى و ردیف  اول این دادگاه مجاهد نستوه آیت الله طالقانى، شهید استاد مطهرى، آقاى مهندس بازرگان، آقای دکتر سحابى، استاد شریعتى و دکتر على شریعتى هستند. این هرمى است که در رأسش این افراد قرار دارند. در سطح پایین­تر این هرم در واقع متهمین ردیف دوم این دادگاه قرار دارند. چون هرم باز مى شود، طبیعتاً افراد بیشترى جا دارند و من به عنوان نمونه و سمبلیک افرادى مثل آقاى مهندس عزت الله سحابى، دکتر ابراهیم یزدى، و دکتر مصطفى چمران را نام        مى­برم. متهمین بعدى این دادگاه افرادى شاید مثل بنده هستند که تعداد آنان خیلى بیشتر است و با اجازة آقاى امیرانتظام باید عرض کنم که متهمین ردیف­هاى بعدى افرادى مثل آقاى امیرانتظام هستند. بنابراین براى اینکه دادگاه بتواند نقش خودش را در این شرایط حساس انقلاب ایفا کند، به خصوص با مطالبى که ریاست محترم مطرح فرمودند و تأکید بر اینکه باید شکاف­ها پر شود و نباید نفاق بیشتر شود و امام همیشه تأکید بر وحدت و یکپارچگى داشته­اند، باید متهمین اصلى در این دادگاه حضور داشته باشند، نه فقط آقاى امیرانتظام. ملت ما امروز رنج مى­برد که چرا آن وحدت و یکپارچگى روزهاى اول انقلاب وجود ندارد. شما بروید در بین مردم و بپرسید، همه رنج مى­برند. بنده در اینجا این نکته را باید اضافه بکنم که جریان مبارزات ملت ما در نیم قرن گذشته که مبارزات مکتبى و اسلامى به تدریج شکل گرفته است، همین افرادى که به عنوان متهمین اصلى اسم بردم کسانى هستند که از نیم قرن قبل در شرایطى که اصلاً حرف از اسلام زدن امکان پذیر نبود بذر رهایى را پاشیدند و به تدریج این بذرها در قلوب مردم ما به خصوص نسل جوان ما ریشه کرد و این ریشه­ها و جوانه­ها بود که بالاخره انقلاب اسلامى ما را به پیروزى رسانید. طبیعى است که در طول این مبارزه همه نوع افراد در جریان مبارزات سیاسى، اسلامى ملت ما مشارکت داشته باشند. این طور نباید مطلق گرایى بکنیم که همه از ابتدا یکدست و یکپارچه بوده­اند. امروز هم نیستند. این یک تحلیل است اگر فکر بکنیم که همه مى­توانند یکدست و یکپارچه و با یک بینش و با یک برداشت باشند. اگر چنین بود همین آیه­اى که تلاوت کردم مصداق نداشت. قرآن بشارت مى­دهد به کسانى که اقوال مختلف را مى­شنوند و بهترین را انتخاب می­کنند. اگر قرار بود یک قول، یک بینش در جامعة اسلامى ما و به خصوص از دیدگاه تشیع وجود مى­داشت که دیگر اقوال مختلف وجود نداشت. اگر قرار باشد که ما همان طور که در انقلاب­هاى مارکسیستى عمل شده است، مسلمان را قالبى و یکدست بسازیم که دیگر ضرورت طرح دیگر اقوال مختلف وجود نمى­داشت.

توجه کنید به قسمت دوم آیه "اولئک الذین هدیهم الله " (اینها کسانى هستند که خداوند آنها را هدایت کرده است). پس بنابراین هدایت خدا مشمول کسانى مى­تواند بشود که اقوال مختلف را بشنوند و برداشتهاى مختلف را بگیرند و انتخابگر باشند. اینکه ما در نگرش تشیع مراجع مختلف و نتیجتاً برداشتهاى متفاوت را پذیرفته­ایم و ما آزاد هستیم که از هر مجتهدى تقلید بکنیم، همین ضرورت است. این توضیح را نیز در اینجا عرض کنم در مورد آقای نزیه و افرادى مثل آقاى نزیه در این یک سال و نیم مسائل زیادى گفته شده و مى شود که آقاى نزیه عضو نهضت آزادى ایران بوده است، بنابراین رفتار و عملکرد آقاى نزیه سمبل و معرف نهضت است. این طور نیست.

واقعیات این است که بعد از کودتاى 28 مرداد که نهضت مقاومت ملى تشکیل شد، عده اى از مسلمان­هاى متعهد مثل آقاى مهندس بازرگان و آقاى دکتر سحابى و عده­ای از روحانیون و       عده­اى از افراد صادق در آن شرایط خفقان حاضر بودند جانشان را و زندگى خود را به مخاطره بیندازند و با انگیزة سیاسى و براى نجات مملکت خود را درگیر مبارزه مى­کردند. جلب همکارى این افراد براى مبارزات گذشته مغتنم بود که بتوانند از خدمات این افراد صادق و علاقه­مند استفاده کنند و آقاى نزیه هم که در سال 40 عضو نهضت بودند از همین افراد بودند که از نظر تفکر سیاسى با نهضت هماهنگى داشتند و از نظر فکرى و ایدئولوژیک به مشى فکرى و سیاسى که در مرامنامة نهضت آزادى ایران آمده بود، احترام قائل بودند و خدمات ارزنده­اى نیز کردند. طبیعى است وقتى که مبارزات رشد پیدا کرد هرکس تا حدى کششى داشت و خارج از آن حد  مى­بریدند. این توضیح را از این نظر دادم که در مورد افرادى مانند آقاى نزیه و امثالهم نباید آن خدماتى که این افراد در گذشته کرده­اند نادیده بگیریم و اگر اعمال خلافى در طول انقلاب انجام داده اند یا اظهاراتى کرده­اند که برخلاف مسائل انقلاب و برخلاف مرامنامه و خط مشى نهضت آزادى ایران بوده آنها را به حساب نهضت بگذاریم. کشش آنها تا همین اندازه بوده و تا همین حد توانسته اند جلو بیایند.

آقایان محمد منتظرى و معادیخواه:

بنده به هیج وجه نمى­خواهم در مورد مطالبى که آقاى محمد منتظرى و آقاى معادیخواه گفته­اند پاسخ بدهم. اینگونه برخورد در شأن ما نیست و هیچگاه نیز ما اینچنین عمل نکرده­ایم. اما یکى دو

نکته را ناچارم در اینجا بگویم. در مورد آقاى شیخ محمد منتظرى که دوست داشتم در اینجا مى­بودند و در حضور ایشان مسائل را می­گفتم ولى حتماً مى­شنوند. ایشان همان طورى که پدر بزرگوارشان شهادت دادند و براساس اصل فقهی استصحاب تا موقعى که خلاف آن ثابت نشود سارى و جارى است، بنده به سوابق قبل از انقلاب ایشان کارى ندارم، فقط در مورد عملکرد ایشان بعد از انقلاب بنده کتابى از ایشان را تقدیم ریاست محترم دادگاه می کنم که ایشان به اکثر شخصیتهایى که امروز مسئولیت ادارة مملکت ما را به عهده دارند موهن­ترین توهین ها را کرده­اند. وقتى ایشان به آقاى دکتر بهشتى «راسپوتین» لقب مى­دهند، یا نمى­دانند راسپوتین یعنى چه که بسیار ناگوار است یا مى­دانند که ناگوارتر است. زبان بنده الکن است از اینکه الفاظى که ایشان در مورد شخصیت­هاى مملکتى به کار برده­اند، در این دادگاه محترم عرض بکنم. کتاب را که قسمتهاى مورد نظر با خط قرمز مشخص شده است عیناً تقدیم دادگاه مى کنم. جریان دادگاه همه جا منعکس مى شود. این در شأن یک دادگاه اسلامى نیست که یک چنین افرادى بیایند و یک ساعت وقت دادگاه را بگیرند و هیچگونه شهادتى در متن صحبتشان نباشد و صرفاً اتهامات ناروایى وارد بکنند و دادگاه نیز سکوت کند. یکى از اتهامات متوجة خود من بود مبنى بر اینکه بنده اطلاعاتى به امریکاییان مى­دادم و بنابراین جاسوس هستم و باید به دادگاه احضار شوم و بازجویى شوم. بنده از دادگاه محترم درخواست مى کنم که ایشان مدارک اتهام وارده را تسلیم دادگاه نمایند که رسیدگى بشود و اگر این اتهام کذب محض بود که قطعاً هست در همین جا ایشان طبق موازین شرع مجازات بشوند؛ تا موجب تنبه شود و ایشان و دیگران در جمهورى اسلامى دست از این گونه شیوه­هاى استالینى و تخریبى بردارند. در مورد آقاى معادیخواه هم بنده ناچار هستم که یک نکته را عرض بکنم. ایشان دو ساعت به جناب آقاى مهندس بازرگان بد گفتند و توهین کردند درحالى که ایشان در اینجا حضور نداشتند و دادگاه، دادگاه آقاى مهندس بازرگان نبود. مردى که نیم قرن در این مملکت خدمت کرده و یکى از پایه­هاى اصلى انقلاب ما و مبارزات سیاسى ما بوده که دوست و دشمن معترف هستند، دوساعت در دادگاه انقلاب اسلامى به ایشان توهین مى­شود. ایشان کسى  است که امام قوى­ترین تمجیدها را نسبت به اوکرده، هم در موقع انتصاب ایشان به عنوان نخست وزیر دولت موقت که یک جمله اش را مى­خوانم «.. به موجب اعتمادى که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعى که از سوابقتان در مبارزات اسلامى و ملى دارم...» و هم به هنگام قبول استعفاى آقاى بازرگان در آبان ماه 1359 که مجداً امام خمینى مى­نویسند «ضمن قدردانى از زحمات و خدمات طاقت فرساى ایشان در دورة انتقال و با اعتماد به دیانت و حسن نیت مشارالیه استعفا را قبول مى­کنم. از دعوتى که امام از مسئولین مملکتى براى رفع تشنج به عمل آورده­اند و از جناب آقاى مهندس بازرگان هم دعوت شد، چندماه نگذشته است. دعوت ایشان در آن جمع یعنى چه؟ یعنى ایشان مورد اعتماد امام هستند. برادر آقاى مهندس بازرگان فوت مى­کند، شما متن تسلیتى که امام براى ایشان فرستاده­اند مطالعه بکنید، متن تسلیتى که آیات عظام و شخصیتهاى سیاسى و اجتماعى به ایشان داده­اند مطالعه بفرمایید که چطور ممکن است کسانى که خودشان را در خط امام مى­دانند اینچنین با عملکرد وگفتار امام در تضاد و تناقض باشند؟ آیا محمد منتظرى ها و معادیخواه ها کسانى نیستند که مى خواهند براى رهبرى انقلاب تعیین تکلیف بکنند؟ آیا فکر نمی کنید چنین افرادى عملکردشان از عوامل تشنج در درون انقلاب باشد؟

 

دادگاه امیر انتظام یا دادگاه یک جریان فکری؟

بنده برمى­گردم به همان اصلى که این دادگاه، دادگاه آقاى امیرانتظام نیست، بلکه دادگاه یک جریان فکرى اصیل اسلامى است. نکته­اى که فراموش کرده­ام قبلاً بگویم لازم است در اینجا اضافه کنم که در این جریان فکرى افرادى هم بوده­اند که در این جریان تغذیه کرده­اند و رشد کرده­اند و امروز پشت افرادى مانند آقاى دکتر بهشتى و آقاى دکتر باهنر که به طور نمونه و سمبلیک اسم  مى­برم، هستند که در این جریان تغذیه کرده­اند و رشد کرده­اند. از افتخارات دکتر بهشتى این بوده که با انجمن اسلامى مهندسین و انجمن اسلامى پزشکان محشور بوده اند و سخنرانى داشته­اند و تبادل نظر کرده­اند. دکتر باهنر هم همین طور، شاید شروع کار اجتماعى ایشان از سخنرانی­هاى ماه مبارک رمضان در مسجد هدایت در کنار مرحوم آیت الله طالقانى شروع شده باشد. بنابراین پیشنهاد بنده این است که اگر دادگاه محترم این پیشنهاد را منطقى تشخیص مى دهند و مى خواهند مسائل واقعأ روشن بشود به جاى امیرانتظام متهمین ردیف اول و اصلى در این دادگاه حضور پیدا کنند و ما این درخواست را قبلاً هم کتبى به دادگاه تسلیم کرده ایم. بنابراین اگر چنین عمل بشود متهمین اصلى خود پاسخگوى اتهامات بوده و هستند.

حاکم شرع: « پاسخگویى از چه؟... چون باید توضیح بدهم که در دادگاه شما هم پاى آقاى مطهرى را تلاش کرده­اید که اینجا وارد کنید و هم آنچه که قبلاً عرض کردم که تلاش بشود براى وحدت متأسفانه سرکة انگبین صفرا مى­آورد. آقاى بهشتى یکى از افتخاراتش یعنى آقاى بهشتى شاگرد بوده؟ یا آقاى بهشتى خود معلمى بوده؟ جاى تردید نیست که آقاى بهشتى عمرش را در تعلیم و تربیت گذرانیده است. شما مرحوم آیت الله طالقانى را براى اینکه چهرة دادگاه را مشوش کنید و دادگاه را به محاکمه بکشانید و از مسائلى صحبت می­کنید که دادگاه ناچار است براى تبرئه خود جواب شما را همین جا بدهد. آقاى طالقانى کسى در صداقت و فضل و رسیدن آقاى طالقانى به اسلام شبهه­اى ندارد. آقاى فلان و بهمان کتاب­هایشان هست که به انبیاء نسبت شرک مى­دهند، این نمى­تواند الگوى اسلام باشد. ما نمى­خواهیم نام افراد اینجا برده بشود. لایقاس مطهرى و فلان و فلان. آقاى مطهرى از نوابغ بشریت بوده، تقاضاى جناب عالى اگر این است که با تشویش ذهن دادگاه، متهمین ردیف اول... بشوند؟ شما چرا متهم تراشیدید در اینجا؟ اگر یک جریانى واقع       می­شود کسى آمده می­گوید این جریان آقاى امیرانتظام در ارتباط با دولت موقت است شما تلاش

مى­کنید، پس آقاى طالقانى هم هست، پس فلان هم هست، فکر نمی کنم این زیبندة شما باشد. شما خودتان نقادى مى­کنید که فلان فلان، مثلاً پدرشان چنین بود و بسیار خوب شما آقاى توسلى چطور؟ شما حالا دادگاه را به محا کمه مى­برید این دادگاه... شما خیلى روشن بوده امام فرموده دادگاه حساس، دادگاه مشکل، اما چه مى­توان کرد که متهم و هواداران متهم و مقابلان متهم هیج مراعات فضیلت و حق را نمی کنند. به متهم تذکر دادیم که آقا «خیرالکلام قل و دل» گفت بنده باید اینجا سخن سرایى کنم. پنج جلسه باید صحبت کنم «الکلام یجر الکلام». آقاى متهم وقتى که این طور گفت آقاى بازرگان از روى احترامشان در این دادگاه تجلیل شد و آن اندازه تجلیل شد که حتى من مورد مواخذه واقع شدم. از آقاى دکتر سحابى تجلیل شد و کوچک ترین اسائة ادبى به آنها نشد از ناحیه دادگاه. اگر به آقاى بازرگان خارج دادگاه خداى ناکرده کسى به ایشان اهانت کند، دادگاه چه کار کند، خدا نکند. و جناب عالى امروز دارید آقاى بازرگان را در این جریان  مى­گذارید و شما دادگاه را دارید مشؤه می­کنید و خودتان رئیس دیوان عالى کشور شده­اید در دادگاه و دستور مى­دهید به دادگاه این کار را کند. آیا این معنى شهادت است؟ این معنى دفاع است؟ شما یا شهادت دهید یا دفاع کنید از آقاى امیرانتظام هردو را مى­پذیرم بالاى دیده من. اما بخواهید دادگاه را به محاکمه بکشانید، دادگاه ناچار مى­شود تبرئه کند. شما به آقاى مطهرى بزرگمردى بود و آقای طالقانى اسلام شناسان را با آنهایی که از طریق آنها به اسلام مى­رسیدند مقایسه نکنید، من کتاب­هاى آقایان را دارم که اگر حسن ظنى به اینها نبوده آن طور دیگر  مى­خواستند به انبیاء نسبت شرک داده­اند. کتاب.... شما جناب آقاى توسلى من خیال مى­کنم دفاع از آقاى امیرانتظام هرجور بخواهید بکنید مى­پذیرم، نقادى هرنحو که مى­خواهید بفرمایید بالاى دیده. اما به دادگاه بخواهید دستور دهید که متهمین ردیف اول را خودت تعیین کنى، دوم را خودت تعیین کنى، سوم هم خودت تعیین کنى، شما حکم رئیس دیوان عالى کشور را داشته اید؟ خیال نمى کنم.»

توسلى: «بنده به هیج وجه قصد دستور دادن ندارم. صرفاً به عنوان پیشنهاد و بیان واقعیات این مطلب را خدمتتان عرض کردم و بنابراین تصمیم گیرنده جناب عالى و دادگاه محترم خواهند بود.»

حاکم شرع: «هیج یک از این آقایان که شما بر شمردید اتهامى ندارند. جناب آقاى بازرگان محترم

است پیش من عزیز است. حتى من گفته ام که مورد احترام قاطبة ملت است و آقاى بازرگان ممکن است کج سلیقگى داشته باشد خودشان هم قبول می­کنند. آقاى بازرگان مرد بزرگى است و بزرگى­اش همین که اشتباه خودش را مى­پذیرد و اشتباه ممکن است داشته باشد. در حسن نیت و خدمت صادقانة آقاى بازرگان و روز اول ایشان تشریف آوردند من گفتم که آقاى بازرگان اول کسى است که دین را به طرف دانشگاه آوردند و عرض کردم که انجمن اسلامى دانشجویان را ایشان تشکیل دادند و ما هم به قضاوتى ننثسشته­ایم. حرفى زده مى شود اما به قضاوت ننشسته­ایم و حکم ما هم بیرون نیامده. آقاى بازرگان، محترم، جناب آقاى دکتر سحابى، محترم، عزیز، جناب آقاى توسلى خدمتگزار، محترم، عزیز، جناب آقایان دیگر، دکتر یزدى ما شاهد بودیم خدمت کردند و تلاش ما این باشد که ان شاءالله خداوند متعال ما را جمع کند با هم.

استدعا دارم که شما هرطور دفاع از آقاى امیرانتظام بکنى، هرجور شهادت به نفع ایشان بدهى و هرجا نقادى دارى به عنوان نقد بالاى دیده من است و بنده مى پذیرم. شما را مرد صالحى        مى­دانم، شما شهردار بوده­اى من خدمات شما را دیده ام و شما مرد برجسته­اى هستى.»

 

« آقای توسلی ادامه می دهند»

«بنده تشکر مى­کنم از لطف و مرحمت شما، بنده این مطلب را تلاش مى­کردم عرض بکنم. وقتى که نمایندة محترم دادستان انقلاب در مورد آقاى امیرانتظام اتهاماتى مطرح مى­کنند و این اتهامات مستقیماً به دولت موقت مربوط مى­شود و بعد ایشان مطلب را ادامه مى دهند که این همان خط نهضت آزادى ایران است و این را به صورت یک جر یان مطرح مى­کنند. مرحوم آیت الله طالقانى از بنیانگذاران نهضت آزادى ایران هستند، بنابراین اگر نهضت آزادى ایران متهم هست که یک جریان انحرافى در این مملکت به وجود آورده است به این علت است که عرض می کنم ایشان هم جزو متهمین ردیف اول هستند.»

حاکم شرع: «ایشان مدعى است و آن آقا هم مدعى الیه هستند بنده هم حاکمم. ارزش حرف­هاى اینجا را بعداً من باید رویش مطالعه کنم آیا حرف ایشان ارزش داشته و یا حرف آقا ارزش داشته یا نه؟ شما مطمئن باشید که ما به همة مبادى انقلاب احترام مى گذاریم. چه کسى است که خداى ناکرده به آقاى بازرگان بى احترامى کرده باشد؟ ما حتى به ایشان آن روز هم عرض کردیم که جناب عالى شیخ طایفه هستید، آقاى بازرگان را جلو مى­اندازند و گفته­ایم آقاى بازرگان شخصیتى است. البته توى دادگاه حرف زده مى شود، بحث مى­شود، صحبت مى­شود، آن طورى که بخورد به دادگاه، شما هرجور دفاع از آقاى امیرانتظام بکنید بنده نه اینکه بگویم که شاهدى نه، به آقاى بازرگان هم عرض کردم وقتى که ایشان دفاع کردند به ایشان اشکال شد، حتى جناب آقاى دکتر سحابى داورى هم کردند که آقاى دکتر ایشان گفتند داورى بى خود است، گفتم داورى مى­کنند چون شخصیتى است. بعد شما خواهش می­کنم آنچه به نفع آقاى امیرانتظام تمام مى­شود و به نفع نهضت محترم آزادى تمام مى­شود مى­فرمایند ما رویش مطالعه مى­کنیم. »

توسلى: «بسیارخوب بنده در همین جهت مطالبم را ادامه مى دهم. آنچه که در کیفرخواست مطرح شده چهار اتهام اصلى است علیه آقاى امیرانتظام که دو قسمتش را آقاى دکتر یزدى قبلاً اینجا شهادت دادند و علاقه­مند بودندکه اینجا در دادگاه حضور پیدا کنند. اما به علت گرفتارى نتوانستند و نامه­اى نوشته­اند به دادگاه که بنده تقدیمتان مى­کنم. این دو نامه است که آقاى دکتر یزدى به دادگاه نوشته اند که بنده عیناً قرائت می کنم. اجازه مى فرمایید؟»

محمدى گیلانى: «بفرمایید»

ریاست محترم دادگاه شمارة یک انقلاب حجت الاسلام والمسلمین آقاى محمدى گیلانى

پیرو توضیحاتى که در موضوع خروج اتباع خارجى از فرودگاه مهرآباد و اشیاء و لوازم شخصى و خانگى آنان و جلوگیرى از خروج افراد خاطى و یا لوازم مربوط و متعلق به دولت ایران یا مؤسسات ایرانى و همچنین کنترل خروج ارز در طى دوران مسئولیت دولت موقت در محضر دادگاه داده شد، به اطلاع مى­رساند که اسنادى در حدود 80 برگ شامل اوراق مأموریت ها. توضیح عرض می کنم که آقاى مهندس رضا مسموعى که مسئول مستقیم در فرودگاه مهرآباد بودند روزى به دادگاه مراجعه کرده بودند که این اسناد را به دادگاه عرضه کنند، متأسفانه این اسناد از ایشان گرفته شده و در خدمت نمایندة محترم دادستان انقلاب هست.

درخواست این است که این 80 برگ اسناد در این دادگاه خوانده بشود و در اختیار رسانه­هاى گروهى گذاشته بشود.»

نمایندة دادستان: «آقایانى در دادگاه حاضر بودند و آقاى مسموعى که ایشان اشاره کردند و اوراقى داشتند و مى­خواستند بیایند در رابطه با همین پرونده توضیحاتى بدهند، نحوة رفتار ایشان در دادگاه طورى بود که عضو محترم حقوقدان دادگاه متوجه شدند که ایشان حرکاتى دارند. [عضو حقوقدان اضافه مى­کند: «ایشان شخص دیگرى بود.»] به هرحال علت اینکه اسناد در دست دادستانى هست رفتند نزد جناب آقاى لاجوردى دادستان محترم این اوراق را دادند که بررسى بشود، ایشان گفتند که این اوراق و اسناد در دو نسخه تهیه شده، فتوکپى شده، شما یک نسخه براى خودتان نگه دارید و یک نسخه را به من بدهید. بنده رفتم آنجا بررسى کردم گفتند شما کنار بگذارید هر نسخه اى که شما دارید ما هم داشته باشیم، آنها را عیناً به شما مى­دهیم. وقتى بررسى کردیم دیدیم که از این 80 برگ دو فتوکپى اضافه است به ایشان گفتم همین حرف شما یک مقدار دادسرا را وادار مى کند که تأمل بکند، شما فرصت دیگرى بیایید الان مشغول دادگاه هستیم و علاوه براین دادگاه سه دادگاه دیگر داریم. اینها را مطالعه بکنید که ما یک نسخه داشته باشیم به شما بدهیم و چرا شما گفتید که از اینها دوتا فتوکپى موجود است و نیست. ایشان جوابى ندادند؟ گفتند اگر جز این بود اینها را ما عیناً به شما مى دادیم وهنوز هم نیامدند، این طور هم که بنده بررسى کردم یک سرى اوراق درهم هست و اساسى­ترینش را که آقاى بازرگان ارائه داده­اند این بود که چهار ماه بعد از پیروزى انقلاب دادستان کل انقلاب دستور داد عده­اى از کمیته بروند آنجا و ناظر باشند که هر خارجى که مى خواهد خارج بشود تحت کنترل و بررسى قرار بگیرد. مع ذالک ایشان اگر هستند الان همین امروز فتوکپى تهیه مى­شود و به ایشان داده مى­شود، یا اگر نیستند و یا اگر دکتر یزدى مى­خواهند این اوراق را ببینند مسئلة خاصى نیست و در اختیار ایشان قرار خواهد گرفت. فقط یک نسخه از این پیش دادستانى مى­ماند.»

مهندس توسلى: «اجازه مى­فرمایید چون که اسناد خیلى مهم است درخواست مى­شود که این اسناد در اینجا خوانده شود. »

نمایندة دادستان: « خود شما مى­خواهید همین الان اینجا آن را بخوانید، مسئله­اى نیست»

مهندس توسلى: «نامة دوم آقاى دکتر یزدى به دادگاه؟ اجازه مى فرمایید؟»

ریاست محترم دادگاه شمارة یک انقلاب حجت الاسلام والمسلمین آقاى محمدى گیلانى

در مورد روابط خارجى دولت موقت با دولت لیبى و سازمان آزادى بخش فلسطین مطالبى در کیفرخواست علیه آقاى امیرانتظام عنوان شده است که لازم است براى روشن شدن حقیقت امر مطالب و توضیحات زیر به اطلاع دادگاه محترم و مردم قهرمان ایران برسد.

الف- در مورد روابط با دولت لیبى:

همان طور که در دادگاه معروض گردید پس از آنکه این جانب تکلیف خدمت در وزارت امور خارجه را قبول نموده و کار خود را آغازکردم ابتدا طرح سیاست خارجى جمهورى اسلامى را تنظیم و در هیئت دولت و شوراى انقلاب مطرح نمودم که به تصویب رسید. شوراى انقلاب تنها در یک مورد، رابطه با دولت لیبى، نظر خاص داشت و لذا تصویب نمودند که اولاً ارتباط دیپلماتیک با لیبى در سطح کاردار برقرار شود، ثانیاً همزمان با این امر، هیئتى براى بررسى سرنوشت امام موسى صدر به لیبى اعزام گردد.

پیرو این مصوبة شوراى انقلاب، وزارت امور خارجه هیئتى را مأمور سفر به لیبى جهت تدارک برقرارى روابط تعیین نمود و بیانیه­اى در تاریخ 27/4/58 به شرح زیر صادر نمود:

بیانیة وزارت امور خارجه

« در اثر تماس­هاى برادرانة مستمر مقامات دولت موقت جمهورى اسلامى ایران با برادران و همکاران لیبیایى مقرر شد که به دعوت لیبى هیئتى از جانب وزارت امور خارجة جمهورى اسلامى در آیندة نزدیک به لیبى بروند تا با مقامات آن کشور نسبت به تکمیل مذاکرات پیرامون استقرار مناسبات دیپلماتیک گفتگو کنند.

این هیئت قرار بود بعد از ماه مبارک رمضان آن سال به لیبى سفر کند. اعضاى هیئت نیز تعیین شده بودند. پس از انتشار این بیانیه، در یک تماس تلفنى توسط یکى از مراجع محترم قم به این جانب اطلاع داده شد که در جلسة مشترک مراجع عالى قدر و آیات عظام در حضور امام امت این موضع بحث شده است و تصمیماتى گرفته­اند. این جانب در اولین فرصت در قم به حضور امام رسیده و موضوع را عنوان نمودم و گزارش آمادگى سفر هیئت را به لیبى اطلاع دادم. امام ضمن تایید مذاکرات مراجع محترم فرمودند که فعلاً موضوع را مسکوت بگذارید و نفیاً یا اثباتاً اقداماتى نکنید. این جانب طبق همین رهنمود امام عمل کردم.

هرگونه تفسیرى یا برداشتى جز این خطاست و در پیشگاه خداوند بارى تعالى موجب مؤاخذه خواهد بود.

ب- در مورد دفتر فلسطین در اهواز:

پس از پیروزى انقلاب، دولت موقت مهماندار اولین هیئت فلسطینى به ریاست برادر گرامى یاسرعرفات بود. این جانب به نمایندگى از طرف دولت موقت همراه برادران فلسطینى به مشهد و اهواز سفر کردیم. مرکز سفارت دولت متجاوز غیرقانونى اسرائیل در ایران که به تصرف مردم درآمده بود، در اختیار برادران فلسطینى، جهت مرکز نمایندگى آنان، قرار داده شد و بعدها، تشریفات قانونى معرفى و شناسایى دیپلماتیک به طور رسمى انجام گرفت و بالاترین شناسایى دیپلماتیک ممکن از سازمان آزادى بخش فلسطین به عنوان تنها نمایندة مشروع مردم فلسطین انجام گرفت. در اواخر اسفند 57 یا اواسط فروردین 58 از وزارت امور خارجه به جناب نخست وزیر اطلاع دادند که گویا دفترى از طرف برادران فلسطینى در اهواز دایر شده است، بدون آنکه مقامات دولت ایران از این امر مطلع باشند. در همان زمان به دولت اطلاع داده شد که گروه­هاى دیگر فلسطینى نیز دست به فعالیت هایى در خوزستان زده­اند.

خصوصأ گروه­هاى فلسطینى وابسته به عراق، آنها که مخالف سازمان آزادى بخش فلسطین هستند. بعدها اسنادى هم به دست آمد که دولت عراق و برخى از اعرابى که خود را فلسطینى و وابسته به عراق مى دانستند دست به اقدامات خرابکارانه و آموزش­هاى نظامى به برخى از عناصر منحرف در خوزستان زده­اند. دولت ایران براى جلوگیرى از هرگونه تشنج و توسعة عملیات دشمن، با برادران فلسطینى مسئله را مطرح و با آنها مشورت نمود. این جانب در جریان مذاکره با برادر آقاى         هانى الحسن، سفیر محترم سازمان آزادى بخش فلسطین در ایران بودم. و بعد از این مذاکرات این برادران خودشان هم قانع شدند که نمى بایستى آن دفتر را بدون اطلاع مقامات دولت ایران باز      مى­کردند و قبول کردند که خودشان آن را تعطیل کنند و به جاى آن دفترى در مشهد یا تبریز یا جاى دیگر، اگر نیاز دارند و مفید است بازکنند.

به همین ترتیب هم عمل شد. حال معلوم نیست چه دست هایى درکار است که موضوعات را وارونه جلوه دهند و در شرایط کنونى بحرانى و حساس مملکت این مسانل را مطرح سازند. امیدوار است این توضیحات در روشن کردن ذهن اعضاى محترم دادگاه و مردم قهرمان ایران مفید و مؤثر واقع شده باشد. با تشکر والسلام.

دکتر ابراهیم یزدى، 21/2/ 60

 

انحلال مجلس خبرگان

توسلى: «در مورد انحلال مجلس خبرگان که یکى دیگر از اتهامات آقاى مهندس امیرانتظام است توضیحات کافى قبلاً داده شده و نامة جناب آقاى مهندس بازرگان و عده اى از وزرا که تقدیم دادگاه شده است به وضوح نشان مى دهد که اولاً آنچه که انجام شده سوءنیت و توطئه و مخالفتى با جمهورى اسلامى نبوده، بلکه دولت موقت به عنوان مسئول اجرایى مملکت، خواست مردم و جوى را که در آن زمان وجود داشت به صورت یک طرح پیشنهادى درآورد و به امام امت تقدیم کرد که پس از مخالفت امام منتفى شد. ثانیاً اگر جرمى به وقوع پیوسته و کار خلافى انجام شده مسئولین آن الحمدالله در قید حیات هستند و قبول مسؤولیت کرده­اند و پاسخگو هستند. بنابراین این اتهام نیز به شخص آقاى امیرانتظام مربوط نمى­شود. دادگاه محترم توجه دارند نامه­اى که دو نفر از نمایندگان کنونى مجلس، آقایان شجونى و فخرالدین حجازى در آن موقع نوشته­اند و نامه­هاى دیگرى که با امضاهاى زیاد نوشته مى شد، نمودار جو سیاسى آن روز است. دولت موقت هم کوشش مى­کرد با توجه به جوى که هست و با توجه به مصالح انقلاب راه حلى پیدا کند.»

در اینجا نمایندة دادستان مى خواهد که نسخه­اى از نامة آقاى شجونى و فخرالدین حجازى در اختیار دادگاه قرار داده شود که آقاى توسلى مى­گویند:«حتماً در جلسه بعدى، خدمت دادگاه تقدیم مى کنم»

 

تصویری از جریانات قبل از پیروزی انقلاب

توسلى: «اما آنچه باقى مى ماند از اتهامات پروندة ایشان در ارتباط با سفارت امر یکا و تماس­هاى دیپلماتیک ایشان است، جز این مطلب دیگرى نمى­بینم که در کیفرخواست باشد، اگر هست بفرمایید. در این مورد خود ایشان توضیح دادند. بنده چون در جریان مستقیم قسمتى از ارتباطات ایشان بودم احساس مسؤولیت کردم که در دادگاه حضور پیدا کنم و اطلاعات خودم را به عنوان شاهد در این دادگاه محترم مطرح کنم. قبل از اینکه شهادت خود را بگویم، با وجود اینکه مردم شهر تهران و همة خواهران و برادرانى که اینجا هستند و صداى مرا مى­شنوند چه قبل از پیروزى انقلاب و چه بعد انقلاب، با سوابق من آشنایى دارند. اما لازم مى دانم 25 سال سوابق فعالیت ها و مبارزات سیاسى- اسلامى خود را خیلى مختصر در چند جمله به عرض دادگاه محترم برسانم. فعالیت­هاى اجتماعى من از دوران دبیرستان و به خصوص از موقعى که از سال 1335 در دانشکدة فنى تحصیلات دانشگاهیم را آغاز کردم با عضویت در انجمن اسلامى دانشجویان شروع شد. فقط این نکته را عرض بکنم که در آن شرایط در دانشکدة فنى نمازخانه­اى داشتیم، در تمام دانشگاه تهران حدود 10 تا 15 نفر نماز مى­خواندند و بعضى از آنهایى هم که نماز مى­خواندند آهسته از آن گوشه رد مى­شدند تا کسى آنها را نبیند که به نمازخانه وارد مى­شدند. در سال هاى 40 به طور فعال در فعالیت هاى سیاسى آن روز مشارکت داشتم و موقعى هم که نهضت آزادى ایران تأسیس شد به عنوان یک عضو فعال در نهضت کار مى­کردم. البته سال 41 براى ادامة تحصیل به خارج رفتم. در اروپا پایه گذار انجمن اسلامى دانشجویان، گروه فارسى زبان بودم. نشریه­اى تحت عنوان "مکتب مبارز" آن موقعى که کسى اصلاً نه از مکتب حرفى مى زد و نه از مبارزه، آغاز به کار کرد و تا پیروزى انقلاب به طور فعال انتشار مى­یافت. این اقدام موقعى انجام شد که هنوز آقاى         دکتر بهشتى به اروپا نیامده بودند. براى ادامة تحصیل اجبارأ به امریکا رفتم و در آنجا هم در انجمن اسلامى دانشجویان و فعالیت­هاى سیاسى مشارکت داشتم که نمى­خواهم به جزییات بپردازم. بعد از قیام 15 خرداد و تحولاتى که در ایران به وقوع پیوست، در سال 44 براساس تحلیلى که از نهضت در ایران داشتیم براى دیدن دوره به منطقة خاورمیانه رفتیم و آموزش نظامى و چریکى در مصر دیدیم و در سال 44 که امام از بورسا به نجف اشرف منتقل شدند، بنده قبلاً آنجا بودم و مدت شش ماه در خدمت ایشان بودم. تمام بیانیه­هایى که آن موقع از نجف خارج مى شد بنده تصدى و همراهى می­کردم. بعد هم که در سال 46 به ایران آمدم زیر فشار و کنترل ساواک باز فعالیت خودم را در سطوح مختلف سیاسى و فرهنگى ادامه دادم. در سال 50 در ارتباط با سازمان مجاهدین همراه با آقاى مهندس سحابى و آقاى هاشمى رفسنجانى بازداشت شدیم و در همین اوین مورد پذیرایى قرار گرفتیم و بعد از بیرون آمدن از زندان، مبارزات را در سطوح مختلف همراه با برادران همفکر و همگام ادامه دادیم که طبیعى است فعالیت ها مخفى بود. بعد از سال 54 با عده ای از برادران که امروز نقش فعال در انقلاب دارند به طور مخفیانه انحرافى را که در سازمان مجاهدین به وجود آمده بود افشا کردیم و روحیه­اى به جوانان مسلمان در داخل و خارج کشور دادیم. مطالبى که آن موقع با امضاى مستعار «مسلمانان متعهد» و... چاپ مى­شد از این حلقه بود. بعداً مطالبى که با امضاى "جنبش مسلمانان ایران " بود با جمعى دیگر از برادران مسلمان که باز آن روز نقش فعالى داشتند منتشر مى­ساختیم. از اواخر سال 56 به تدریج مبارزات علنى شکل مى­گیرد و در نیمة دوم سال 57 مبارزات گسترش پیدا می کند و توده­اى مى شود.

آنچه که بنده لازم مى­دانم در اینجا تأکید بکنم این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، این واقعیت وجود دارد که نهضت آزادى ایران و جریان فکرى که قبلاً توضیح دادم یکى از پایه­هاى اصلى انقلاب بود و کسانى که مى­خواهند این جریان را بکوبند نمى­دانند که آب به آسیاب که مى­ریزند، آب به آسیابى مى­ریزند که مى­خواهد کل انقلاب را مخدوش بکند. بنده خیلى خلاصه زمینه سازى­ها و مفصل حوادث را که قبل از پیروزى انقلاب انجام شده است ذکر می­کنم.

راجع به اربعین قم و تبریز و مسجد قبا و برنامه­ریزى­هاى عمومى آن و اولین سخنرانى عمومى آقاى مهندس بازرگان در مسجد قبا، برنامة پانزدهم شعبان (30 تیر) که نقطة عطفى بود؛ برادران و خواهران یادشان هست که قبل از برنامة 15 شعبان که قرار بود در همان زمین چهارراه مصدق برگزار شود[1] و سخنران آن آقاى مهندس بازرگان بود. وقتى پیام امام مى­آمد اثرش فقط در محدودة بازار بود. از آن تاریخ بود که اثر پیام امام به سطح شهر گسترش پیدا کرد و به تدریج تمام شهر تعطیل مى­شد و مردم عکس­العمل نشان مى­دادند. نماز عید فطر که جاى شهید دکتر مفتح بسیار خالى است بنده جزو ستاد اجرایى نماز عیدفطر بودم و مسئولیت کارهاى اجرایى آن به عهدة من بود. برادرمان آقاى هادى غفارى اینجا حضور دارند، آنچه بعد از نماز عید فطر انجام شد و باید بهایش را به ایشان بدهیم. برادرانى با ستاد برگزارى نماز عیدفطر تماس مى گرفتند که مى­خواهند بعد از نماز تظاهرات داشته باشیم جسأرتاً گفته شد بسیار خوب این کار را با توجه به شرایط آن زمان مستقلاً انجام دهید و ما هم جزو کسانى بودیم که به دنبال آقاى هادى غفارى عمل ایشان را تأیید کردیم و آن راهپیمایى باشکوه انجام شد. بعد از پایان برنامة نماز مرحوم شهید دکتر مفتح مطرح کردند که برنامة ما تمام شد و بعد برنامة راهپیمایى شروع شد.

[در اینجا آقاى لاجوردى (دادستان انقلاب مرکز) صحبت را قطع و مى گویند: «این مطالب چه رابطه اى با شهادت دارد اینها خاطرات شخصى است؟ »

حاکم شرع در جواب مى گویند: "نه خاطرات شخصى هم نیست ایشان بیان مى کنند که سوءقصدى ندارم و خدمتگزار بوده ام. بفرمایید."

بالاخره راهپیمایى­هاى تاسوعا و عاشورا و میدان شهدا؛ بنده به عنوان مسئول تبلیغات این راهپیمایى­ها عضو ستاد راهپیمایى­ها بودم. یعنى اگر این راهپیمایى­ها توانست چه در داخل و چه خارج از کشور آن نقش عظیم را داشته باشد قبول دارید که پایة اصلى برنامه ها تبلیغات بود.  وبالاخره ستاد استقبال از امام و باز بنده مسئول تبلیغات آن ستاد بودم و آن موج عظیمى که در آن تاریخ در داخل و خارج کشور به وجود آمد، نتیجة آن سازماندهى و آن تلاش بود. در این برنامه گروه وسیعى از جوانان معتقد به انقلاب و به اسلام شرکت داشتند. بنده براى اینکه خلاصه بگذرم یک نوار تاریخى از مصاحبه اى که در تاریخ پنجم بهمن ماه سال 57 در حسینیة ارشاد انجام شد، تقدیم مى­کنم. شاید در هیج نقطة دنیا سابقه نداشت تا آن حد خبرنگار در یک جا جمع بشوند. ایران مرکز خبر دنیا شده بود، دو نفر از شرکت کنندگان در این مصاحبه مطبوعاتى متأسفانه امروز در بین ما نیستند و ضایعه­اى براى انقلاب است. شهید استاد مطهرى و شهید دکتر مفتح و بنده هم به عنوان نمایندة ستاد استقبال از امام در این مصاحبه شرکت کردم و آقاى دکتر میناچى هم به عنوان مسئول (جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر) در این مصاحبه شرکت داشتند. بسیار جالب است اگر فرصتى بود این نوار را در این دادگاه مى­گذاشتند و مى­دیدید جوسازى­ها و سؤالاتى که در این یک سال و نیم اخیر براى منحرف کردن انقلاب اسلامى ما در این مملکت شده بسیارى از جواب­هایش در این نوار هست. واقعیاتى که در انقلاب مطرح بوده از زبان شهید استاد مطهرى، شهید دکتر مفتح، دکتر میناچى و بنده بازگو شده است. سؤالاتى که مخبرین در این مصاحبه مطرح کردند همین اتهامات و شبهاتى است که امروز در ارتباط دولت موقت یا شوراى انقلاب با سران ارتش، با خارجى ها و امثالهم مطرح هستند، چه اینها به وضوح نشان مى­دهد که تمام این اقدمات با اطلاع امام بوده است. نوار را عیناً تقدیم ریاست محترم دادگاه می کنم، بنده نمى­خواهم داخل جزییات اقدامات و تحولات قبل از پیروزى انقلاب بشوم. تشریح نقشى که سیستم ارتباطى داخل ایران با نجف اشرف و پاریس در انقلاب داشت و اقداماتى که برادران ما در خارج از کشور انجام دادند، نیاز به ساعتها وقت دارد. بعد از پیروزى انقلاب و تشکیل دولت موقت معاون امور انقلاب به بنده تکلیف کردند که روى طرح گارد ملى مطالعه بکنیم و بنده هم با تجربه­اى که درکارهاى اجتماعى و سازماندهى داشتم اسم و اساسنامه و شکل سازمان سپاه پاسداران را تهیه و پیشنهاد کردم که پس از تصویب، اولین هستة آن در پادگان باغشاه و بعد در پادگان عباس آباد تشکیل گردید. تا 8 اسفند سال 57 که مجداً به بنده تکلیف کردند که مسئولیت ادارة شهر تهران را به عهده بگیرم و بقیة 22 ماهى که شما شاهد کار ما و برادران ما در ادارة شهر تهران بودید. بنده در این زمینه مطلبى عرض نمى­کنم اگرکارى انجام شده به خاطر خدا و انجام وظیفه و خدمت به مردم بوده است فقط این مطلب را مى­گویم. این افتخار همیشه براى ما خواهد بود که بیش از 80 تا 90 درصد مردم شهر تهران از نظرخواهى­هایى که انجام شد اقدامات ما را تأیید مى­کردند.

 

ضرورت ارتباط با دشمنان

اما مسئلة شهادت، شهادت بر مى­گردد به ارتباط با خارجیان قبل از پیروزى انقلاب. خواهران و برادران و ریاست محترم دادگاه استحضار دارند که جناب آقاى مهندس بازرگان حدود یک سال و نیم قبل در یک مصاحبة تلویزیونى فرمودند که ما از سه ماه قبل از پیروزى انقلاب با کشورهاى مختلف خارجى ارتباط داشتیم و این ارتباط را براى مبارزه ضرورى تلقى کردند.

وقتى که ما با رژیم منحط شاه مى­خواستیم مبارزه کنیم و تمام سیستم اطلاعاتى و پلیسى در اختیارش بود در آن جو اختناق براى برنامه­ریزى مبارزه دسترسى به اطلاعات ضرورت داشت. اتفاقاً آقاى شیخ محمد منتظرى یکى از اتهاماتى که به آقاى مهندس امیرانتظام و دیگران وارد  مى­کردند این بودکه اطلاعات به سفارت امریکا مى­دادند و این اطلاعات براى امریکا خیلى مهم بود و این را به عنوان یک جرم تلقى کردند. پس اطلاعات براى مبارزه و جنگ نقش اساسى دارد و امروز با کوچکترین اطلاعى که از درون کشور عراق داشته باشیم و براى کسانى که جنگ را برنامه­ریزى مى کنند بسیار حیاتى است. اطلاعات مى­تواند چه بسا سرنوشت جنگ را تغییر بدهد، این واقعیتى است که هیچ کس نمى­تواند انکار بکند. بنابراین براى کسانى که در آن شرایط خفقان مبارزه مى­کردند دسترسى به اطلاعات مسئله­اى بسیار حیاتى بوده و براى هر سازمان سیاسى در آن شرایط خفقان از ضروریات بوده است که بتواند کسب اطلاع بکند. بنابراین کسانى که مى خواهند نقش ارتباط را محکوم بکنند در اشتباهند. نقش ارتباط به هیچ وجه مذموم نیست. آنچه که مهم است محتواى ارتباط است و نیت ارتباط که آیا ما در این ارتباط مى­خواهیم به یک ملتى خیانت بکنیم یا خدمت؟ براى نهضت آزادى ایران که یک پایة مهمى از مبارزات قبل از پیروزى انقلاب بوده است کسب اطلاعات از منابع مختلف بر این اساس استوار بوده که اگر عمل نکرده بود شما بایستى امروز خرده مى­گرفتید که چطور یک سازمان سیاسى بدون اطلاع و چشم بسته مى­خواسته نسبت به مسائل درون انقلاب و برنامه­ریزى مبارزات سیاسى ایران عمل بکند دراین صورت انتقاد و ایراد وارد بود.

 در اینجا حاکم شرع صحبت توسلى را قطع کرده و مى گوید: "جناب آقاى توسلى در ارتباط با فرمایشات شما دادسرا اصل اطلاع را رویش انگشت مى­گذارد، مسئله این بوده که آقاى امیرانتظام روى دل با آنها باز کرده و اسرار دولت اسلامى را در اختیار آنها گذاشته، جناب آقاى بازرگان هم فرمودند که ما با امریکایى­ها مى­گفتیم که اطلاعات شوروى را به ما بدهند و به اینها هم مى­گفتیم که اطلاعات آنها را به ما بدهند که خود این از نظر اسلام مردود نیست، خوب بود براى ما روشن مى­کردید که آقاى امیرانتظام مؤدت با آنها نداشت که قرآن نهى فرموده: "یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء... " و استدلال دادسرا هم همین آیه بوده. این اوراق نشان مى­دهد که آقاى امیرانتظام با آنها روى دل باز مى­کرده و فلان چنان شده و خمینى چنین شده. چنانکه اسرار دولت آقاى بازرگان را با یک شکلى در اختیار آنها قرار مى­داد والا قرآن کریم مى­فرماید: "لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلونکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم" ترجمة آیه: خدا شما را نهى نمى­کند با کفارى که سر دشمنى با شما ندارند حتى با آنها احسان هم بکنید. اتهام در اصل ارتباط نیست، اتهام این است که آقای امیرانتظام روى دل با آنها باز کرده، اسرار دولت را در اختیار آنها مى­گذاشته، این نکته را اگر بتوانید دفاع کنید خیلى مناسب است.»

توسلى ادمه می دهند: « متشکرم. همان طور که فرمودید اصل ارتباط مورد تأیید و ضرورى است، حتى پیامبر (ص) هم با کفار مکه ارتباط داشتند و از دشمن کسب خبر مى­کردند. قبل از پیروزى انقلاب بسیارى از شخصیت­هاى کنونى مملکت براساس همین ضرورت با مقامات سفارت امریکا و سفارتخانه­هاى دیگر ارتباط داشتند. این مطلبى است که در رسانه هاى گروهى تصریح و اعلام شده، نه تنها آقاى مهندس بازرگان ارتباط داشته­اند، آقاى دکتر بهشتى، آقاى موسوى اردبیلى و دیگران هم ارتباط داشته­اند و هیچ کس این ارتباط را مذموم نمى­داند. آنچه مهم است نیت و محتوا و نتیجة ارتباط است، به خصوص امروز که مسئولان مملکت در سطوح مختلف با خارجیان ارتباط دارند و مهم این است که آیا این ارتباط عادله است یا نه؟ آیا به نفع ما بوده است یا سر ما را کلاه گذاشته­اند؟ این مسئله مهم است، امروز هم در بررسى ارتباطات مسنولین دولتى مهم است که آیا در این ارتباط ما برنده هستیم؟ آیا منافع و مصالح ملتمان را حفظ مى­کنیم یا خارجى­ها سر ما کلاه مى­گذارند؟ در واقع این ارتباطات این خطر را هم همیشه دربردارد، یعنى اگر متانتى که باید مؤمن داشته باشد نداشته باشیم و آنها ورزیده­تر باشند احتمال دارد سر ما را کلاه هم بگذارند.

اصل شهادت: در آن قسمتى که قبل از پیروزى انقلاب بنده در جریان ارتباط بودم، از حدود خردادماه 57 است که بنده به عنوان مترجم آقاى مهندس بازرگان با نمایندة سفارت امریکا شرکت داشتم. در این دادگاه محترم شهادت مى­دهم که اطلاعاتى که ما از این افراد مى­گرفتیم برای  برنامه­ریزى مبارزات قبل از پیروزى انقلاب بسیار مفید و مؤثر بود، به ما واقع بینى و چشم باز مى­داد.

در حدود خردادماه سال 57 که هنوز نهضت گسترش پیدا نکرده بود ما در این جلسات تأکید مى­کردیم که این حکومت پوشالى است، رژیم شاهنشاهى مورد تأیید ملت ایران نیست و مردم به امام اعتقاد دارند، امام نقش رهبرى دارد و شما باید این واقعیت را بپذیرید و این از مطالبى بود که ما آنها را بمباردمان مى­کردیم و کسانى که در این ارتباط آشنایى دارند مى دانند که این نوع بمباردمان­ها تا چه اندازه مى­تواند مؤثر باشد. ما در این اقدام همیشه خدا و مصالح ملت را در مقابل چشمان خود ناظر و شاهد مى­دیدیم و با احساس مسؤولیت سنگینى، دست به این اقدام  مى­زدیم. تا حدود آذرماه 57 بنده این مسؤولیت ترجمه و ارتباط را داشتم. با پیشنهاد جناب         آقاى بازرگان این مسؤولیت از آن تاریخ به آقاى مهندس امیرانتظام واگذار شد، بنابراین چه قبل از پیروزى انقلاب که بنده و ایشان نقش مترجم و رابط را داشته­ایم در خدمت انقلاب و مسئولان انقلاب عمل کرده ایم و چه بعد از پیروزى انقلاب آقاى مهندس امیرانتظام زیر نظر دولت موقت به عنوان مأمور دولت عمل کرده­اند و جناب آقاى مهندس بازرگان هم ضمن شهادت خودشان تأیید و قبول مسؤولیت فرمودند. اما این مطلب را لازم مى دانم به استحضار دادگاه محترم برسانم که ابهامات زیادى روى اسناد باقى مانده در سفارت و هدف­هایى که از باقی گذاردن قسمتى از اسناد داشته­اند وجود دارد که آقاى مهندس امیرانتظام توضیح داده­اند.

اما آنچه بنده مى­خواهم تأیید کنم این است که آیا بهتر نیست به جاى توجه روى گزارش­هاى غیرمستند که از سوى دشمنان انقلاب و فاسقین تنظیم شده، دادگاه محترم روى واقعیات و عملکرد

آقاى مهندس امیرانتظام متمرکز شود نه روى ظن و گمان و جوسازى که جریانى سیاسى براى به دست گرفتن قدرت ایجاد کرد و آقاى امیرانتظام را به صورت چماقى براى ضربه زدن و از صحنه خارج کردن این جریان سیاسى اصیل مطرح ساخت؟ باید انگیزة روى دل بازکردن آقاى مهندس امیرانتظام و آثار عملى آن مورد توجه قرار گیرد. آیا آقاى مهندس امیرانتظام اطلاعى داده­اند که دشمن علیه انقلاب اسلامى استفاده کرده است؟ یا مذاکرات به طور طبیعى در سطح روابط دیپلماتیک و به طور متعارف انجام شده است؟ منافع کشورهاى خارجى درکشور ما چیست؟ بدون تردید اگر دشمن از نظر فرهنگى و سیاسى مى­خواهد در کشور ما نفوذ داشته باشد به خاطر سلطة اقتصادى است. آیا ببینیم مؤدت و روى دل بازکردن آقاى امیرانتظام در این ارتباطى که داشته­اند موجب عقد قراردادى برخلاف مصالح انقلاب و ملت ما شده است؟ آیا مصالح ملت نادیده گرفته شده؟ در این محیط جوسازى شده براى قضاوت عادله، دادگاه محترم فقط مى توانند روى عملکرد دولت موقت و آقاى امیرانتظام کامل بررسى فرمایند. مثلاً در مورد ارزیابى ارتباطات خارجى دولت آقاى رجایى و اینکه آیا مؤدت با دشمنان ملت داشته­اند یا نه؟ مثلاً در مورد حل مسئلة گروگان­ها که امروز در جامعة ما مطرح است باید نتایج آن را بررسى کرد و اینکه آیا نتیجة آن به نفع ملت ما بوده یا نه؟ به نفع ملت عمل شده یا سر دولت را کلاه گذارده­اند؟ در روابط خارجى دولت موقت نیز باید دید اگر نظر خاصى برخلاف مصالح ملت در میان بوده این نظر منتج به چه عملى شده است؟ آیا بیت المال از مملکت خارج شده؟ آیا افراد طاغوتى فرار داده شده­اند؟ آیا عملى انجام شده که امریکا از آن براى ضربه زدن به انقلاب استفاده کرده است؟ من شهادت مى­دهم تا آنجا که اطلاع دارم جز به خاطر خدا و خدمت به ملت و انجام وظیفه عملى انجام نشده است. صرفاً براساس گزارش دشمنان انقلاب و فاسقین بدون هیچ گونه مدرک و سند و شهادت معتبر نمى­توان چنین اتهامات بى اساسى را وارد دانست.

 

دو جریان اصیل اسلامی

اما مطلبى را ریاست محترم دادگاه در ابتداى دادگاه فرمودند، دقیقاً نکته­اى بود که مى خواستم در پایان مطالبم عرض کنم. محاکمة آقاى امیرانتظام و جوسازى­هایى که شده است، نمى تواند  بن بست­هاى انقلاب را حل بکند. بیایید واقع بین باشیم. واقعیت این است که دو جریان اصیل اسلامى به خصوص بعد از شهریور 20 در مملکت ما وجود داشته و امروز هم ادامه دارد. براساس

آیه­اى که تلاوت کردم برداشت­هاى متفاوت در جامعة اسلامى مورد پذیرش است. "فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. "

(در اینجا حاکم شرع شروع به صحبت مى کند و توضیحى در مورد آیة تلاوت شده مى­دهد و ضمن تفسیر نتیجه مى­گیرد که باید بهترین قول ها را در نظر گرفت نه همة قول ها را).

توسلى ادامه مى­دهد که: "طبیعى است احسن باید بهترین نظریات باشد. آنچه که بنده مى خواستم عرض کنم این است که بعد از شهریور 20 در مملکت ما دو جریان اصیل اسلامى وجود داشته و امروز نیز ادامه دارد. یک جریان همان جریانى است که بندة عرض کردم اگر آقاى امیرانتظام مجرم باشند مجرمین اصلى آن آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان و دکتر سحابى هستند. این جریانى است در بین اقشار تحصیل کرده و روشنفکر جامعة ما که اعتقادات خودشان را از طریق منطق و استدلال و عقل متکى بر مذهب به دست آورده اند. یک حرکت اصیل اسلامى دیگرى وجود دارد که شاید مقدمین این حرکت فداییان اسلام باشند و از متن توده جامعه ما جوشیده اند و اسلام را در آن کلیتش مى خواهند، اسلام این طور گفته و این است و جز این نیست و باید بى درنگ نیز اعمال شود.»

دادستان سؤالى مى کند آقاى توسلى ادامه مى دهند: « عرض کردم بله این تحلیلى است که بنده دارم، ادامة این جریان هیئت­هاى مؤتلفه است که در سال هاى 40 شکل مى گیرد و نقش بسیار مؤثرى در 15 خرداد و قیام 15 خرداد و رسانیدن پیام امام در آن شرایط خفقان ایفا مى­کنند. این دو جریان اصیل فکرى در جریان انقلاب و بعد از آن در کنار هم حضور داشتند. اینکه امام امت به کرات مسئلة فیضیه و دانشگاه را مطرح ساخته اند اشاره به این دو جریان است. همان طور که در پیروزى انقلاب فیضیه و دانشگاه در کنار هم بودند، براى تداوم انقلاب نیز ضرورى است. این نکته­اى است که برادران ما از 20 سال یا 30 سال قبل مورد توجه­شان بود که باید دانشگاه و فیضیه پیوند داشته باشند، از یک طرف روحانیت را به دانشگاه آوردند و از طرف دیگر سیاست را به مساجد و حوزه ها. در سال 1339 که مرحوم آیت الله بروجردى فوت کرده بودند، سازمان­هاى سیاسى آن روز مثل جبهة ملى مخالف برگزارى مجلس ترحیم براى ایشان بودند، دوستان ما      على­رغم مخالفت آنها براى نشان دادن پیوند طلبه و دانشجو از طریق انجمن اسلامى دانشجویان به قم رفتند و راهپیمایى باشکوهى در شهر قم در کنار برادران طلبه برگزار کردند و اتفاقاً آن روز ما وارد به مدرسه­اى شدیم که آقاى دکتر بهشتى در آنجا درس مى­دادند و ایشان براى ما سخنرانى کردند و افرادى مثل آقاى سید هادى خسروشاهى جزو طلبه هاى مبارز آن دوره بودند. پیوند  آیت الله طالقانى با جناب آقاى مهندس بازرگان همین فلسفه است، اینکه مى بینید شهید استاد مطهرى در این جریان حضور پیدا می­کند این پیوند است و این تنها راه حلى است که انقلاب ما بتواند تداوم داشته باشد که فیضیه و دانشگاه در کنار هم و دست در دست هم داشته باشند. ما سمبل فیضیه را امام مى­بینیم و سمبل دانشگاه را آقاى مهندس بازرگان. این دو جریان بایستى در کنار هم باشند تا تداوم انقلاب اسلامى امکان پذیر باشد. بعد از پیروزى انقلاب براى اینکه انقلاب ما نتواند آن انسجام اولیة خودش را داشته باشد و منحرف شود، کسانى که به طور ریشه­اى به اسلام و انقلاب اسلامى اعتقاد نداشتند دو تز انحرافى را مطرح کردند، گروهى از همان روزهاى بعد از پیروزى انقلاب واژة لیبرال را مطرح کردند. گروه دیگر تز ارتجاع را براى اینکه فیضیه و دانشگاه نتوانند درکنار هم باشند. با طرح ارتجاع و لیبرالیسم بین فیضیه و دانشگاه جدایى و شکاف به وجود آوردند و این یکى از رموز جدایى مردم، تفرقه، نفاق، پراکندگى و همان شکاف­هایى است که ریاست محترم دادگاه در ابتدا دادگاه از زبان پیامبر اسلام (ص) مطرح کردند.

 

خطر توطئه آمریکا و شوروی

توجه دادگاه محترم را به این واقعیت تاریخى که سابقة نیم قرن در مملکت ما دارد جلب می­کنم. اینکه کسانى خواسته باشند یکى از پایه هاى انقلاب اسلامى را امریکایى و در خط امریکا معرفى بکنند؛ این همان خط امریکاست و همان کتابى است که آقاى دکتر یزدى در مجلس معرفى کردند به نام "گروگان خمینى" این همان خط است. آن کتاب که نویسنده­اش عضو "سیا" است   مى­خواهد معرفى بکند این انقلاب که شما مى­گویید اسطوره است براى کشورهاى اسلامى، این   بى­محتواست، این دست پروردة خود ما بوده، خود ما آن را پایه گذارى کرده­ایم، مى­گویید نه؟ خودشان مى­گویند فلانى و فلانى که نقش مهم در انقلاب داشته­اند امریکایى هستند. خود آنها این طور مى­گویند. این دامى است که دشمن در مقابل انقلاب ما باز کرده. آنها توطئه­گر هستند، آنها کارشناس دارند، آنها دقیقاً مسائل درون انقلاب ما را ارزیابى مى­کنند و از این طریق راحت­تر با بدنام کردن چهره هاى اصیل انقلاب و ایجاد تحیر و بى تفاوتى در درون جامعه تلاش مى کنند شرایط 28 مرداد را به وجود آورند. این شیوه که استراتژى مشترک امریکا و شوروى است و توسط گروه هاى چپ و چپ نما و متأسفانه دوستان نادان انقلاب پى­گیرى مى شود بسیار مؤثرتر و مهلک­تر از تجاوزى است که دولت بعث عراق به مملکت ما کرده است. بنابراین با توجه به مسائلى که در این دادگاه مطرح شده است و حساسیت این دادگاه بسیار ضرورى است که ریاست محترم دادگاه توجه خاص مبذول نمایند. آقاى مهندس امیرانتظام، به عنوان فرد مطرح نیست ما باید به وظیفة خود عمل کنیم، اگرچه فدا بشویم، آنچه مطرح است مصالح انقلاب و سرنوشت ملت ماست. به کجا مى­رویم؟ آیا آنچه در درون انقلاب ما مى­گذرد دست­هایى که  چهره­هاى صادق و صمیمى انقلاب را که دیروز در کنار هم بودند امروز در مقابل هم قرار داده­اند دوستان انقلاب هستند؟ آیا ما مى­توانیم قبول کنیم که آقاى مهندس امیرانتظام براساس گزارش کسانى که جاسوس و دشمن ما بودند جاسوس تلقى شوند، اما کسانى که سوابق چهل سالة آنان و عملکرد امروز آنان نشان مى­دهد و با ابرقدرتها ارتباط دارند و با نفوذ در ارگان هاى مملکتى اطلاعات را به دشمنان انقلاب مى­دهند و به طور مستمر علیه انقلاب اسلامى توطئه مى­کنند جاسوس نیستند؟ آنها با این سوابق باید آزادانه نشریه داشته باشند و آزادانه فعالیت کنند و هیچ گونه سؤالى و ابهامى در مورد آنان مطرح نشود، ولى آقاى مهندس امیرانتظام بر اساس اینگونه گزارشها و جوسازى ها به عنوان جاسوس در این دادگاه محاکمه مى شود. باید مشخص شود جاسوس واقعى کیست؟

من به عنوان فردى که 25 سال در مبارزات مملکتم شرکت داشته­ام و در این انقلاب نیز نقش کوچکى داشته­ام و خدمت کرده­ام و شاهد ریختن خون دهها هزار شهید که یکى از این شهیدان برادر خود من بوده و صدها هزار معلول (که آقاى دکتر خواجوى قبل از دادگاه اشاره کرده­اند یکى از مشکلات ما و دو نسل آیندة ما همین معلولین خواهند بود.) [بوده ام، از] دادگاه محترم و ملت قهرمان ایران مى­خواهم قبل از آنکه حکمى صادر شده باشد به خود آییم و ببینیم به کجا مى­رویم و چکار مى­کنیم؟ از دادگاه محترم مى­خواهم آنچه را که حق هست، آنچه را که خواست خداست و مصالح انقلاب ایجاب مى­کند حکم کنند. این مسائل با بى طرفى عنوان شد و از دادگاه محترم و خواهران و برادرانى که حوصله کردند به صحبتهاى من گوش دادند تشکر          مى­کنم. والسلام والعاقبة للمتقین.

منبع: روزنامه میزان تاریخ های 9، 10، 12، 13 خرداد 1360 و

کتاب « آن سوی اتهام» جلد دوم « محاکمه و دفاعیات عباس امیر انتظام در دادگاه انقلاب- اسفند 59 تا خرداد 60- نشر نی



[1] - منظور زمین ضلع شمال غربى تقاطع خیابان طالقانى و ولى عصر است که در حال حاضر مربوط به جامعة الامام الصادق (ع) مى باشد که در آن زمان بایر بود.

گفته‌ها و ناگفته‌های بعثت؛ جمع‌بندی مجموعه سخنرانی‌های مهندس مهدی بازرگان در مورد بعثت

 


 

تدوین و تفصیل سخنرانی مهندس محمد توسلی
در اینستاگرام انجمن اسلامی مهندسین
(21 آبان‌ماه 1399) 

مقدمه:

یکی از موضوعاتی که در جلسات سخنرانی انجمن اسلامی مهندسین در مراسم جشن عید مبعث پیامبراکرم(ص) توسط زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان ارایه شده، «بعثت و رسالت پیامبر» بود. با توجه به اهمیت آن در شرایط کنونی به بازخوانی آن مجموعه در این سخنرانی پرداخته شده است.

مهندس بازرگان از سال 1337 تا سال 1373 به مناسبت جشن عید مبعث پیامبر اسلام(ص) بیش از 20 سخنرانی دارند که در دو جلد مجموعه آثار 2 (بعثت 1) و مجموعه آثار 17 (بعثت 2) و برخی در مجموعه آثار بازیابی ارزش‌ها منتشر شده است[1]. در هر سخنرانی، مهندس بازرگان با استناد به یک کلمه و یا عبارتی از آیه دوم سوره جمعه موضوعی را متناسب با شرایط و نیاز زمان مطرح کردند.

البته این مجموعه سخنرانی‌های بعثت جزیی از بیش از 300 اثر مهندس بازرگان است که تاکنون در 34 جلد مجموعه آثار ایشان توسط بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان تدوین شده  و 24 جلد آن تاکنون چاپ و منتشر شده و این مجموعه همراه با مجموعه آثارهای 25 تا 34  که هنوز مجوز چاپ دریافت نکرده‌اند در سایت بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان قابل دسترسی است.

جمع‌بندی موضوع بحث «گفته‌ها و ناگفته‌های بعثت» که در سخنرانی‌های بعثت از «خداپرستی و افکار روز» تا «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» و «بعثت و آزادی» آمده و در این یادداشت مورد توجه است، در سه محور زیر متمرکز می‌باشد:

1-    اگرچه در هر سخنرانی بعثت موضوعی متناسب با شرایط و نیاز روز مطرح شده، از جمله «بعثت و ایدئولوژی» که بعدا توضیح داده شده، اما محتوای آنها کاملاً با سخنرانی «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» منسجم و هماهنگ است و همواره بر «خدا و آخرت و عمل صالح» تأکید دارد.

2-    پیام راهبردی مورد تأکید این مجموعه که هدف اصلی بعثت همه پیامبران است رفع موانع قرارگرفتن انسان در جایگاه طبیعی کمال مورد نظر خالق هستی و راهکاری راهبردی برای خروج از بحران‌های کنونی جامعه امروز ما و جامعه توسعه یافته بشری است. این پیام، آن روز حتی برای بسیاری از روشنفکران جامعه ما هم قابل فهم نبود.

3-    از جمله ناگفته‌های بعثت موضوعات آشپزی، علمی، اقتصادی و اداره جامعه است که به عهده خود مردم واگذار شده است. یعنی جایگاه نهاد دین و روحانیت در عرصه عمومی است و اداره جامعه در اختیار مردم.

آیات بعثت

 مهندس بازرگان با استناد به آیه دوم سوره جمعه برنامه چهار ماده­ای بعثت پیامبر اسلام (ص) را در مجموعه سخنرانی‌های بعثت خود به شرح زیر توضیح داده‌اند:

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ[2]

ماده اول:   یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ      که آیاتش را بر آنها خواند،                        (تلاوت آیات)

ماده دوم:   یُزَکِّیهِمْ              و از (پلیدی و جهل و شرک) پاکشان می‌کند،     ( تزکیه )

ماده سوم :  یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ      به آنها کتاب می­آموزد،                                        ( تعلیم کتاب)

ماده چهارم: وَالْحِکْمَةَ             فرزانگی می­آموزد.                                                  (حکمت)

در آیات دیگر قرآن همین چهار محور به عنوان رسالت انبیاء مشخص شده است. از جمله آیه 129 سوره بقره از زبان حضرت ابراهیم هم همین درخواست صورت گرفته با این تفاوت که مرحله «یزکیهم» بعد از «یعلم الکتاب و الحکمه» آمده است.

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ [3]

قبل از مرور مجموعه سخنرانی‌های بعثت  برای بررسی محورهای مورد اشاره، در اینجا به اختصار توضیحات اجمالی در باره مفاهیم مورد نظر در برنامه چهار ماده‌ای آیات بعثت ارایه می شود.

«هو» الذی بعث؛ با توجه با آیه اول سوره جمعه که تاکید بر: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ المَلِکِ القُدُّوسِ العَزِیزِ الحَکِیمِ»؛ توانمندی گسترده خالق هستی دارد و صفات پادشاهی، قداست، عزت و حکمت فراگیرخداوند را عنوان می‌کند، او و فقط او در چنین جایگاهی است که پیامبری از میان خود آنان «منهم» برمی‌انگیزد. و تاکید دارد که ارجاع رسالت و ایفای وظائف نبوت صرفا از ناحیه خدا بوده، هیچ فرد و صنف و نهادی حق ادعای انجام یا ادامه آن را ندارد.

«بعث» فی‌الامیین رسولا منهم، موضوع خودجوشی و برانگیختی انسان است که سازوکار آن در سخنرانی خودجوشی سال 1340 توضیح داده شده است،

«یتلوا علیهم آیاته»، بعد از مقدمه آیه که پدیده چگونگی بعثت پیامبران توضیح داده می‌شود، ماده اول رسالت پیامبران این چنین توضیح داده می شود: آیات و نشانه هایی که در خلقت و هستی وجود دارد در معرض آگاهی انسان قرار می‌گیرد تا با مشاهده واقعیات خلقت و شناخت حقایق وجود، انسان فطرت و ظرفیت های وجودی خود را با این نشانه های هستی پیوند زده و هماهنگ سازد،

«یزکیهم"، ماده دوم، با بهره‌گیری از نشانه های ارایه شده انسان وجود خود را از هر نوع پلیدی، ظلم، جهل و شرک پاک سازد و پیامد آن آثار روانی و ایجاد محیط مناسب درونی انسان برای تربیت پذیری و خودآگاهی به هدف اصلی حیات و سرنوشت اوست (خدا و آخرت)،

«یعلمهم الکتاب»، ماده سوم، در مرحله بعد تعلیم راهنمایی‌های راهبردی برای زندگی انسان است،

«والحکمه»، ماده چهارم، اگر خداوند حکیم است خود این حکمت و فرزانگی و هوشمندی را در وجود انسان به ودیعه گذارده است تا پس از تزکیه وجودی خود و بهره‌گیری از راهکارهای راهبردی ارایه شده در کتاب بتواند برای حل مسایل خود در زندگی دنیا شخصا از آنها بهره‌گیری کند.

 

محدوده رسالت پیامبر (ص)

در آیات بعثت چهار ماده اصلی موضوع برنامه و رسالت پیامبران تبیین شده است. برای اینکه مردم انتظارات بیشتری از پیامبران نداشته باشند و بر ظرفیت  و فرزانگی که خداوند در وجود انسانها به ودیعه گذشته است متمرکز باشند خداوند در آیات متعدد دیگری محدودیت رسالت پیامبر را مورد تاکید قرار می دهد.

از جمله در آیات 45 و 46 سوره احزاب تاکید می کند که:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا.وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا.» [4]

همچنین در آیات متعددی جنبه‌های سلبی رسالت پیامبر را مورد تاکید قرار داده است تا انتظارات مردم را از پیامبر و محدوده رسالت او مشخص کند و مردم جایگاه خودشان را در دوران زندگی به درستی تشخیص بدهند و به وظایف ایمانی خودشان عمل کنند.

در آیات زیادی در قرآن محدوده وظایف و اختیارات پیامبر را مشخص و تصریح می‌کند که وظیفه او صرفا ابلاغ و یادآوری رسالت است و هرگز مسئولیت اجبار و اکراهی در پذیرش رسالت نباید مطرح باشد تا انسان خود با اختیار راه هدایت یا گمراهی را انتخاب کند؛

إِنَّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً [5]

«وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ.»[6]

انسجام مجموعه سخنرانی‌های بعثت

برای بررسی انسجام محتوایی مجموعه سخنرانی‌های بعثت از سال1337 تا 1371 که سخنرانی «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» ارایه شده مروری اجمالی بر تعدادی از این سخنرانی‌ها به ویژه سخنرانی‌هایی که بیشتر مورد انتقاد بوده چون « بعثت و ایدئولوژی» خواهیم داشت.

ابتدا مجموعه سخنرانی‌های بعث 1 با عناوین مندرج در جدول زیر را مرور می‌کنیم:

 


 

مقالات مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان جلد 2

بعثت 1

 

1

خداپرستی و افکار روز

سال 1337

در مسجد هدایت

2

مسلمان اجتماعی و جهانی

سال 1338

انجمن اسلامی مهندسین در مسجد هدایت و دانشجویان، در کوی امیرآباد

3

انسان و خدا

سال 1339

انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد حاج حسن تهران

4

خودجوشی

سال1340

انجمن اسلامی مهندسین،  در مسجد حاج حسن تهران

5

مساله وحی

سال 1341

انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد هدایت

6

تبلیغ پیامبر

سال 1342

در زندان قصر تهران

7

بعثت و ایدئولو‍ژی

سال 1343

در زندان قصر تهران

8

خدا در اجتماع

سال 1344

در زندان برازجان

9

بعثت و تکامل

سال 1346

انجمن اسلامی مهندسین، در مسجد دبیرستان کمال

10

انگیزه و انگیزنده

سال 1348

 

 

بطوری که ملاحظه می شود این سخنرانی‌ها که به مناسبت جشن عید مبعث انجمن اسلامی مهندسین در محل های مختلف از جمله: مسجد هدایت، مسجد حاج حسن تهران، دبیرستان کمال، کوی امیرآباد که دراختیار بودند و همچنین در سالهای 42 تا44 در زندان های قصر و برازجان در دوران محکومیت سران و فعالان نهضت آزادی ایران در رژیم استبدادی پهلوی  انجام شده است.

خدا پرستی و افکار روز

 اولین سخنرانی است که مهندس بازرگان در سال 1337 یعنی یک سال بعد از تاسیس انجمن اسلامی مهندسین در جشن عید مبعث انجمن در مسجد هدایت ارایه می‌کند. این سخنرانی در شرایطی ارایه می شود که هنوز افکار مارکسیسم و الحاد از یک سو و از سوی دیگر غرب زدگی جامعه روشنفکری به ویژه دانشجویان را متاثر کرده است. در این سخنرانی مهندس بازرگان تاکید می‌کند: «مردم تصور می‌کنند که غربی ها که توسعه پیدا کرده‌اند، علم و تمدن بشر به مرحله‌ای رسیده که حس می‌کنند مالک همه جا شده است. اما در واقع فاقد همه چیز است، خلاء اخلاقی، عاطفی، خلاء روحی، بنابراین در تلاش و پرواز است.» و در ادامه و جمع‌بندی می‌گویند: «خدا پرستی نه تنها کهنه و خارج از بحث نشده، بلکه روز به روز زنده‌تر و ضروری‌تر خواهد بود.»  

انسان و خدا

این سخنرانی در سال1339 در جشن عید مبعث انجمن اسلامی مهندسین در شرایطی که فضای سیاسی جامعه تا حدودی باز شده در مسجد حاج حسن (خیابان حافظ- میدان شاهپور) ارایه شده و توجه مخاطب را به خدا و آخرت جلب می‌کند و می‌گوید: «انسان به رغم پیشرفت هایی که کرده، نمی داند بکجا می رود؟» در مکتب انبیاء به این نیاز انسانی پاسخ داده شده و در آموزه‌های قرآنی انسان را این‌چنین مخاطب قرار می‌دهد: « یا أَیُّهَا الإِنسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ» [7]  و در جمع بندی تاکید می شود: « برای اداره اجتماع و تربیت شخصیت انسان، علاوه بر آبادی دنیا باید آخرت خودت را هم آباد کنی».

خود جوشی

مهندس بازرگان در فضای سیاسی سال1340 با استناد به کلمه «منهم» در مقدمه آیه بعثت مورد بحث موضوع خودجوشی و ظرفیتی که خداوند در وجود انسان به ودیعه گذارده که می‌تواند با فرزانگی و بهره گیری از عقلانیت راه کمال خود را طی کند. در این سخنرانی با استناد به آیات قرآن از جمله: « هُوَ مَعَکُم أَینَ ما کُنتُم (حدید/4) رسالت انبیاء نزدیک کردن انسان به خدا و بالا بردن او بوده است» و سپس اضافه می کند: « مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلعَبِیدِ»[8] تاکید بر خدا، آخرت و عمل صالح فرایندی است که در خود جوشی هم مورد تاکید قرار گرفته است.

تبلیغ پیامبر

این سخنرانی در شرایط سال 1342 پس از بازداشت بهمن سال 1341در زندان قصر، به مناسبت جشن عید مبعث ارایه شده است. پیام اصلی آن تقویت روحیه کار جمعی و هماهنگ با جنبش اجتماعی است: «در اجتماع و اتحاد است که استعدادها و امکانها بروز و ظهور می‌نماید و افراد تربیت و تشویق می‌شوند، دوست دلگرم و دشمن فراری می‌شود و نیروی دفاعی و تعرضی جمع متشکل، موانع را منهدم می‌کند و همکاری‌های بزرگ و کارهای محال را عملی می سازد... إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم»[9]

بعثت و ایدئولوژی

این سخنرانی که در شرایط سیاسی سال 43 در زندان قصر پس از رخداد 15 خرداد سال 42 که جامعه با انسداد سیاسی روبرو شده، ارایه شده است. باتوجه به گفتمان و تجربه جهانی آن روز تنها راهکار برای خروج از شرایط انسداد مبارزه انقلابی و مسلحانه بود. شکل‌گیری چنین نهادی با توجه به تجربه انقلاب‌های  مارکسیستی داشتن ایدئولوژی ضروری بود. لذا در آن شرایط این تقاضا مطرح شده بود چرا مبارزان مسلمان ایدئولوژی ندارند. در پاسخ به چنین تقاضایی مهندس بازرگان در این سخنرانی می‌گوید: «اگر ایدئولوژی مورد توجه است، چرا از منابع فرهنگی خودمان ایدئولوژی در پاسخ به نیاز امروزجامعه ارائه نشود؟»

مهندس بازرگان ضمن مرور همه ایدئولوژی های مطرح و نقد آن‌ها می‌گوید:«ایدئولوژی انسان باید از مبانی خداپرستی الهام بگیرد و از دریچه و با دیدگاه الهی به دنیا نگاه کند و مردم را اداره کند، نه آن که اختیار حکومت را به دست متولیان مذهبی، بهر کیفیت و درک و رفتاری که دارند بسپاریم و طاعت کورکورانه را باب کنیم.»

در ادامه نگاه راهبردی آموزه های قرآنی را چنین جمع بندی می‌کند: «بر اساس آیات قرآنی و به منطوق صریح پیام علی(ع) صاحب حکومت و برگزیده زمامدار خود مردم است و حکومت اسلامی یک حکومت دموکراسی و حکومت عامه است.»

جمله پایانی این سخنرانی، که در سایر موارد دیده نمی شود، نظر مهندس بازرگان را  در خصوص شرایط خاص آن زمان و ارایه این سخنرانی نشان می‌دهد: «آنچه در این مجموعه با معلومات ناقص نگارنده آمده، صرفا برداشت از قرآن و سنت اسلام است و بهیچ وجه ادعا ندارد که قطعی و خالی از خطا نباشد. بر عهده پویندگان مختلف است آن را بررسی کنند.»

خدا در اجتماع

این سخنرانی در سال1344 در زندان برازجان در شرایطی که جمعی از سران حزب توده هم‌بند بودند ارایه شده و در آن آمده است: « بشر متمدن امروزی از دین و خدا شناسی احساس بی‌نیازی می‌کند، جوامع سنتی هم کمتر به خدا شناسی توجه دارد.» و در ادامه این جمع بندی را دارند:« مسلک‌های مادی هدفشان رفع فقر و گرسنگی است و بهمان‌ها متوقف می شوند. در صورتی که اسلام مبارزه‌اش با فقر ایدئولوژی و (راهکار) جلوگیری از فقر است.»

بعثت و تکامل

این سخنرانی در سال1346 پس از آزادی از زندان به مناسبت جشن مبعث انجمن اسلامی مهندسین در محل دبیرستان کمال ارایه شده است. مهندس بازرگان ضمن اشاره به چهار ماده بعثت پیامبر (ص) به این سوال پاسخ می دهد چرا یک سوم آیات قرآن به مسئله آخرت تاکید دارد؟ و چکیده پیام بعثت را ایمان به «خدا» و ایمان به «آخرت» و «عمل صالح» می داند.

انگیزه و انگیزنده

این سخنرانی در جشن انجمن اسلامی مهندسین در سال 1348 ارایه شده و در آن ضمن تاکید بر این که آیات احکام دین فقط چهار و نیم در صد آیات است، سراسر قرآن بر ایمان به خدا، ایمان به آخرت و عمل صالح تاکید شده و از جمله به این آیه استناد می‌کند: « قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[10]

 

بین سال 48 و 59 با توجه به شرایط خاص این دوره که فضای سیاسی کاملا بسته می شود و ساواک هم با احضار مهندس بازرگان فعالیت انجمن اسلامی مهندسین را بعد از سال1353 متوقف می‌کند عملا فرصتی برای برگزاری جشن مبعث به جز سال 52 نبوده است. به همین مناسبت ادامه سخنرانی‌ها بعد از انقلاب از سال 59 که در مجموعه آثار جلد 17 (بعثت 2) چاپ شده در جدول زیر ارایه شده است که محورهای تعدادی از آن‌ها را مرور می کنیم.


 

مقالات مجموعه آثار مهندس مهدی بازرگان جلد  17

بعثت 2

1

بعثت و دولت

21/03/1359

حسینیه ارشاد

2

بعثت و حکمت

21/03/1362

انجمن اسلامی مهندسین

3

بعثت و ابراهیم

08/01/1366

انجمن اسلامی مهندسین

4

بعثت و مردم

26/12/1366

انجمن اسلامی مهندسین

5

پادشاهی خدا

15/12/1367

انجمن اسلامی مهندسین

6

بعثت و فضل خدا

24/11/1369

انجمن اسلامی مهندسین

7

آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء

01/11/1371

انجمن اسلامی مهندسین

8

بعثت و نبوت

20/10/1372

انجمن اسلامی مهندسین

9

بعثت و آزادی

10/10/1373

انجمن اسلامی مهندسین

 

همان‌طور که در جدول بالا ملاحظه می‌شود سخنرانی‌ها عموما در محل دفتر انجمن اسلامی مهندسین ارایه شده و موضوعات متاثر از تحولات بعد از انقلاب و تبیین موضوع بعثت پیامبر(ص) است.

بعثت و دولت

 این سخنرانی در فضای پس از انقلاب در سال 1359 در حسینیه ارشاد متناسب با مسایل مطرح روز ارایه شده است. در این سخنرانی مهندس بازرگان در پاسخ به شعارهایی که مطرح بوده می‌گوید: «در آیات بعثت صحبت از برقراری عدالت و دفاع از مستضعفین نمی‌شود...بعثت یعنی برانگیختگی و بیداری و خودجوشی در جامعه است تا خود اقدام کند». در بخش دیگری تاکید میکند: « نظام خدامرکزی که متمرکز برخدا و ارزشهای انسانی است را با نظام‌های استبدادی، کمونیستی و نظامهای لیبرال دموکراسی  مقایسه می‌کند»

بعثت و ابراهیم

این سخنرانی که اوایل سال 1366 ارایه شده با توجه به انحراف هایی که در فضای جامعه مطرح است مهندس بازرگان به: «سیر تحول شرک و رسالت انبیاء» پرداخته و با استناد به آیات قرآن از جمله این دعای حضرت ابراهیم (ع): «إِنِّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ » (انعام/79)؛ من حق‌گرایانه وجود خود را متوجه کسى که اسمانها و زمین را آفریده است کرده ام؛ و در جرگه شرک ورزان نیستم.

در جمع بندی می‌گوید: «در تعلیمات حضرت ابراهیم (ع) و قرآن ابدا صحبت از حکومت و مدیریت دنیا نیست.»

پادشاهی خدا

این سخنرانی در اسفند سال1367 در شرایطی که برای فعالیت نهضت محدودیت بیشتری به وجود آمده و جمعی بازداشت بودند ارایه شده است. مهندس بازرگان در این سخنرانی بحث مفصل و طولانی در باره واژه «ملک» در قرآن که 90 بار آمده، پادشاهی را فقط در جایگاه و منزلت «خدا» معتبر می بیند. در قسمت های دیگر این بحث می گوید:

«آنچه از عهده انسان‌ها برنمی‌آید و هیچ‌گاه برنیامده، و فقط خداست که می‌داند و می تواند به ما تعلیم دهد، دو چیز است یکی شناخت خدا و دیگری رستاخیز و زندگی آخرت»،

«تمام آیات احکام و دستورها به صیغه جمع بوده و حالت دسته جمعی دارد، مخاطب آنها جامعه است و خود مومنین، نه شخص پیغمبر و نه هیچ پادشاهی یا رئیس و رهبر که به حق یا نا حق عهده دار اداره امت شده باشد، به‌طور وضوح، جامعه و مردم‌اند که مستقیما مسئول و مجری شناخته شده‌اند»،

«سه آیه آیت الکرسی کاملا شفاف است که اگر طاغوت باشد، انسان در جایگاه طبیعی بندگی خدا و راه رشد و کمال نائل نمی شود.»

بعثت و فضل خدا

 این سخنرانی در بهمن سال 1369 ارایه شده و پیام اصلی آن «فضل خدا» است: «...از ناحیه خدا این سرریز و فزونی هدایت و سوق دادن انسان به سوی خدا و آخرت است....خدا و آخرت را خود خدا افاضه و الهام می‌کند...». و در جمع‌بندی تاکید می‌شود: «دنیا پرستی و دنیا طلبی ما را به سعادت و خواسته هایمان نخواهد رساند».

آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء

این سخنرانی در بهمن سال 1371 در انجمن اسلامی مهندسین ارایه شده و برخلاف برخی برداشت ها[11] موضوع آن جمع‌بندی و به‌روز رسانی محورهای اصلی سخنرانی‌های قبلی بوده که به طور خلاصه به تعدادی از آنها اشاره شد.

اثرآخرت و خدا هدف بعثت انبیاء با توضیح بیشتری در 8 محور به شرح زیر ارایه می شود:

 

1- سیر تحول فکری بعد از شهریور 20

در مقدمه اثر، ابتدا به شرایط اجتماعی در واکنش به ایدئولوژی های مطرح چون مارکسیسم برای حل مشکل عقب ماندگی جامعه ایرانی، دو عامل استبداد سیاسی و خرافات و پیرایه های مذهبی را به عنوان علل عقب ماندگی واقعی جامعه ایران مطرح  و برای رفع آنها برنامه‌ریزی می شود. راهکار تصفیه دین از خرافات مذهبی تاریخی می‌تواند بهترین دستورهای بهداشتی، اخلاقی، اجتماعی و حکومتی باشد و آزادی و عدالت را در میان مسلمانان رواج دهد. حضور روحانیت مبارز در عرصه عمومی بعد از خرداد 1342 و مبارزه با استبداد سیاسی همراه با جنبش اجتماعی، حاصل آن پیروزی انقلاب اسلامی 1357 و حذف نماد استبداد سیاسی شد.

اما، بعد از انقلاب 57 و حضور روحانیت در قدرت مهندس بازرگان در اثر «گمراهان» در سال 1362 به تجربه حضور روحانیت کلیسا در قرون وسطی می پردازد و می‌گوید: « اروپای دوران جدید، از تجربه ادغام دین و سیاست قرون وسطی،  هم اصل حاکمیت خدا و ارباب‌ها بر مردم را زیر پا گذاشت، هم ایمان به خدا و دین را از صحنه اجتماع برکنار کرد و کنج وجدان ها انداخت، و هم از ارباب های دنیا و دین با مظاهر زنده شرک که جای خدا نشسته بودند، خلع ید کرد.»

سپس این سوال را مطرح می‌کند: «هدف خدا از بعثت انبیاء چیست؟» و تفکر «دین برای جامعه» یا «دین برای دنیای بهتر» آیا پاسخگوی همه مسایل و مشکلات دنیاست؟ در پاسخ اولیه به این تذکر قرآنی اشاره می کند: بَل تُؤثِرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقى[12]

 2- رسالت پیامبران در برابر انسان‌ها

با استناد به آیات قرآن هدف اصلی رسالت پیامبران در دو محور زیر معرفی می شود:

*انقلاب عظیم فراگیر علیه خود محوری‌های انسان‌ها برای سوق دادن آن‌ها به سوی آفریدگار جهان‌ها (خدا)

*اعلام دنیای آینده جاودان بی نهایت بزرگ تر از دنیای فعلی (آخرت) 

البته در متن اثر به دفعات این توضیح اضافه شده است که: اتخاذ یک هدف اعلا و حرکت به سوی خیلی بالا، به معنی و به منظور فراموشی و حذف اهداف ضروری و فوری سطوح پائین‌تر نیست، خصوصا اگر آن اهداف و حرکات خود وسیله و طریقه‌ای برای رساندن ما به هدف اصلی و اعلا باشد. به عبارت دیگر «آخرت سازی و خدا جویی در جهت اعراض از دنیا و اصلاح و تحرک و ترقی انسان و زندگی تلقی نمی شود.» 

آیات قرآن از جمله 9 آیه سوره شمس سرنوشت انسان را، با هفت بار سوگند به مهم‌ترین پدیده‌های خلقت و آفرینش در نهایت به نفس آدمى که آن را سامانش بخشید سوگند یاد می‌کند که: انسان را با اختیار در معرض بزهکارى و تقوا قرار می‌دهد؛  هر کس در پاکى نفس به کوشد، رستگار می‌شود  و هرکه نفس را [ به گناه ] آلود کند، بازنده خواهد بود: فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها، قَد أَفلَحَ مَن زَکَّاها وَ قَد خابَ مَن دَسَّاها[13]

 

دو خط موازی وحی به پیامبران، یکی آگاه سازی و تعلیم دادن به پیامبر است و تقویت کردن او... دیگر انذار و هشدار به مردم و آگاهی بخشی، ابتدا در باره قیامت و آخرت که باید همراه با آگاهی و اعتقاد همراه باشد و سپس از سال دوم بعثت معرفی خدا و مسئله توحید است.

تاکید آیات قرآن: ماموریت و منظور از رسالت پیامبر: انذار و بشارت در زمینه آخرت و راهی است بسوی خالق یکتا:«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا.وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا.» [14]

 

3- جایگاه احکام و دستورهای فردی و اجتماعی در قرآن و اسلام

احکام و دستوراتی چون: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکارى حَتَّى تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ [15]
 تاکید اصلی
تامین شرایطی است که انسان در هنگام نماز باخودآکاهی با خدا ارتباط برقرار کند. هدف یاد و ارتباط با خداست.

همچنین در آیه: إِنَّ الصَّلاةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ[16]: منظور این است که ارتباط با خدا از اعمال زشت جلوگیری می‌کند و در «الَّذِی یُؤتِی مالَهُ یَتَزَکَّى»[17]: به هیچ‌وجه نمی‌گوید انفاق کنید تا در میان‌تان عدالت اجتماعی و طبقه توحیدی برقرار گردد، یا اقتصادتان و جامعه شکوفا گردد، بلکه خواهان انفاقی است که «فی سبیل الله» و «ابتغاء مرضات الله» باشد، صرفا از دیدگاه اخلاقی و تاثیرات نفسانی آن روی انسان است.

لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ[18]: منظور این نیست که مردم را برای مبارزه با ظلم استبداد و استکبار یا بسط عدالت و دیانت در دنیا، بسیج نمایند، بلکه خود مردم باید در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند. کتاب و میزان راهنمای آنان در این کار بوده و در اثر جهالت یا ضلالت کارها و راه‌هایی را در پیش نگیرند که سبب دوری آنان از خدا و محرومیت از رضوان و سعادت گردد.

بطور کلی خداوند «برنامه جلوگیری از ظالم و ظلم و دفاع از امنیت و آبادی یا از دین و دیانت را خدا به عهده خود مردم گذارده است. ولَولاَ دَفعُ اللّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضلٍ عَلَى العَالَمِینَ [19]

4- نظر قرآن نسبت به دنیا و رابطه با خدا

قرآن و رسالت پیامبران نسبت به امور دنیای ما، نه بیگانه است و نه بی نظر و بی اثر. پیامبر و امامان مانند هر انسان و بندگان مومن علاوه بر وظائف رسالت و امامت، معلم و مصلح و موظف به خدمت و اعمال صالح بودند...در کنار وظائف نبوت و سوق دادن به خدا و آخرت، هر جا که عهده دارکاری برای زندگی شخصی یا عمومی شده‌اند به اصلاح و آموزش مردم و به دعوت به خیر یا امر به معروف و نهی از منکر نیز پرداخته اند و به عنوان «انسان مسلمان» و خدا پرست به خدمت و تربیت همنوعان پرداخته اند. اما جز دین به حساب نمی آید. إِن هُوَ إِلاَّ وَحیٌ یُوحى[20]..

دین دستور چگونه زیستن را به ما می دهد، نه به معنی چگونه خوردن و خوابیدن یا کسب و کار و جنگ کردن، بلکه آزاد زیستن و بندگی نکردن دیگران برای «خدایی شدن» و رسیدن به زندگی ایدآل جاویدان «آخرت»: الدنیا مزرعه الآخره (حدیث نبوی)، یا أَیُّهَا الإِنسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ [21]

معادله یکطرفه و افراد جامعه در جهت خدا حرکت کنند: اگر هدف جامعه آخرت و خدا باشد، دنیای آنها بهبود می‌یابد و قرین نعمت و سعادت می شوند، اما عکس آن درست نیست اگر هدف و مقصود سلامت و سعادت دنیا باشد آخرت و رضای خدا برایشان فراهم نخواهد شد. زیرا: مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الآخِرَةِ نَزِد لَهُ فِی حَرثِهِ وَ مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ [22]

5- مسئله حکومت و اداره امت با ادغام دین و سیاست

مسئله حکومت چون آشپزی، باغداری، امور اقتصادی و مدیریت و سیاست به خود انسان واگذار شده تا با استفاده از عقل و تجربه و با رعایت راهبردهای ارائه شده در آموزه های پیامبر انجام دهیم.

6- هدف دین آخرت و خدا

اگر فقط بهبود زندگی فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پای آخرت و خدا هدف و منظور دین قرار نگرفت؛ اخلاص در دین و عبودیت خدا در محاق رفته...توحید به شرک تبدیل می شود و دیانت و دینداری از اصالت و خاصیت می‌افتد. این همان تجربه تلخ جامعه های متجدد و متمدن اروپا و آمریکاست.

در جمهوری اسلامی ایران که شعار «دین و دنیا بصورت ادغام دین و سیاست» و «سیاست تابع روحانیت» باشد، نهایتا گغتند: «حکومت و بقای نظام و بقای قدرت و حاکمیت» از اولویت برخوردار است، و می‌توان اصول و قوانین شریعت را فدای حاکمیت نمود تا «تعطیل توحید» و اصل «امرهم شورا بینهم» تفنن و تشویق مومنین تلقی شد و هرگونه که رهبری تصمیم گرفت.

قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً [23]

7- چرا مردم و جوانان از دین عبور می‌کنند؟  

وقتی جامعه به وبژه جوانان پر شور و امید، مواجهه با ناتوانی و عجز دین در پاسخگویی به نیازهای آنان می شود و منصوبان اجبار به اصلاح، التقاط یا اعتراف به عجز بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بد بین می شوند.

سوابق تاریخی حاکمیت کلیسا در قدرت و حکومت‌های اموی، عباسی و عثمانی نمونه‌های زتده این فرایند هستند.

8- دین برای دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین

دو حالت افراط و تفریط در دین است. یک نگاه متفکرینی است که تعلیمات ادیان را برای بهبود زندگی دنیا تلقی کرده‌اند و روی دیگر تصاویر زاهدان و رهبان‌ها که تارک دنیاهای مرتاضی مسلک را نشان می‌دهد.

قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالأَخسَرِینَ أَعمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً.[24]...

 

نا گفته‌های بعثت 

این سخنرانی در جشن مبعث سال 1364 انجمن اسلامی مهندسین ارایه شده و در مجموعه آثار(26) با عنوان «بازیابی ارزش‌ها» تدوین شده است. در مجموعه سخنرانی‌های مندرج در«بعثت 1» و «بعثت 2» همان‌طور که ملاحظه شد «گفته‌های بعثت» آمده است. احتمالا به همین دلیل مهندس بازرگان «ناگفته‌های بعثت» را که جنبه سلبی دارد در مجموعه بازیابی ارزشها که در همین راستاست، آورده‌اند.

مهندس بازرگان در مقدمه بحث در شرایط خاص سال 1364 که تداوم جنگ تحمیلی بعد از پیروزی خرمشهر جامعه را با چالش های مدیریتی روبرو ساخته بود، می‌گوید: «جا دارد خود را مدیون انقلاب اسلامی ایران بدانیم که جمهوری اسلامی داعیه الهام گرفتن و پیاده کردن اسلام را دارد و با تحولات و عملیاتی که انجام می‌گردد، یک سلسله ابهام و اعجاب در زمینه آیین، پیامبر و امامان به‌وجود آورده و مسایل و ابهاماتی فراهم ساخته که موضوع بحث این برنامه است».

برای توضیح در باره علل چالش‌های پیش روی مدیریت جمهوری اسلامی ضمن ارایه توضیح مجدد در باره آیات بعثت در جمع بندی به این آیه استناد می‌کند:  وَ ما أَرسَلناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً[25]  که ای پیامبر ما تو را فقط برای بشارت و انذار  همه مردم فرستاده‌ایم.

برای تبیین ناگفته‌های بعثت به کلام امام علی(ع) در این خصوص که در خطبه 95 نهج البلاغه آمده :« کلامه بیان و صمته لسان» یعنی گفتار پیامبر بیان بود و خاموشی‌اش زبان. زبان و پیام ناگفته‌های بعثت پیامبر(ص) موضوع مهمی است که مورد بحث این سخنرانی است.

نمونه مستند و تاریخی این ناگفته‌ها نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر والی مصر که «عهدنامه حکومتی» است که می‌گوید:

«هَذَا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِیٌّ اَمیرُالْمُؤمِنینَ مالِکَ بْنَ‏الْحارِثِ اْلاَشْتَرِ فِی عَهْدِهِ اِلَیْه حینَ ولَّاهُ مِصْرَ جِبایَةَ خَراجِها وَ جِهادَ عَدُّوِها وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِها وَ عِمارَةَ بِلادِها.»

در این عهدنامه فقط چهار ماموریت مشخص برای اداره مصر ذکر شده: جمع آوری مالیات، تامین امنیت جامعه، بهبود زندگی مردم و آبادانی شهرها و ناگفته‌های این عهدنامه اجرای احکام دین و فرائض و ابلاغ و اشاعه اسلام است که جزو وظایف والی حاکم و به طور کلی ولایت و حکومت نیست؟ آنچه از مالک اشتر می‏خواهد این است که برآورنده‌ی نیاز و خدمت‌گزار خلق باشد و آنچه نمی‏خواهد اینکه خدمت‌گزار خدا یا دین و مسئول الزام مردم به ایمان و اجرای اسلام شود. اما توصیه حضرت علی (ع) در این نامه به خود مالک اشتر این است: «خودت را به عبادت و انجام فرایض وادار که به خلق خدمت بکنی تا مشیت و رحمت خدا را به خلق برسانی»

نمونه‏هایی از ناگفته‏های بعثت

1-    خارج از تعلیم کتاب و حکمت، از تعلیم رشته‏های دیگر علوم و فنون و به طور کلی از دانا و دانشمندکردن امّی‌یون و مؤمنین حرفی زده نشده است.

 

2-    راجع به اقتصاد و مالکیت و توزیع ثروت نیز چیزی نمی‏بینیم. گفته نشده است که رسول باید مسائل مالی و مشکلات اقتصادی امت را سروسامان دهد و یک جامعه توحیدی بی‏طبقه و بی‏اختلاف بسازد.

 

3-    تأسیس یک جامعه انسانی منظم مرفه و تعلیم اصول صحیح زندگی اجتماعی، در برنامه بعثت و وظایف و اهداف پیغمبر نیامده و از مسئله حکومت یا سیاست و تفکیک و عدم تفکیک آن با دیانت ذکری نرفته‏است.

 

4-    توصیه و تشریعی در باره بهداشت و سلامتی و تعلیم طبابت نمی‏بینیم.

 

5-    نه از جنگ‌جوپروری و جنگ‏آوری و کفرستیزی خبری هست و نه از نعمت مجهول دوم یعنی تأمین امنیت.

 

6-    لحن و روش اجرای برنامه تعیین نگردیده و تصریح نشده است‌که مسالمت‏آمیز و مثبت و مولد باشد یا با تندی و تخریب و تلخی و به صورت تحمیل و الزام و اعدام انجام‏ گردد.

 

7-    نه نفی زندگیِ دنیایی و علایق مادی و جسمانی را در برنامه آورده و خواسته که تمتع و مصرف را در میان  گروندگان از بین ببرد و نه آنها را به حیات روحانی و ذوقی و آداب مرتاضی و عرفانی بکشاند.

8-    از تسلط و نجات و عظمت عرب‌ها یا مسلمان‌ها و سرنگونی و ذلت عجم‏ها یا اهل‌کتاب و کافرها چیزی نمی‏بینیم.

9-    صدور اسلام به همه ملل و نحل و نابودکردن هر چه مشرک و مستکبر و ستمگر در جهان است، به چشم نمی‏خورد.

 

10-           گفته نشده است که باید نسبت به انسان بدبین بوده، او را از غرور و قدرت بیندازد یا الزام و آزار نماید؟

 

جمع بندی

پیام اصلی بعثت پیامبر اسلام و همه پیامبران الهی نشان دادن راه مستقیم رستگاری و قرار گرفتن انسان در جایگاه طبیعی «خدایی شدن» و آماده شدن برای زندگی جاودان و ابدی در«آخرت» است. البته خداوند در فطرت انسان‌ها نیز چنان ظرفیتی را به ودیعه گذارده است تا خود بتواند البته با سعی و خطای بیشتری چنین فرایندی را طی کند. تاریخ چند هزار ساله بشریت در واقع مراحل طی شده چنین فرایندی است که به تدریج موانع پیش روی «مختار و آزاد بودن انسان» ِرا از قید همه مظاهر «ظلم و جهل»  بر طرف و پاک سازد. 

نگاهی اجمالی به تاریخ قرون وسطی در اروپا نشان می‌دهد که طی چه فرایند طولانی نهایتا نهاد کلیسا و روحانیت مسیحیت، در جایگاه طبیعی خود در عرصه عمومی قرار می‌گیرد و گام های اولیه توسعه انسانی، تامین آزادی، کرامت انسان، حاکمیت قانون و عدالت برداشته می‌شود و پیامد آن توسعه و پیشرفت در عرصه‌های مختلف بوده است. بررسی تحولات این کشورهای توسعه یافته به خوبی نشان می‌دهد که هدف قرار دادن زندگی دنیا و فراموش کردن هدف اصلی خلقت انسان که «خدایی شدن» اوست چه چالش‌هایی در سطح جهانی به وجود آورده و راه را برای طی مراحل بعدی آماده کرده است.

همچنین نگاهی اجمالی به تحولات دویست سال اخیر در کشورهای منطقه به ویژه کشور خودمان نیز نشان می دهد که ما هنوز در مراحل مقدماتی این فرایند قرار داریم. تلاش‌های ملت ما از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 موفق شده است که گام اول ریشه عقب ماندگی یعنی نماد استبداد سیاسی را از سر راه بردارد. اما بطور طبیعی در چهار دهه گذشته درگیر زودن خرافات هزار ساله مذهبی و استبداد دینی هست تا گام بعدی طی شود.

نگاه راهبردی مهندس بازرگان در آثارشان به ویژه «گفته ها و ناگفته های بعثت» آگاهی بخشی و تقویت این فرایند در جامعه ایران بوده است. مجموعه آثار چهار دهه گذشته ایشان بر یک محور آگاهی بخشی برای نشان دادن ریشه انحراف نظری بعد از انقلاب و نشان دادن پیام راهبردی بعثت پیامبر (ص) برای جامعه بشری و نهایتا در اثر «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» متمرکز است. با این امید که طبق آموزه های قرآنی و تجربه بشری و آثار عملکرد چهار دهه گذشته، نهاد دین و روحانیت در جایگاه طبیعی خود در عرصه عمومی قرار گیرد و گام دوم با «تامین آزادی و حاکمیت ملت» زمینه لازم برای فراهم شدن توسعه جامعه ایران فراهم شود.

 

 

 

 



[1] «جهات منفی در بعثت پیامبران» مندرج در م.آ. (11) با عنوان «مباحث اعتقادی و اجتماعی» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در 12/11/1352 سخنرانی شده است. «بعثت و راه‌های ایمان» مندرج در م.آ. (25) با عنوان «بازیابی ارزش‌ها (1)» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در 11/03/1360 سخنرانی شده است. "گمراهی آشکار» مندرج در م.آ. (26)، با عنوان «بازیابی ارزش‌ها (2)» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در 9/02/1363 سخنرانی شده است. «ناگفته های بعثت» مندرج در م.آ. (26)، با عنوان «بازیابی ارزش‌ها (2)» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در 29/01/ 1364 ارائه شده است. «بعثت و معجزات» مندرج در م.آ. (27) با عنوان «پدیده پیامبری» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین در 18/01/1365 بیان شده است. «بعثت و آفات رسالت» که در جشن انجمن اسلامی مهندسین مورخ 04/12/1368 ارائه شده، و در مجموعه آثار 28 با عنوان «گمراهان» تدوین شده است.     

[2] ا﴿جمعه/2﴾ وست که در میان مردمى اموزش ندیده، رسولى از خودشان برانگیخت که ایاتش را بر انان مى خواند و[ از پلیدى جهل و شرک ]پاکشان مى سازد و به انان کتاب و دانشِ توأم با بینش مى اموزد، در حالى که قبل از ان واقعاً در گمراهى اشکارى بودند؛

[3] ﴿بقره/ 129﴾ صاحب اختیارا، در میان انان رسولى از خودشان برانگیز که ایات تو را بر انان مى خواند و به انان کتاب و دانشِ توأم با بینش مى اموزد و [ از پلیدى، جهل و شرک ]پاکشان مى سازد، که فرا دست و فرزانه تویى، تو.

 

[4] احزاب/ 45 و 46 : اى پیامبر، تو را نمونه و بشارت‌دهنده و هشداردهنده فرستادیم و نیز دعوت کننده به سوی خدا بر طبق روشی که او معین کرده است و چراغی روشن.

[5] (انسان/3) راه را به او ارائه دادیم، خواه سپاسگزار[ و پذیراى ان ]باشد، خواه ناسپاس.

[6] انعام(6) / 107 : ... و تو را نگاهبان آنان تعیین نکرده‌ایم؛ و کارگزار آنان نیستى.

[7] (انشقاق/6) اى انسان، تو با تلاش بسیار، به سوى پروردگارت در حرکتى و به لقاى او نایل خواهى شد.

[8] (فصلت/46) هر که به شایستگى عمل کند، به سود خود و هر که بدى کند، به ضرر خویش کرده است)؛ و[اگر سنت افرینش جز این بود،] ظلمى فاحش در مورد بندگان [ بود که] دور از شأن صاحب اختیار توست.

[9] (محمد/7) اگر[ایین و بندگان] خداى را یارى کنید، خدا هم شما را یارى خواهد کرد و گامهاى شما را استوار مى دارد.

 

[10]. بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم [با این تفاوت] که به من وحى مى شود: معبود شما معبودى است یگانه؛ و هر که امیدِ لقاىِ صاحب اختیار خویش دارد، باید به اعمال شایسته دست زند و در بندگىِ صاحب اختیارش احدى را کنار او قرار ندهد.

[11] پیام سخنرانی دکتر عبد الکریم سروش در مجلس یادبود مهندس بازرگان در حسینیه ارشاد -1373

[12] (اعلی/16 و17) ولى شما زندگى دنیا را ترجیح مى دهید، در حالى که اخرت بهتر و پاینده تر است

 

[13] (الشمس/ 8 تا 9)  و بزهکارى و تقوایش را به او الهام کرد، که هر کس در پاکى نفس کوشید، رستگار شد.

 

[14] (احزاب/ 45 و 46) اى پیامبر، تو را نمونه و بشارت دهنده و هشداردهنده فرستادیم، و نیز دعوت کننده به سوى خدا، بر طبق روشى که او معین کرده است و چراغى روشن.

 

[15] (نساء/ 43) اى ایمان اوردگان، در حال مستى به نماز نایستید، تا زمانى که بدانید چه مى گویید.

[16] (عنکبوت/45) - انچه از کتاب [ اسمانى ]به تو وحى شده است، تلاوت کن و نماز برپا دار؛ که نماز از بى شرمى و رفتار ناپسند بازمى دارد؛

 

[17] (لیل/18) همان که مالش را به منظور پیراسته شدن خویش مى بخشد؛

 

[18] (حدید/25) رسولان خویش را با نشانه هاى روشن فرستادیم و همراهشان کتاب و میزانِ [ تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند؛

[19] (بقره/251)» و اگر خدا پاره اى از مردم را به وسیله پاره اى دیگر دفع نمى کرد، زمین را تباهى فرا مى گرفت، اما خدا نسبت به جهانیان افزون بخشى دارد.

[20] (نجم/4) قران جز وحى [ الهى] نیست که [ به او] القاء مى شود؛

 

[21] (انشقاق/6) اى انسان، تو با تلاش بسیار، به سوى صاحب اختیارت در حرکتى و به لقاى او نایل خواهى شد

[22] (شوری/20) هر که کشت اخرت را بخواهد، کشته اش را برکت مى بخشیم؛ و هر که [تنها] کشت دنیا را بخواهد، در اختیارش قرار مى دهیم، ولى در اخرت بهره‌اى نخواهد داشت

[23] (کهف/110) بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم [ با این تفاوت]که به من وحى مى شود: معبود شما معبودى است یگانه؛ و هر که امیدِ لقاىِ صاحب اختیار خویش دارد، باید به اعمال شایسته دست زند و در بندگىِ صاحب اختیارش احدى را کنار او قرار ندهد.

[24] (کهف/103 تا 104بگو: ایا مى‌خواهید شما را به [ افرادِ ] زیانکارتر از نظر عمل اگاه کنیم؟ همان کسانى که تلاششان در زندگى دنیا بر باد رفته است، با این حال مى پندارند که در عمل، نیکویى مى‌کنند.

 

[25] (سبا/28) تو را فقط به عنوان بشارت دهنده و هشداردهنده براى تمامى مردم فرستاده‌ایم

مهندس بازرگان و اصلاحات جامعه محور

بسم الله الرحمن الرحیم

ابتدا لازم می دانم در این مراسم گرامی داشت 26 امین سالگرد شادروان مهندس مهدی بازرگان، ضمن طلب رحمت و آمرزش الهی برای پیشگامان نهضت آزادی ایران زنده‌یادان مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی، پیشکسوت‌هایی چون احمد صدر حاج سید جوادی، رحیم عطایی، عباس رادنیا، مهندس عباس امیرانتظام، مهندس عزت الله سحابی، شهید دکتر مصطفی چمران، دکتر ابراهیم یزدی و همچنین دکتر غلامعباس توسلی که در سال جاری دار فانی را وداع گفتند؛ از یاران برگزار کننده این برنامه و سخنرانان مدعو سپاسگزاری کنم.

عنوان برنامه امسال با توجه به شرایط کنونی جامعه «مهندس بازرگان و اصلاحات جامعه محور» تعیین شده است. راهبردی که در سال های اخیر با توجه به چالش های پیش روی اصلاح طلبان درقدرت برای بازگشت به اندیشه تاریخی اصلاح طلبی مطرح شده است.

اندیشه اصلاح طلبی ریشه تاریخی در آموزه‌های پیامبران ازجمله در آموزه های قرآنی و تجربه مصلحان بشری دارد. بینش و منش مهندس بازرگان یکی از الگوهای الهام بخش اصلاح طلبی برای نسل تحول‌خواه جامعه در عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در دهه های اخیر بوده است. دغدغه او و یارانشان از همان شهریور 1320 بر دو عامل اصلی عقب ماندگی جامعه ایران یعنی «استبداد سیاسی» و پیرایه ها و خرافات مذهبی هزار ساله «استبداد دینی» متمرکز بود. آنان با استناد به آیه « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم» (رعد/14) و تجربه بشری ابتدا برنامه های خودشان را در عرصه های فرهنگی و اجتماعی و سپس در شرایط خاص و ضرورت در عرصه سیاسی متناسب با شرایط زمان پیگیری کردند.

دستاورد این تلاش‌ها از دهه بیست تا بهمن 57 و تعامل با روحانیون مبارز و مشارکت همه احزاب و گروه‌های  اجتماعی و عموم آحاد ملت ایران در 22 بهمن 57 موجب حذف نماد «استبداد سیاسی» و طی شدن «گام اول» رفع مانع توسعه یافتگی ایران گردید. جرئیات این فرایند در اسناد تاریخی به تفصیل و خلاصه آن در یادداشت اخیر راقم این سطور به مناسبت 26 دی با عنوان «جنبش اجتماعی ایران و خروج شاه از ایران در روزنامه شرق ، 27 دی 99، آمده است. 

بعد از سال 58 با توجه به نقش روحانیون مبارز و رهبری فرهمند آقای خمینی در پیروزی انقلاب و جامعه مذهبی ایران عملا روحانیت در قدرت قرار گرفت و به رغم چشم اندازی که آقای خمینی در نوفل‌لوشاتو برای  جمهوری اسلامی تصویر کرده بودند و مردم به اتکا و اعتماد به آن، در 12 فروردین 58 به جمهوری اسلامی رأی دادند. اما در عمل نظریه ولایت فقیه و سپس ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی اضافه شد و همان نگاه تاریخی اسلام فقاهتی شیخ فضل الله نوری مورد عمل مسئولان قرار گرفت. پیامد آن در چهار دهه گذشته به تدریج نادیده گرفتن بسیاری از اصول قانون اساس گردیده است که حقوق اساسی ملت ایران و مطالبات تاریخی ملت چون «آزادی و حاکمیت ملت» را تضمین می‌کند. این فرایند امروز در عملکرد مدیریت جامعه، شورای نگهبان، و مجلس منتخب آن و برنامه ریزی برای انتخاب رئیس جمهور آینده و یک دست سازی حاکمیت با این دیدگاه، به وضوح قابل مشاهده است.

پیامد های این فرایند در طول چهار دهه گذشته بحران های گسترده در عرصه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه، ناکارآمدی در سیاست های داخلی و خارجی، فقر، شکاف طبقاتی، نارضایتی عمومی، شکاف عمیق ملت - دولت و بروز آن حضور کمرنگ مردم، حدود ده درصد، در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 98 در کلانشهرها چون تهران کاملا مشخص است.

مهندس بازرگان و یاران ایشان در نهضت آزادی ایران در قبال چنین روند انحرافی از آرمانهای انقلاب و اصول قانون اساسی و رویدادهای بعد از اتقلاب چه رویکردی داشتند:

* آگاهی بخشی در مقابل اقدامات خلاف مصالح و منافع ملی : تاکید بر «جمهوری دموکراتیک اسلامی» مصوب شورای انقلاب و تایید رهبر فقید انقلاب، مخالفت با اشغال سفارت آمریکا و ادامه جنگ تحمیلی بعد از پیروزی خرمشهر، تاکید بر سیاست اسلام برای ایران در قبال ایران برای اسلام در سیاست خارجی و در منطقه و...

* آگاهی بخشی برای نشان دادن ریشه های نظری انحراف از آرمان های اصلی مردم در انقلاب «آزادی و حاکمیت ملت»: اثر «انقلاب ایران در دو حرکت»، چگونه «همه با هم، به همه با من» تبدیل شد (1361)، اثر «گمراهان»، سرگذشت و سرنوشت حاکمیت کلیسا و روحانیت در قرون وسطی (1362)، نشریه نهضت آزادی ایران با عنوان «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» (1366)، و آثار متعدد دیگر ایشان در مجموعه آثار جلدهای 22، 23 و24 با عنوان «انقلاب اسلامی ایران (1)، (2) و (3)» و جلد های 25 و 26 با عنوان « بازیابی ارزش‌ها (1) و (2)» و نهایتا در «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء» و تاکید بر ضرورت جدایی نهاد دین و روحانیت از قدرت بر اساس آموزه های قرآنی.

* آگاهی بخشی در عرصه سیاسی: بعد از حضور در دولت موقت انقلاب و شورای انقلاب، حضور در انتخابات مجلس اول و ارایه چند سخنرانی راهبردی و ضمن دفاع از حقوق اساسی ملت مصرح در قانون اساسی به ریشه‌های انحراف اشاره می‌کند، حضور در انتخابات مجلس دوم و طرح مطالبه قانونی و برحق مردم برای برگزاری انتخابات آزاد و سالم و پیامد های خشونت بار آن در مجلس اول، نامزدشدن در انتخابات ریاست جمهوری سال 1364 و رد صلاحیت ایشان توسط شورای نگهبان و پیامد های آگاهی بخشی آن در عرصه عمومی، بیانیه ها و برگزاری مراسم ها برای آگاهی بخشی در مسایل مهم مورد نیاز جامعه، تشکیل «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران» در سال 65 و نهایتا ارسال نامه مشفقانه به رئیس جمهور وقت در سال 1369 و پیامد های آگاهی بخش و البته پذیرش هزینه های سنگین آن، تشکیل نهاد «تلاشگران تامین آزادی انتخابات» با جمعی از نیروهای ملی و مسلمان در سال 1365 برای حضور آگاهی بخش در انتخابات مجلس پنجم و ریاست جهوری سال 76 و صدور بیانیه های آگاهی بخش و دفاع از حقوق اساسی ملت «آزادی و حاکمیت ملت» و...

اولین دستاورد راهبرد اندیشه اصلاح‌طلبی که در کنگره تیرماه سال1359 نهضت آزادی ایران تصویب شد و بر مبارزه قانونی، علنی و پرهیز از خشونت در چارچوب ظرفیت های قانون اساسی تاکید داشت و به برخی از خروجی های آن اشاره شد، رخداد دوم خرداد 76، انتخاب آقای خاتمی با رای آگاهانه مردم به برنامه توسعه سیاسی ایشان و «نه بزرگ» به محافظه‌کاران بود. تداوم نقش آگاهی بخشی در قدرت و خدمات گسترده ایشان در دو دوره ریاست جمهوری و البته با محدودیتهای گسترده و هر 9 روز یک بحران.

تداوم نگاه آگاهی بخشی با راهبرد اصلاحات با حضور در انتخابات سال های 84، 88، 92، 94 و 96 و نقش مردم در این تحولات در فرصت هایی در گذشته به آنها پرداخته شده است. آن چه در این فرصت کوتاه باید اشاره شود شکست ملموس برنامه یکدست سازی حاکمیت در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 بود که مردم با آگاهی در مقابل آن ایستادگی کردند و با 24 میلیون رای عمدتا اعتراضی به آقای روحانی آن برنامه را با شکست مواجه ساختند.

رویدادهای قریب به چهار سال گذشته، تشدید تحریم های ظالمانه دولت آمریکا، تشدید فشارهای معیشتی روی بخش قابل توجهی از جامعه و واکنش های اعتراضی دی 96 و آبان 98 که همراه با ایستادگی محافظه کاران و نهادهای سخت قدرت و تحمیل هزینه های بسیار سنگینی عمدتا به اقشار فرودست جامعه بوده است، از یک سو موجب کاهش پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان با نگاه قدرت محور در دوره دولت آقای روحانی شده و از سوی دیگر محافظه‌کاران و نهاد های سخت قدرت زمینه را برای یک دست سازی کامل حاکمیت فراهم می‌کنند. دو پیام در رسانه ها کاملا مشهود است؛ از یک سو نگاه «انتخابات مجلس یازدهم بهترین انتخابات چهار دهه گذشته بوده!» و از سوی دیگر نگاه «از جمهوریت نظام چیزی باقی نمانده!»، است.

با پیش بینی چنین شرایطی از چند سال گذشته که حضور در قدرت محدود و یا امکان پذیر نباشد، تداوم برنامه راهبردی اصلاحات تاریخی در عرصه عمومی با عنوان «اصلاحات جامعه محور» مورد تاکید قرار گرفت. نگاه «جامعه محور» در مقابل نگاه «قدرت محور» بعد از خرداد 76 مطرح شد که اصلاح طلبان به اندیشه تاریخی اصلاحات برگردند و با تقویت جنبش اجتماعی فرایند گذار به دموکراسی تقویت شود.

برنامه اصلاحات جامعه محور، تداوم همان اصلاحات تاریخی است. اگر نتوانستیم در قدرت برنامه توسعه سیاسی و دستیابی به مطالبات تاریخی و قانونی مردم را محقق سازیم، ضرورتا بازگشت به راهبرد اصلی اصلاحات در جامعه باید مورد توجه قرار گیرد.

امروز که پس از طی چهار دهه آگاهی بخشی جامعه عموما با ریشه مشکل اصلی جامعه آشنا شده‌اند و مطالبه مشترک جامعه متکثر ما «آزادی و حاکمیت ملت» است تا خود بر سرنوشت مدیریت جامعه حاکم شوند، گام بعدی اصلاحات تقویت و انسجام نهادهای مدنی، احزاب و گروه های اجتماعی (جنبش‌های اجتماعی) و توانمند سازی جامعه حول این مطالبات مشترک است تا جنبش اجتماعی ایران با تعامل همه نیروهای موثر اجتماعی توان تحقق مطالبات تاریخی خود را که در اصول مغفول قانون اساسی پیش بینی شده است، پیدا کند. طی شدن این فرایند البته طولانی است و بستگی به شرایط و توانمندی مدیریت جنبش های اجتماعی دارد.

ایستادگی آگاهانه جنبش‌های اجتماعی در تحولات سال های آتی زمینه تحقق این مطالبات را با بهره گیری از ظرفیت های قانون اساسی بصورت مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت به تدریج امکان پذیر می سازد. این همان اندیشه و نگاه راهبردی مهندس بازرگان و یاران ایشان از شهریور 1320 و پس از اتقلاب برای رفع موانع اصلی توسعه در ایران، استبداد سیاسی و استبداد دینی، بوده است.

با توجه به ویژگی خاص تاریخی مشکل اصلی جامعه، اصلاحات تا کنون راه طولانی داشته و راه طولانی تری هم پیش رو خواهد داشت. ما باید به آینده امیدوار باشیم و به خداوند بزرگ توکل کنیم تا این فرایند طی شود.  به امید ایرانی آزاد و آباد.